علیرغم بده و بستانهایی که میان میراث فرهنگی و سپاه انجام شد و در یک مرحله اعلام شد که اجساد کشته شدگان جنگ در پاسارگاد دفن نخواهند شد در این مورد نیز همانند دانشگاهها و دیگر مراکز عمومی نظر سپاهیان اعمال شده و دو جسد در محوطهی این بنای تاریخی دفن شدند. چرا حکومت تا این حد به قبرستان کردن فضاهای عمومی کشور اصرار دارد؟
بزرگداشت مرگ
مرگ بخشی از داستان زندگی است اما تفاوت است میان دولت و جامعهای که با مرگ به عنوان یک واقعیت دل ناچسب رو به رو می شود و تلاش می کند آن را برای تک تک افراد به تعویق بیندازد و پس از مرگ نیز فرایندهای التیام را به جریان بیندازد و دولت و جامعه ای که مرگ را در آغوش می کشد، از آن استقبال می کند، آن را می ستاید، با آن نرد عشق می بازد و آن را محور تعطیلات و تفریحات می بیند. سالروزهای مرگ رهبران سیاسی و مذهبی در ایران به دوران رفتن به مسافرت و گذر ایام با خانواده شده است. مراسم مذهبی در ایران اکثرا مرگ محور هستند و حتی آنها که با مرگ تعریف نشدهاند (عید غدیر یا عید فطر) با روضه خوانی برای امام اول شیعیان و فرزندان وی و مرثیه خوانی با گریه و زاری انجام می شوند.
طبیعی است که در چنین جامعهای مرگ به جای زندگی بزرگداشته می شود؛ مرگ به عنوان حیات معرفی می شود (در قصاص حیات است)؛ و به جای نگاه به مرگ به عنوان یک واقعیت ناگزیر از آن به عنوان یک ابزار جهت سرکیسه کردن یا دشمنی (بر سر ارث و میراث) استفاده می شود.
چگونه این اتفاق افتاده است؟
روحانیت شیعه و پیروان اسلامگرا و فقه باور آن به سه دلیل از شادی و سرخوشی پرهیز داشتهاند: ۱) مبارزه محور بودن بخشی از آن برای به دست گرفتن قدرت و تصور این که با زاری و شیون و شهید پروری و کشته بهتر می توان بسیج اجتماعی انجام داد و افراد را به صف مبارزان پیوند زد؛ ۲) تصور آلوده بودن شادی و سرخوشی با گناه (نوشیدن مشروبات الکلی، رقص، موسیقی، اختلاط زن و مرد در فقه شیعه) که همهی روحانیون شیعه تا حدی این باور را دارند؛ این ایده تا آنجا پیش رفته که حتی دست زدن از سوی برخی فقها منع شده است؛ و ۳) تصور شادی با فرو رفتن در امور دنیایی و غفلت از آخرت. این ایده تا زمانی که روحانیون شیعه و پیروان انها دست چندانی در امور دنیوی داشتند شاید معنا داشت اما امروز که همهی ثروت جامعه در اختیار نهاست چنین نگرشی ناسازگار به نظر می آید.
در هر سه مورد نظریهای سازگار بر تصورات فقهای شیعه و پیروان آنها حاکم نبوده است. اول این که هیچ تلازمی میان بسیج اجتماعی و زاری و شیون وجود ندارد. می توان با شادی و رقص و کارناوال و جشن هم بسیج اجتماعی انجام داد و مراسم دینی برگزار کرد. دوم آن که گناه تصور کردن شادی و سرخوشی سلیقهی بخشی از دینداران بوده است و هرگونه رقص و موسیقی و اختلاط زنان و مردان حتی در چارچوبهای فقهی گناه آلوده نیست. و سوم آن که چگونه است که قدرت طلبی تا حد اشتهای قدرت مطلقه توسط روحانیون یا چپاول منابع یک کشور توسط اسلامگرایان فرو رفتن در امور دنیوی نیست اما چند دقیقهای گوش دادن به موسیقی افراد را از آخرت مغفول می سازد؟
جالب توجه است که روحانیت مرگ باوری و حرمت شادی را نه فقط با اصول فقهی بلکه با توجیهات وارونهی عرفانی و اخلاقی و هویتی به مردم ایران فروخته است.
چرا ستایش مرگ زمینهی مناسب اجتماعی یافته؟
عشق به مردگان به جای زندگان، بخشش مردگان به جای بخشش زندگان (که کارکردهای موثرتر و لازم تری دارد) و سر زدن به قبور به جای سر زدن به افراد پیر و معلول و بیمار به وفور در جامعهی ایران مشاهده می شود. چرا؟ چون در تجربهی گذشتهی مردم ایران مرگ تجربهی هر روزهی مردم بود (به دلیل قحطی، انواع بیماریها، و مرگ نوزادان) و روالهای غیر عقلانی و نوع حکمرانی غیر علمی و غیر شایسته سالار شرایط را برای تجربهی مرگهای زودرس فراهم می کرده است. در دوران جمهوری اسلامی نه تنها حکومت با مرگ افراد در انقلاب و جنگ تحکیم شد بلکه سیاستهای جاری حکومت زمینه ساز مرگ هر چه بیشتر شهروندان است. به سه نمونه که مرگ و میر در آنها قابل کاهش و پیشگیری است-اما تلاشی در آن حوزه ها انجام نمی گیرد- اشاره می کنم:
نمونهی اول: در سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۹۴ حدود ۱۱ هزار نفر در ایران غرق شدهاند (سالی حدود ۱۱۰۰ نفر). از این امر می شد با آموزش شنا، توزیع و ترویج جلیقههای نجات، مشخص کردن مکانهایی برای شنا (بدون جداسازی ایدئولوژیک که عامل فرار افراد از این مکانهاست) و داشتن نجات غریق پیش گیری کرد. آموزش شنا در مدارس به کودکان لازم تر است یا آموزش قران و تعلیمات دینی؟ نشان دادن جلیقهی نجات در تلویزیون دولتی لازم تر است یا نشان دادن تبلیغاتچیهای حکومتی؟
نمونهی دوم مرگ و میر ناشی از مصرف زیاد یا سوء مصرف مواد مخدر و الکل است. اگر جنگ ظاهری حکومت با مواد مخدر و مشروبات الکلی به پایان برسد و مواد مخدر غیر صنعتی و مشروبات الکلی با مالیات زیاد آزادانه به فروش برود (در عین سرمایه گذاری درآمدهای مالیاتی بر پیشگیری و درمان و آموزش) از تعداد مرگ و میرها در این زمینه کاسته خواهد شد. سالانه بیش از ۳۰۰۰ نفر در اثر مصرف بیش از حد مواد مخدر جان می دهند. آمار مرگ و میر ناشی از مصرف بیش از حد الکل هم اعلام نشده است.
نمونهی سوم: هر ساله حدود ۲۰ هزار نفر در جادههای ایران کشته می شوند که با توجه به تعداد اتومبیلها در ایران (که بسیار کمتر از جوامع صنعتی است) بسیار زیاد است. در طول ۲۰ سال گذشته این رقم به حدود ۴۰۰ هزار نفر می رسد. بدین ترتیب در خانوادههای بزرگ حدود ۲۰۰ نفره به طور متوسط یکی جانش را در تصادف رانندگی در بیست سال گذشته از دست داده است.
تلاش زیادی از سوی وزارت راه و نهادهای انتظامی و تبلیغاتی و سازمانهای بهداشتی و شهری برای کاهش مرگ و میر در این موارد صورت نگرفته است و نمی گیرد. چرا؟ چون روحانیون حاکم بر جمهوری اسلامی با مرگ مردم نه تنها دل آزرده نمی شوند بلکه بخش قابل توجهی از منافع این قشر ناشی از صنعت و کسب و کار مرگ است: از فروش قبر در امامزادهها تا نماز خواندن روحانیون بر میت و سخنرانی آنها در مجلس ختم، از خواندن نماز عاریتی برای میت تا خواندن قران بر سر قبور، و از نذر و نیاز برای مردگان تا رواج صنعت صیغه برای افراد بیوه. علت دیگر آن است که مردم باید به مرگ عادت کنند تا در برابر اعدامها و کشتههای ناشی از ترور و مداخلهی نظامی حکومت متعجب نشوند.
جسدپرستی و بسط فضاهای قبرستانی
یکی از روشهای تسهیل این عشق بازی با مرگ تبدیل همه ی فضاها از جمله دانشگاهها و بناهای باستانی (مثل میدان میر چخماق یزد) به قبرستان بوده است. طی سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۵ بقایای ۴۹۱ نفر از کشتهشدگان ناشناس جنگ ایران و عراق در دانشگاههای مختلف ایران دفن شد. برای نمایش این عشق بی پایان به جسد بیشترین آنها در ۲۵ دانشگاه در استان تهران به خاک سپرده شدند تا این پدیده مخاطب بیشتری داشته باشد. مراکز استان دیگر پر جمعیت نیز از این عشق و پرستش سهمی در خور یافتند: ۱۵ دانشگاه در استان اصفهان، ۱۲ دانشگاه در استان فارس، ۱۲ دانشگاه در استان خوزستان، ۱۱ دانشگاه در استان خراسان رضوی، ۱۱ دانشگاه در استان مازندران و دو دانشگاه در هر یک از استانهای اردبیل، کرمان و کردستان.
برای آن که طبقات مرفه تر و کسانی که هزینهی تحصیل خود را می پردازند (و تصور می شود با حکومت فاصلهی بیشتری دارند) در معرض این شور جسد پرستی قرار گیرند واحدهای دانشگاه آزاد سهم بیشتری از دفن داشتهاند: دانشگاههای محل تدفین این قربانیان به تفکیک شامل ۸۴ واحد دانشگاه آزاد اسلامی، ۶۸ دانشگاه دولتی، ۲۵ دانشگاه علوم پزشکی، هشت دانشگاه فنی و حرفهای، شش دانشگاه فرهنگیان و تربیت معلم و دو دانشگاه پیام نور است. (خبرگزاری دانشجو ۱۶ تیر ۱۳۹۵)
روحانیون شیعه و اسلامگرایان همراه و همپیمان با آنها می دانند که در جلسات شادی و خوشی مردم جایی ندارند اما در مراسم عزاداری به آنها نیاز است. در این شرایط طبیعی است که آنها مرگ و عزا را بر زندگی و شادی تفوق خواهند بخشید.
---------------------------------------------------------------
یادداشتها و مقالات، آرای نویسندگان خود را بازتاب میدهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند.