لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
پنجشنبه ۱۰ آبان ۱۴۰۳ تهران ۰۰:۵۴

پاسخ به پرسش‌های اقتصادی (بخش دوم و آخر)


بخش اول «پرسش و پاسخ ها»، که به «وضعیت کنونی و آینده اقتصاد ایران» اختصاص داشت، بیست و یکم آذر ماه گذشته منتشر شد. انتشار بخش دوم و پایانی «پرسش و پاسخ ها»، به دلیل ضرورت پرداختن به گزارش‌های مربوط به تظاهرات و اعتراض‌های مردم در شهر‌های گوناگون ایران، به تعویق افتاد. با پوزش از کاربران، این بخش از «پرسش و پاسخ ها»، که پیش از رویداد‌های اخیر کشور تهیه شده، با تاخیر منتشر میشود.

ادامه پرسش‌های اقتصادی کاربران پیرامون پنج مقوله زیر طبقه بندی شده اند : برویم یا بمانیم؟، آینده بازار ها، ورشکستگی بانک ها، ایران و چین و، سر انجام، نقش دنیای خارج در اقتصاد ایران.

برویم یا بمانیم؟

شماری از کاربران، در ارتباط با آینده اقتصاد ایران، سرنوشت خود و فرزندانشان را مطرح کرده اند، آنهم با طرح پرسشی بسیار درد ناک درباره «ماندن» یا «رفتن». یکی از این عزیزان می پرسد : «آینده را چگونه می بینید؟ در کشور بمانیم و منتظر باشیم یا مهاجرت کنیم؟» دیگری نگران فرزندان خویش است : «ایا امیدی به آینده ایران دارید؟ دو تا جوون دارم. اگر امیدی نیست، بفرستمشون به خارج.»

این پرسشی است بسیار تلخ و دشوار و راقم این سطور عاجزانه اعتراف میکند که برای آن پاسخی ندارد. کسانی که خود سالیانی دراز را در خارج از کشور سپری کرده اند، چگونه می توانند درباره «ماندن» یا «رفتن» مورد مشورت آنهایی قرار بگیرند که در زادگاه خود زندگی میکنند. در موجه بودن اصل پرسش تردیدی نیست، ولی هر تلاشی برای پاسخ گفتن به آن خیلی زود با موانعی غیر قابل عبور روبرو میشود.

ایران در زمره کشور هایی است که بخش بزرگی از مردمانش، به ویژه نسل‌های جوان، آینده خود را (درست یا نادرست) در آن سوی مرز‌ها جستجو میکنند. تمایل شمار زیادی از جوانان ایرانی به مهاجرت، به ویژه آنهایی که به سطوح عالی تحصیلات رسیده اند، روشن تر از آفتاب است. سی و هشت سال بعد از انقلاب ۱۳۵۷، به نظر میرسد که «رفتن» و دل کندن از زادگاه هیچگاه این چنین وسوسه آمیز نبوده است.

در این زمینه سخنان اخیر حسین عبده تبریزی، رییس سابق بورس اوراق بهادار تهران و مشاور کنونی وزیر راه و شهر سازی واکنش‌های زیادی بر انگیخت. او با تکیه بر اطلاعاتی که به دستش رسیده گفت که هم اکنون «یک میلیون و پانصد هزار ایرانی در صف مهاجرت به استرالیا و کانادا هستند که این عدد ترسناک است. این آمار نشانگر آن است که نیرو‌های کارشناس و ورزیده ایرانی در حال خروج از کشور هستند و این یکی از دلایل تهیدست شدن ایران از نیرو‌های نخبه است.»

گفتیم که در اردوی رو به گسترش داوطلبان خروج از کشور، فارغ التحصیلان آموزش عالی جای مهمی دارند. هم مشاهدات میدانی و هم گفته‌های صاحبنظران ایرانی و ارزیابی سازمان‌های بین المللی از ابعاد «فرار مغز ها» در ایران خبر میدهد. در میان نود و یک کشوری که از این زاویه مورد بررسی صندوق بین المللی پول قرار گرفته اند، ایران در رده اول است.

برای شمار بسیار زیادی از دانشگاه دیدگان ایرانی، بعد از گرفتن مدرک، از زندگی شغلی خبری نیست. زمانی در ایران وزارتخانه‌ها و نهاد‌های دولتی مهم‌ترین مراکز استخدام صاحبان مدارک دانشگاهی بودند. از چند دهه پیش به این طرف، این نقش می بایست به تدریج به بخش خصوصی منتقل میشد.

اگر ایران می توانست یک کشور عادی باشد و برای توسعه اولویت قایل بشود، سرمایه گذاران داخلی و خارجی جای خالی دیوانسالاری دولتی را پر میکردند و برای نسل‌های جوان فرصت‌های تازه شغلی به وجود میآوردند. امروز جوانان ایرانی میدانند که ظرفیت‌های استخدامی دولت به شدت کاهش یافته، بدون آنکه بنگاه‌های زاییده سرمایه ایرانی و سرمایه گذاری خارجی توانسته باشند جای آنها را بگیرند.

اگر ایران می توانست یک کشور عادی باشد و برای توسعه اولویت قایل بشود، سرمایه گذاران داخلی و خارجی جای خالی دیوانسالاری دولتی را پر میکردند و برای نسل‌های جوان فرصت‌های تازه شغلی به وجود میآوردند. امروز جوانان ایرانی میدانند که ظرفیت‌های استخدامی دولت به شدت کاهش یافته، بدون آنکه بنگاه‌های زاییده سرمایه ایرانی و سرمایه گذاری خارجی توانسته باشند جای آنها را بگیرند.

طی یکی دو سال گذشته، گروهی از جوانان ایرانی با تکیه بر تکنولوژی‌های تازه اینترنتی به ایجاد «استارت آپ» روی آوردند و پویایی و خلاقیت آنها مورد توجه شماری از رسانه‌های غربی قرار گرفت. آنها از دولت انتظاری نداشتند جز ایجاد یک فضای کسب و کار مناسب، و تنها آرزویشان این بود که مزاحم کارشان نشوند. این آرزو نیز برآورده نشد و به گفته مسعود خوانساری، رییس اتاق بازرگانی تهران، بعد از مدتی «فشار‌های ملموس و ناملموس اقتصادی همان عرصه را هم تنگ کرد.»

پس چه باید کرد؟ هیچکس منکر شرایط بسیار دشواری نیست که برای جوانان ایرانی به وجود آمده است. ولی آیا می توان به همه آنها «رفتن» را توصیه کرد؟ صرفنظر از دشواری‌های روز افزون مهاجرت، در دنیایی که بیش از همیشه ضد مهاجر شده است، فراموش نکنیم که جریان‌های شناخته شده‌ای در جمهوری اسلامی آرزو دارند همه ناراضیان از وضع موجود کشور را ترک کنند تا جا برای خود آنها باز تر بشود. همین جریان ها، بعد از امضای «برجام»، از این که شاید شماری از ایرانیان خارج از کشور خیال بازگشت به سرشان بزند، دچار واهمه شدند و به همین علت، با ابتکار‌های گوناگون، فضای ترس آلودی را به وجود آوردند تا مبادا کسانی بتوانند، با برخورداری از تجربه و دانشی که در مهاجرت به دست آورده اند، موقعیت آنها را تهدید کنند.

خلاصه آنکه پیشنهاد مهاجرت جمعی به همه ایرانی هایی که با وضع موجود کشور نمی سازند، علاوه بر غیر عملی بودن آن در شرایط کنونی جهان، تنها می تواند از سوی کسی ارائه شود که از هر گونه امیدی به آینده کشور دست شسته باشد. نویسنده این سطور، به دلیل آشنایی مختصر خود با تاریخ معاصر جهان و چرخش‌های غیر قابل پیش بینی آن، هنوز به این سطح از ناامیدی نرسیده است.

آینده بازارها

کاربران پرسش‌های زیادی را درباره تحولات آتی بازار‌های پول، سهام، ارز و مسکن مطرح کرده اند، از جمله این که بازار سهام در صورت حفظ یا حذف «برجام» چگونه تحول می یابد، بازار ارز تا چه حد از تحریم‌های احتمالی تازه، جایگزینی دلار با ارز‌های دیگر و یا یکسان سازی نرخ ارز متاثر خواهد شد، و بازار مسکن چه سمت و سویی خواهد داشت؟ مردم باید سرمایه‌هایشان را به کدام بازار ببرند تا ضرر نکنند؟

در پاسخ به این پرسش ها، لازم است بر دو نکته تاکید کنیم :

یک) بازار هایی که از آنها نام برده شد، در ایران همانند همه کشور‌های جهان، زیر تاثیر متغیر‌های گوناگون نوسان میکنند، با این تفاوت که شمار متغیر ها، شدت تاثیر گذاری آنها و درجه غافلگیری‌شان در ایران به دلایل گوناگون بیشتر از خیلی دیگر از کشور‌ها است. به علاوه در ایران نقش و توان تاثیر گذاری متغیر‌های سیاسی به ویژه در فضای بین المللی کشور اغلب بیش از متغیر‌های صرفا اقتصادی است. به عنوان نمونه، انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری در نوامبر سال گذشته میلادی کل اقتصاد ایران را زیر پرسش برد.

کشور دیگری را در جهان نشان بدهید که اقتصاد وکل روابطش در جهان در عرصه‌های بازرگانی و سرمایه گذاری به اندازه ایران از ظهور یک سیاست تازه در کاخ سفید تاثیر پذیرفته باشد. در این شرایط پیش بینی نوسان‌های آتی بازار‌های گوناگون اگر غیر ممکن نباشد، دست کم بسیار دشوار است. به ویژه اگر پای پیش بینی میان مدت و به ویژه دراز مدت در میان باشد. به بیان دیگر در ارزیابی تحولات آتی بازار‌های ایران، وزنه کارشناسان مسایل ژئوپولیتیک سنگین تر از تحلیلگران اقتصادی است.

کشور دیگری را در جهان نشان بدهید که اقتصاد وکل روابطش در جهان در عرصه‌های بازرگانی و سرمایه گذاری به اندازه ایران از ظهور یک سیاست تازه در کاخ سفید تاثیر پذیرفته باشد. در این شرایط پیش بینی نوسان‌های آتی بازار‌های گوناگون اگر غیر ممکن نباشد، دست کم بسیار دشوار است. به ویژه اگر پای پیش بینی میان مدت و به ویژه دراز مدت در میان باشد. به بیان دیگر در ارزیابی تحولات آتی بازار‌های ایران، وزنه کارشناسان مسایل ژئوپولیتیک سنگین تر از تحلیلگران اقتصادی است.

دو) در فضای انباشته از ریسک ایران، سود‌های باد آورده و آسان هم کم نیست. به عنوان نمونه، با سپرده گذاری در بانک‌ها می توان به سود علی الحساب پانزده در صد در سال برای سپرده‌های یکساله دست یافت (که البته شماری ازموسسات مالی برای جذب منابع سود بیشتری پیشنهاد میکنند). در مقام مقایسه بد نیست بدانیم که در منطقه یورو یک پس انداز کننده برای سپرده‌های یکساله در بهترین حالت می تواند به یک در صد و برای سپرده‌های چند ساله حد اکثر به دو تا سه در صد امید ببندد و تازه باید بخشی از سود مختصر خود را به پرداخت مالیات اختصاص دهد. سپرده گذار ایرانی اما، یک ریال هم مالیات نمی پردازد.

این ظاهر قضیه است. در عالم واقعیت، سپرده گذار ایرانی ریسک بسیار کلانی را می پذیرد. اول این که نرخ تورم در ایران ده در صد و در منطقه یورو یک در صد است. به بیان دیگر پول ایران هر سال ده در صد ارزش خود را از دست میدهد، حال آنکه یورو کم و بیش ثابت است. دوم این که پول ایران با خطر فرو ریزی در برابر ارز‌های دیگر رویرو است و ممکن است نرخ برابری‌اش در برابر آنها به نصف و حتی کم تر برسد، رویدادی که بار‌ها اتفاق افتاده و احتمال تکرار آن در آینده هم بسیار زیاد است. بر همه این‌ها باید شکنندگی موسسات مالی ایران را اضافه کرد و این که سپرده گذار نمی تواند نگران احتمال ورشکستگی آنها نباشد.

با توجه به همه این ریسک ها، پرداخت سود پانزده در صدی (و یا بیشتر در بعضی موسسات مالی) به سپرده گذاران ایرانی چندان غیر طبیعی هم نیست. شماری از سپرده گذاران کلان از این وضعیت استفاده می برند و حتی احساس «پول پارو کردن» به آنها دست میدهد. شمار دیگری، به ویژه در میان سپرده گذاران خرد، پیش از آنکه بار خود را ببندند با فرو ریزی پول ملی (جهش شدید نرخ ارز) و یا حتی ورشکستگی موسسه مالی روبرو میشوند و هست و نیست خود را می بازند. به بیان دیگر بازار پول که در شمار زیادی از کشور‌ها کم خطر‌ترین و در همان حال کم سود‌ترین بازار‌ها است، در ایران سود نسبتا کلانی را به همراه دارد، و در همان حال ریسک آن نیز در سطح بالایی است. این همان رابطه بسیار عادی موجود میان ریسک و بازده است. در بازار‌های مالی کسی می تواند به دریافت سود بیشتر امیدوار باشد که ریسک بالاتر را بپذیرد.

بازار سهام ایران نیز به شدت از متغیر‌های سیاسی به ویژه در فضای بین المللی کشور تاثیر می پذیرد. «برجام» هم که می توانست تاثیر سیاست خارجی بر بورس را کاهش دهد، به دلایلی که میدانیم نافرجام ماند و ورود سرمایه خارجی که انتظار میرفت بازار سهام ایران را در وضعیتی تازه قرار دهد، بسیار کم تر از آنچیزی است که پیش بینی میشد. در عوض وضعیت اقتصادی در جهان رو به بهبود میرود و این عاملی مثبت برای بازار سهام ایران است، عمدتا به این دلیل که بازار نفت به احتمال فراوان تا اندازه‌ای رونق میگیرد و افزایش در آمد‌های صادراتی ایران از محل صدور این کالا، با توجه به نقش نفت در اقتصاد کشور، طبعا بر بورس هم تاثیر مثبت دارد. از سوی دیگر نیمی از شرکت‌های حاضر در بورس (از جمله پتروشیمی‌ها و تولید کنندگان محصولات فلزی و معدنی) به دلیل افزایش احتمالی نرخ محصولاتشان در بازار‌های جهانی، از رونق نسبی در بازار‌های جهانی استفاده می برند.

و اما در بازار مسکن نیز، در پی یک رکود طولانی، نشانه هایی البته هنوز بسیار اندک از آغاز احتمالی رونق دیده میشود. بر اساس آمار انتشار یافته از سوی منابع رسمی ایران، حجم معاملات مسکن در تهران به تازگی رو به افزایش گذاشته است. آیا این تحرک را می توان نشانه بازگشت رونق به بازار مسکن دانست؟ در پاسخگویی به این پرسش باید بسیار محتاط بود.

با توجه به مجموعه ابهام‌های حاکم بر بازار‌های گوناگون ایران، در شرایط کنونی پخش ریسک بهترین استراتژی است، با این توصیه که نباید همه تخم مرغ‌ها را در یک سبد گذاشت. البته این توصیه عمدتا متوجه کسانی است که تخم مرغ‌های زیادی داشته باشند. دیگران طبعا مجبور به انتخابند و هیچ بازاری نیست که فارغ از ریسک باشد.

خطر ورشکستگی بانک ها؟

چند نفر از کاربران امکان ورشکستگی نظام بانکی ایران را مطرح کرده اند و یکی از آنها، احتمالا با توجه به آنچه برای بعضی از موسسات اعتباری کشور پیش آمده، می پرسد : «کی شاهد آن خواهیم بود که یک روز صبح بانک‌ها دیگر در‌هایشان را به روی مشتریان باز نکنند؟»

موسسات مالی نه تنها در ایران و کشور‌های مشابه آن، بلکه حتی در کشور‌های پیشرفته می توانند ورشکسته بشوند که ما در جریان بحران اقتصادی سال‌های ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ شاهد نمونه هایی از آن بودیم. حتی در بعضی موارد، برای جلوگیری از روبرو شدن با دشواری‌های بزرگ تر، بهتر آن است که بانک‌های گرفتار مشکلات سنگین ورشکست بشوند.

مشکل در ایران ابعاد خطرناک بحران نظام بانکی و نبود اراده لازم برای مقابله آن است. نزدیک به یک سال پیش ولی الله سیف رییس کل بانک مرکزی جمهوری اسلامی گفت که حدود نیمی از منابع و دارایی‌های بانک‌ها منجمد و غیر قابل استفاده است. سخن بر سر «دارایی‌های مسموم» است که عملا سوخت شده و وجود خارجی ندارند، ولی هنوز روی کاغذ در زمره دارایی‌های بانک به حساب میایند. با توجه به همین وضعیت، شماری از بانک‌های ایرانی ورشکسته به حساب میایند و تنها با اعطای نرخ سود‌های بالا برای جذب مشتری منابع تازه جمع میکنند تا به تعهدات خود در برابر پس انداز کنندگان قدیمی عمل کنند. این وضعیت تا کی میتواند ادامه داشته باشد؟

امیدوارم در آینده مقاله‌ای را به بحران در نظام بانکی ایران اختصاص دهم.

ایران و چین

یکی از کاربران به مقایسه میان ایران و چین می پردازد و می پرسد که هر دو کشور فاقد اقتصاد آزاد (بازار) هستند و، درنتیجه، از بازار رقابتی و فضای مساعد برای کسب و کار محرومند. پس چرا چین، به رغم تکیه داشتن بر اقتصاد دولتی، بر خلاف ایران، توانسته است به جهش اقتصادی دست یابد؟

کاربر گرامی حق دارد بر وزنه اقتصاد دولتی در چین تاکید کند. در واقع تا امروز قدرت‌های بزرگ صنعتی جهان حاضر نشده اند ماهیت اقتصاد آزاد را برای جمهوری خلق چین به رسمیت بشناسند و به همین دلیل «امپراتوری زرد» هنوز از بعضی امتیاز‌های بازرگانی در بازار‌های اروپا و آمریکای شمالی محروم است. با این حال در کنار یک بخش عظیم دولتی، که از دوران مائوتسه تونگ بر جای مانده، چین زمینه زایش و بالندگی یک بخش بسیار پویای خصوصی را فراهم آورده است.

تا پیش از تجربه اخیر چین، هیچ یک از قدرت‌های کمونیستی جهان نتوانستند سوسیالیسم را با کار آمدی اقتصادی آشتی دهند. اتحاد شوروی، از دوران لنین تا فروریزی بار‌ها تلاش کرد از راه انجام اصلاحات هم مالکیت دولت را بر ابزار تولید حفظ کند، هم تکنولوژی واحد‌های تولیدی‌اش را همطراز غرب پیش ببرد و هم به نیاز‌های مصرفی مردم پاسخ دهد. این تلاش‌ها به شکست انجامیدند، همانگونه که در اروپای خاوری و مرکزی نیز به جایی نرسیدند. شکست سوسیالیسم در ایجاد شکوفایی اقتصادی، عامل اصلی فرو ریزی شوروی و کشور‌های اقماری‌اش بود، بی‌آنکه انقلابی از درون و یا جنگی از برون در کار باشد.

رهبران حزب کمونیست چین، حدود یک دهه پیش از فرو ریزی شوروی، به ضعف درونی آن پی بردند و برای آنکه به همان سرنوشت دچار نشوند، به راه دیگری رفتند. تنگ شیائو پینگ، که بعد از مائوتسه تونگ در نبرد بر سر قدرت به پیروزی رسید، معمار اصلی استراتژی توسعه چین است که به سردمداران حزب کمونیست امکان داد سلطه انحصاری خود را بر کشور حفظ کنند، ولی در همان حال راه را بر فعالیت بخش خصوصی، ورود انبوه سرمایه و تکنولوژی غربی باز کرد. در این میان بخش بزرگی از اقتصاد چین همچنان دولتی باقی ماند، ولی همین بخش دولتی تیز به دلیل مجاور شدن با یک بخش نوزای خصوصی و نیز بنگاه‌های زاییده سرمایه گذاری خارجی، روش کار خود را تغییر داد و با تن سپردن به رقابت، به گونه‌ای چشمگیر از کرختی دوران مائو بیرون آمد.

در همان حال حزب کمونیست چین به استراتژی صدور انقلاب پایان داد و احزاب مائوییست را به امان خدا رها کرد. با این گزینش، چین تصمیم گرفت به جای صدور «کتاب سرخ مائو»، به صدور انبوه کالا بپردازد. بدون سرمایه های آمریکایی و اروپایی و ژاپنی، و بدون برخورداری از بازار‌های اینان، چین به جایی نمی رسید که امروز هست.

در حال حاضر چین کشوری است زیر سلطه حزب کمونیست، با میلیونر هایی که دفتر سیاسی و کمیته مرکزی را پر کرده اند و در کنگره‌های حزب با شیک‌ترین لباس‌ها سرود انترناسیونال می خوانند. «اژدهای زرد» امروز از آزادی‌های سیاسی محروم است و از نابرابری‌های شدید اجتماعی و نیز فساد و بحران محیط زیست رنج می برد. ولی همان کشور به یکی از شگفت‌ترین توسعه‌های اقتصادی تاریخ معاصر دست یافته و صد‌ها میلیون نفر را از فقر سیاه بیرون آورده است. در تاریخ تمدن انسانی، سابقه نداشته که فقر در فاصله چند دهه با چنین سرعتی در یک کشور یا منطقه عقب بنشیند.

از پرسش اصلی غافل نشویم : چرا چین توانست و ایران نمی تواند؟

پاسخ را می توان چنین خلاصه کرد : نظام سیاسی چین برای تامین بقای خود تصمیم گرفت واقعیت‌های اقتصادی را بشناسد، اولویت‌ها را تعریف کند و استراتژی روشنی را به اجرا بگذارد. در عوض نظام سیاسی ایران در تار و پود دگم‌های مکتبی گرفتار است و به انجام اصلاحات اقتصادی هم علاقه ندارد. در چین هم شناخت بود و هم اراده. در جمهوری اسلامی نه از این خبری هست و نه از آن.

ایران و نقش دنیای خارج

بعض از کاربران تاثیر روابط بین المللی ایران را بر شرایط داخلی اقتصادی کشور مطرح کرده اند. یکی از آنها می پرسد : «ایا بدون عادی شدن رابطه تهران و واشینگتن، ایران خواهد توانست به پیشرفت اقتصادی و کاهش محسوس بیکاری دست یابد؟ آیا با تداوم دشمنی با ابر قدرت ها، امکان شکوفایی اقتصادی برای ایران وجود دارد؟»

به این پرسش، به گونه‌ای غیر مستقیم، در بحث مربوط به مقایسه چین با ایران پاسخ دادیم. همه چیز به اولویت هایی بستگی دارد که یک کشور برای سیاست‌های داخلی و بین المللی خود تعریف میکند. چرا ویتنام، به رغم درگیری‌های مخوف گذشته‌اش با آمریکا، امروز بهترین رابطه را با دشمن پیشین خود بر قرار کرده است؟ زیرا تصمیم گرفته است در زمینه اقتصادی به راه چین برود و، در همان حال، برای مقابله با زیاده خواهی‌های «اژدهای زرد»، بر حمایت‌های آمریکا تکیه کند.

در ایران اما، به رغم این همه مصیبت‌های اقتصادی و اجتماعی، بخش اصلی انرژی کشور همچنان در خدمت هدف هایی چون مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل به هرز میرود. برای خنثی کردن این شعار‌های عبث، جناح هایی از جمهوری اسلامی اصطلاح «تعامل با خارج» را وارد ادبیات سیاسی و دیپلماتیک کشور کرده اند. از این اصطلاح تاکنون معجزه‌ای بر نیآمده و نابودی اسراییل همچنان در صدر اولویت‌های نظام تهران است. با اولویت هایی از این دست، کشور نه توانایی جذب سرمایه و تکنولوژی را دارد و نه می تواند روابط عادی مالی و بانکی و بازرگانی با دنیا داشته باشد.

XS
SM
MD
LG