در شرایطی که تنشها بین ایران و اسرائيل در جریان یک سیکل صعودی به شکل معناداری افزایش یافته است، اکنون برخی در حکومت جمهوری اسلامی از لزوم رفتن به سمت ساخت سلاح هستهای به عنوان یک بازدارنده جدید صحبت میکنند. رویکردی که هرچند ممکن است در صورت موفقیتآمیز بودن بتواند توان بازدارندگی ایران را، که در بیش از یک سال اخیر به صورت قابل توجهی آسیب دیده، ترمیم کند اما در عین حال خطرات این مسیر هم کم نیست.
در حالی که گروهی از تندروها در جمهوری اسلامی ایران از لزوم دستیابی به سلاح اتمی میگویند، در آمریکا رئيسجمهوری به قدرت رسیده است که بارها تأکید کرده به تهران اجازه نخواهد داد به بمب هستهای دست یابد. ضمن اینکه حتی دولتهای دموکرات در ایالات متحده و متحدین اروپایی این کشور هم همواره دستیابی ایران به تسلیحات اتمی را «خط قرمز» در نظر گرفتهاند.
در چنین شرایطی رویکرد ایران و پاسخ اسرائيل و متحدانش به پیگیری چنین سیاستی از سوی تهران چه خواهد بود؟
دکتر کاری لی، مدیر بخش امنیت ملی و استراتژی دانشکده مطالعات جنگ ارتش ایالات متحده، در گفتوگو با رادیو فردا میگوید شاید ایران چاره دیگری جز رفتن به سمت ساخت سلاح هستهای نداشته باشد.
خانم لی که در این مرکز آموزشی ارتش آمریکا تدریس نیز میکند در عین حال معتقد است که با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، واشینگتن ممکن است خطر تسریع واکنش ایران به اسرائيل را به جان بخرد.
شما اخیراً در مقالهای برای فارن افرز با عنوان «پارادوکس بازدارندگی اسرائيل» نوشتهاید که از بین بردن حماس و حزبالله از سوی اسرائيل باعث شده که ایران گزینههای محدودتری برای پاسخ در اختیار داشته باشد و همین مسئله ممکن است موجب شود که جمهوری اسلامی اقدامات تهاجمی بیشتری از جمله رفتن به سمت ساخت سلاح هستهای را انجام دهد. اما چطور چنین چیزی ممکن است؟ در صورتی که امکانات ایران محدودتر شده، آیا نباید انتظار داشته باشیم که آنها محافظهکارانهتر رفتار کنند؟
در ابتدا میخواهم خاطرنشان کنم که هر آنچه میگویم صرفاً نظرات و تحلیل شخصی من به عنوان یک تحلیلگر مستقل آکادمیک است نه دیدگاههای ارتش ایالات متحده، وزارت دفاع، دولت و یا کالج مطالعات جنگ ارتش.
در پاسخ به سوال شما باید بگویم که این نوعی پارادوکس بازدارندگی و معمای امنیتی در خاورمیانه است. اساساً اسرائيل با از بین بردن منابع ایران برای ایجاد بازدارندگی، تواناییهای تهران برای پاسخ، تلافی و حتی انجام اقدام تهاجمی را به شکل معناداری محدود کرده. اما نتیجه این کار این است که ایران ترغیب میشود بهدنبال راههای دیگری بگردد. اینگونه نیست که ایران صرفاً در برابر قدرت نظامی اسرائیل تسلیم شود. تهران مجبور خواهد شد بهدنبال راههای دیگری برای به خطر انداختن اسرائیل باشد، زیرا دیگر نمیتواند از حماس و حزبالله استفاده کند. این میتواند به دو شکل باشد: یا تشدید افقی که در آن سعی میکند متحدان و شرکای اسرائیل یا ایالات متحده را در منطقه به خطر بیندازد، یا تشدید عمودی که به سمت ساخت سلاحهای بزرگتر و مخربتر بروند.
اما هر دو این احتمالاتی که شما به آنها اشاره کردید در صورت تحقق در صورتی رخ خواهند داد که ایران در موقعیت ضعیفی قرار دارد. تهران نه تنها از نظر نظامی و تسلیحاتی با اسرائيل قابل مقایسه نیست، بلکه تحت فشار تحریمها با اقتصادی منقبض رو به روست و در فضای بینالملل هم روز به روز بیشتر منزوی میشود. در چنین شرایطی رفتن به سمت یکی از دو بعدی که شما اشاره کردید نوعی «خودکشی» نخواهد بود؟
بستگی دارد که شما در مورد چه نوع اقدامی صحبت میکنید. این درست است که تهران میداند هر اقدام مستقیمی علیه اسرائیل که منافع حیاتی این کشور را به خطر بیندازد، نوعی دعوت کردن از دیگران برای حمله به ایران خواهد بود. با این حال وقتی به استراتژی نظامی و تواناییهای تسلیحاتی اسرائیل نگاه میکنید، میبینید که این کشور برای اینکه بتواند ضربهای جدی به ایران وارد کند به حمایت قابل توجه متحدانش از جمله ایالات متحده نیاز دارد. ایران کشوری بزرگ است، بنابراین وقتی از اقدامات احتمالی ایران یا واکنش نظامی این کشور صحبت میکنیم واژه «خودکشی» قدری بزرگ است.
شما در مقاله خود اشاره کردهاید که بازدارندگی لزوماً به صلح مطلق منجر نمیشود و بیشتر به معنای عبور نکردن رقیب از خطوط قرمز مد نظر یک بازیگر است. اما آیا در مورد ایران و اسرائيل، دشمن جمهوری اسلامی مدتها نیست که از همه خطوط قرمز عبور کرده؟ از نابودی حماس تا ضربات جبرانناپذیر به حزبالله و البته حمله مستقیم نظامی به اهدافی در ایران؟
ممکن است تعاریف یا درک متفاوتی ازخطوط قرمز ایران یا اسرائیل داشته باشیم. البته باید بگویم که من یک متخصص در زمینه بازدارندگی هستم و در سیاست داخلی ایران یا اسرائيل تخصصی ندارم. با این حال فکر میکنم ایران به این دلیل نیروهای نیابتی دارد، که بتواند از آنها استفاده کند تا خودش در معرض خطر قرار نگیرد. این اصلیترین دلیلِ داشتن نیروهای نیابتی است. شما از این گروهها استفاده میکنید تا آنها به جای شما هزینه دهند یا قربانی شوند. در نتیجه فکر نمیکنم نابودی حماس یا حزبالله خط قرمز ایران بوده باشد. شاید من اشتباه کنم اما هرگز ندیدهام که ایران به صورت قاطع این مسئله را خط قرمز خود معرفی کرده باشد.
در طول ماههای اخیر هرچند ایران و اسرائيل از نردبان تنشها بالا رفتهاند و بعد از حمله به سفارت ایران در سوریه تنشها بین دو طرف به شکل قابل توجهی افزایش یافت اما در عین حال هر دو طرف به ویژه ایران بسیار محتاط بودند که درگیریها تشدید نشود. در حملات ایران به اسرائيل در ماه آوریل شاهد بودیم که تهران اهداف خود را طوری انتخاب کرده بود که به صورت واضح اعلام میکرد هدفش فقط تلافی یک کار خاص طرف مقابل بوده. حتی نوع سلاحهایی که استفاده کردند به صورت واضحی نشان میداد که ایران قصد تشدید درگیری را ندارد.
شما میگویید که با توجه به تحولات رخ داده در منطقه، ممکن است ایران به فکر ساخت سلاح هستهای بیافتد. اما ما میدانیم از زمانی که یک کشور چنین تصمیمی بگیرد تا یک آزمایش هستهای انجام دهد، یک پنجره زمانی وجود دارد که در آن بازه احتمالاً کشورهای غربی و اسرائيل بیش از همیشه برای انجام حمله نظامی مستقیم به ایران انگیزه پیدا خواهند کرد. در چنین شرایطی تصمیم احتمالی در این خصوص یک ریسک با خطر بالا برای جمهوری اسلامی نخواهد بود؟
این یک ریسک است که ایران متحمل میشود، کاملاً درست است. ایالات متحده و سایر کشورها به صورت شفاف اعلام کردهاند دستیابی ایران به سلاح هستهای برای آنها یک خط قرمز است. ایران بهدنبال روشهای دیگر مانند گروههای نیابتی بود تا قدرت و نفوذ خود را در منطقه نشان دهد، اما وقتی این گروهها از بین میروند محاسبات هزینه و فایده هم اساساً تغییر میکند. بنابراین، غیرممکن نیست که رهبران ایرانی با مشاهده محیط کنونی احساس کنند که انتخاب چندانی ندارند. نمیگویم حتما این اتفاق میافتد اما قطعاً در چنین شرایطی در نظر هر رهبری در نظام بینالملل نحوه تفکر در مورد هزینهها و مزایای داشتن سلاح هستهای میتواند تغییر کند.
در دولت جو بایدن اسرائيل برای نخستین بار حمله نظامی مستقیمی را به ایران انجام داد، اما از آغاز سال جدید میلادی دولتی در کاخ سفید قدرت را در دست خواهد گرفت که دستکم تجربه چهار سال نخست حضورش در قدرت نشان داده که تا چه اندازه بر حمایت از اسرائيل متعهد است. ضمن اینکه انتصابهایی که تاکنون در بخشهای سیاست خارجی و امنیتی صورت گرفته همین وضعیت را ثابت میکند. آیا با حضور ترامپ در کاخ سفید ما یک قدم به انجام حمله نظامی مستقیم به ایران نزدیکتر خواهیم شد؟
هم اسرائیل و هم ایران برای اولین بار، به قلمرو یکدیگر حمله کردند و این فقط اسرائيل نبوده که حملاتی را به ایران انجام داده. با دولت جدید در آمریکا فکر میکنم واشینگتن با یک چالش خاص رو به رو خواهد بود چرا که آنها به شکل واضحی نشان دادهاند که در این مناقشه بازیگران بیطرفی نیستند. دولت ترامپ به شکل شفافی افراد حامی اسرائيل را انتخاب کرده، برای مثال مایک هاکابی به عنوان سفیر ایالات متحده در اسرائيل همواره حمایتهای بی قید و شرطی از اسرائيل و شخص بنیامین نتانیاهو داشته است.
بنابراین این چالشی برای دولت ترامپ است، زیرا آنها کمتر میتوانند بهعنوان بازیگران بیطرف توسط مردم منطقه و بهویژه ایران در نظر گرفته شوند. به نظر من در دولت ترامپ، ایران کمتر میتواند به ایالات متحده برای مهار اسرائیلیها اعتماد کند. بنابراین حمایتهای بی قید و شرط از دولت نتانیاهو و اقدامات نظامی اسرائيل، دولت ایالات متحده را با چالشی رو به رو خواهد کرد و ممکن است آنها خطر تسریع واکنش ایران را به جان بخرند.