لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ تهران ۲۲:۰۵

«جین به روایت شارلوت»؛ مادر و دختر بازیگر در برابر دوربین


بیرکین و دخترش شارلوت در فستیوال کن ۷۴ در تیرماه امسال
بیرکین و دخترش شارلوت در فستیوال کن ۷۴ در تیرماه امسال

اینکه مادر و دختری هر دو بازیگر شناخته‌شده‌ای باشند و یکی درباره دیگری فیلم مستندی بسازد، اساساً ایده جذابی است که حاصلش تحت عنوان «جین به روایت شارلوت» این روزها در جشنواره فیلم‌های مستند تسالونیکی به نمایش درمی‌آید؛ فیلمی از شارلوت گینزبورگ درباره مادرش جین برکین که اولین نمایش جهانی‌اش را در جشنواره کن تجربه کرده بود.

جین برکین در اوایل کارش، در فیلم آگراندیسمان ساخته درخشان میکل آنجلو آنتونیونی (محصول ۱۹۶۶)، نقش دختر نوجوانی را بازی کرد که به همراه دوستش به سراغ شخصیت اصلی فیلم -یک عکاس- آمده و حاصل دیدار آنها، صحنه‌های اروتیک پر سرو صدایی بود که توجه‌ها را به برکین جلب کرد.

برکین بعدتر با سرژ گینزبورگ، خواننده معروف فرانسوی، زندگی مشترکی را آغاز کرد (به مدت ۱۲ سال؛ که حاصل این رابطه هم دخترشان شارلوت است) و در دهه هفتاد به خواننده و بازیگر شناخته شده‌ای بدل شد.

حالا دخترش شارلوت گینزبورگ که خود به چهره شناخته‌شده‌ای در عالم سینمای هنری اروپا بدل شده، با دوربین کوچکی به سراغ مادر ۷۵ ساله‌اش رفته و سعی دارد به درون او از خلال رابطه مادر/فرزندی نفوذ کند.

فیلم گینزبورگ برخلاف تصور اولیه، فیلمی درباره زندگی و آثار جین برکین نیست. از اطلاعاتی درباره فیلم‌ها و دوران کاری برکین چیزی در فیلم وجود ندارد و از صحنه‌های فیلم‌ها و اجراها هم خبری نیست، و تنها بخش بسیار کوچکی از اجرای او در زمان حال (و اجرای دو نفره برکین و شارلوت در نیویورک) را می‌بینیم که با همان دوربین کوچک و صدای غیرحرفه‌ای تصویربرداری شده و در واقع تأکیدی است بر اینکه با فیلمی درباره یک خواننده/بازیگر شناخته‌شده روبه‌رو نیستیم؛ هر چه هست در روابط مادر/ فرزندی خلاصه می‌شود و فیلم در واقع تلاشی است برای حرف زدن درباره ناگفته‌ها.

شارلوت در ابتدای فیلم برای مادرش توضیح می‌دهد که می‌خواهد چیزهایی را بپرسد که هیچ وقت نپرسیده و در واقع جرئت پرسیدنش را نداشته. فیلم به این اصل وفادار می‌ماند؛ هر چند فیلمساز از ابتدا می‌داند که شمار زیادی از تماشاگرانش را- که قاعدتاً مشتاق دانستن درباره زندگی و آثار برکین هستند- نومید خواهد کرد.

در عوض شارلوت به هدفی که دارد نزدیک می‌شود؛ فیلمی به تمامی درباره مادرش و نه درباره جین برکین. هر چند نیمه اول فیلم بسیار کند پیش می‌رود و دوربین و صدابرداری غیرحرفه‌ای گاه آزارنده می‌شود، اما در نیمه دوم، فیلمساز دقیقاً به هدفی که دارد می‌رسد، گویی که نیمه اول تنها مقدمه‌ای است برای آب شدن یخ مادر برای رسیدن به لحظه‌های جذابی که در نیمه دوم در کنار هم قرار می‌گیرند و اصلاً درونمایه اثر را شکل می‌دهد؛ فیلمی درباره گذشته و شاید در جست‌وجوی زمان از دست رفته.

فیلم از حرف زدن درباره خجالت آغاز می‌شود و می‌دانیم که برکین اساساً خودش را «یک دختر خجالتی انگلیسی» می‌دانست. حالا با حرف زدن یک مادر و دختر درباره مفهوم خجالت و برهنگی روبه‌رو هستیم که بعدتر به حرف‌های صادقانه برکین درباره ظاهرش می‌رسد؛ اینکه از لحظه‌ای به بعد چین و چروک‌های پیری را می‌پذیرد و دیگر درباره آن فکر نمی‌کند.

یکی از سکانس‌های جذاب فیلم زمانی است که شارلوت، برکین را به خانه سرژ گینزبورگ می‌برد؛ خانه‌ای که برکین می‌گوید ۳۰ سال است پا در آن نگذاشته در حالی که ۱۲ سال همراه گینزبورگ آنجا زندگی کرده بود.

حضور اشیا‌ در این صحنه به شدت با گذشته ارتباط دارد و سرآغاز ارتباط فیلم است با مفهوم گذشته؛ گذشته‌ای که سپری شده اما برکین می‌گوید که همیشه با آن درگیر است و همواره با این افکار بی‌خواب‌کننده روبه‌روست که اگر در مقاطعی به شکل دیگری عمل کرده بود، شاید در روند زندگی‌اش اتفاقات بهتری می‌افتاد.

صحنه‌ای که مادر و دختر در کنار پرده‌ای نشسته‌اند که فیلم‌های قدیمی خانوادگی را به نمایش می‌گذارد، جذاب‌ترین صحنه فیلم است؛ جایی که گذشته به امروز می‌رسد و حضورش را تحمیل می‌کند. برکین خصوصی‌ترین حرف‌ها و اعترافاتش را در این صحنه بر زبان می‌آورد و سرانجام می‌گوید که نمی‌خواهد این تصاویر مربوط به گذشته را تماشا کند و از شارلوت می‌خواهد که نمایش آنها را متوقف کند؛ گذشته‌ای که با از دست رفتن دختر دیگرش، کیت، آمیخته است.

در عین حال ما در طول فیلم درباره مشکلات او با سرژ و دلیل جداشدن‌شان نمی‌شنویم، اما حرف زدن درباره گذشته و احساس «گناه»، آن چیزی است که برای فیلمساز اهمیت افزون‌تری دارد تا تصویر کردن رابطه پدر و مادرش، و ارائه روایتی از مادر درباره پدری که حالا که دیگر میان ما نیست.

فیلم اساساً روایت گذشته را به زیر سؤال می‌برد، با جمله‌ای درخشان از خود برکین: «ما عادت داریم که اتفاقات تاریخی رو به یک شکل تصور کنیم، اما شاید در واقعیت شکل متفاوتی داشته‌اند».

XS
SM
MD
LG