اگر بخواهیم جمله «پشت هر مرد موفق، یک زن ایستاده است» را به جمله «پشت هر کتاب موفق یک نویسنده مرد، یک زن ایستاده است» تبدیل کنیم، بدون شک باید نمونه گابریل گارسیا مارکز و مرسدس بارچا را به عنوان شاهد بیاوریم.
مرسدس بارچا، همسر گابریل گارسیا مارکز نویسنده کلمبیایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۱۹۸۲، که در نیمه ماه اوت در شهر مکزیکوسیتی، پایتخت مکزیک، درگذشت، فقط یک «همسر نویسنده» نبود.
بلکه از بارچا به عنوان «الهامبخش» و «حامی» آثار ادبی «گابو» (نام دیگر مارکز) یاد میشود که اگر نبود، به ویژه «صد سال تنهایی»، پرفروشترین کتاب ادبیات آمریکای لاتین و از تأثیرگذارترین آثار ادبی قرن بیستم جهان، نوشته و منتشر نمیشد.
شخصیتی قابل احترام در آمریکای لاتین
خبر درگذشت بارچا را اولین بار آلخاندرا فروستو، وزیر فرهنگ مکزیک در صفحه توئیتر خود نوشت. علت دقیق مرگ او اعلام نشد، اما بعداً رسانههای مکزیک اعلام کردند که مرسدس بارچای ۸۷ ساله به «مشکلات تنفسی» دچار بود.
مرگ مرسدس بارچا، موجی از واکنشهای کاربران، به ویژه شخصیتهای هنری و ادبی اسپانولیزبان را در شبکههای اجتماعی به دنبال داشت. همچنین کلاودیا شینبائوم پاردو، شهردار مکزیک در توئیتر نوشت: «من این افتخار را داشتم که با مرسدس بارچا ملاقات کنم؛ بسیار خوشصحبت، شاد، نکتهبین، بافرهنگ و صاحبنظر. او زنی فوقالعاده و زیبا بود».
ایوان دوکه، رئیسجمهور کلمبیا نیز درگذشت مرسدس بارچا را تسلیت گفت، او را «عشق زندگی» و «همراه بدون قید و شرط» مارکز خواند و با خانواده بارچا ابراز همدردی کرد.
سرجیو رامیرز، نویسنده معروف نیکاراگوئهای که در سال ۲۰۱۷ برنده جایزه معتبر سروانتس شده، نیز نوشت که با درگذشت بارچا، «یک دوره ادبی کامل پشت سر گذاشته شد و خاطره شیرین یک دوست نزدیک، چندین سال آشنایی، گفتوگو، داستانهای طولانی و شبزندهداریها باقی ماند».
خورخه ادواردو ریتر، وزیر پیشین امور خارجه پاناما هم که از دوستان قدیمی مارکز بود، نوشت: «بدون تردید همه آنچه ما مدیون مارکز هستیم، او و خوانندگانش مدیون بارچا هستند. این دو دوباره در کنار یکدیگر هستند».
بنیاد گابریل گارسیا مارکز برای روزنامهنگاری جدید ایبرو آمریکا نیز در پیامی اعلام کرد که مرسدس بارچا در همان خانهای درگذشت که از سال ۱۹۶۱ به همراه مارکز در آن در مکزیکوسیتی ساکن شده بود.
این دو، سه سال قبل از آن، در سال ۱۹۵۸، زمانی که مارکز روزنامهنگاری ۳۱ ساله و مرسدس بارچا دانشجویی ۲۵ ساله بود، با یکدیگر ازدواج کردند و تا شش سال پیش که مارکز درگذشت، بیوقفه با هم بودند؛ ۵۶ سال زندگی مشترک.
آشنایی و ازدواج با مارکز
اما مرسدس و گابو سالها قبل از آغاز زندگی مشترکشان با یکدیگر آشنا بودند.
بارچا هم مثل خود مارکز در یک منطقه در شمال کلمبیا به دنیا آمد، ولی اصالتاً از مهاجران مصری بود. آشنایی این دو با هم به واسطه شغل پدرانشان رقم خورد.
پدر مرسدس در ماگانگه، در شمال کلمبیا، جایی که مرسدس چشم به جهان گشود، یک داروخانه داشت و پدر مارکز نیز برای فروش دارو به این شهر و دیگر شهرها و روستاهای آن منطقه سر میزد.
مارکز که در شهر آراکاتاکا در فاصله ۲۰۰ کیلومتری ماگانگه به دنیا آمده بود و در این سفرها پدرش را همراهی میکرد، با مرسدس آشنا شد.
در زمان اولین دیدارشان، مرسدس ۹ ساله بود و مارکز که نوجوانی چهارده پانزده ساله بود، همان موقع عاشق دختری شد «که روی پیراهنش عکس اردک بود».
مارکز بعدها به کار روزنامهنگاری روی آورد و راهی اروپا شد و اولین رمان او سال ۱۹۵۵ در مادرید منتشر شد.
در اواخر سال ۱۹۵۷، وقتی از اروپا به آمریکای لاتین بازگشت، به عنوان خبرنگار برای روزنامه «مومنتو» ساکن کاراکاس، پایتخت ونزوئلا شد.
چند ماه بعد، در مارس ۱۹۵۸ به کلمبیا رفت و همان موقع بود که رسماً با مرسدس بارچا ازدواج کرد و او را همراه خود به کاراکاس برد.
در آن زمان، مارکز اصلاً از شهرتی برخوردار نبود و هیچ جذابیت حاشیهای، محرک عشق آن دو نبود.
یک سال بعد به بوگوتا، پایتخت کوبا رفتند و پس از مدتی اولین فرزندشان به دنیا آمد، یک پسر که نام رودریگو را بر او نهادند و اکنون کارگردان و تهیهکننده سینما و تلویزیون است. این زوج بعداً دارای یک پسر دیگر هم شدند؛ گونزالو که به طراحی مشغول است.
مرسدس بارچا خود شیفته ادبیات بود. او به عنوان یک خواننده جدی آثار ادبی، همواره به عنوان اولین خواننده نوشتههای مارکز، در شیوه نوشتن این نویسنده و شکل دادن جهان داستانیاش بسیار تأثیرگذار بود. او هم مارکز را در نوشتن حمایت و تشویق میکرد و هم توصیه و نقد.
همچنین مرسدس در شخصیتپردازی بسیاری از شخصیتهای داستانی مارکز، به کمک او میآمد. اما مهمترین نقشی که بارچا در زندگی مارکز ایفا کرد، مدیریت امور مالی زندگی مشترکشان در دورهای بود که اگر دغدغههای مالی بر دغدغههای نوشتن غلبه میکرد، مارکز به آرزویش در ادبیات نمیرسید.
بارچا توانست در دورهای که مارکز از نظر مالی شدیداً در تنگنا بود، چنان خانواده خود را اداره کند که همسرش حتی یک لحظه از نوشتن باز نایستد.
در سال ۱۹۶۱، مارکز دومین رمانش را با عنوان «ژنرال در هزارتوی خود» در بوئنوس آیرس منتشر کرد، اما از این رمان نیز چندان استقبال نشد و حتی همه دو هزار نسخه چاپ اول آن نیز به فروش نرفت.
حامی نوشتن و انتشار «صد سال تنهایی»
اما اهمیت نقش مرسدس در کار نویسندگی مارکز، خود را در نوشتن و انتشار «صد سال تنهایی» نشان داد.
ایده اولیه این رمان زمانی شکل گرفت که گابو همراه با مادرش، برای بازدید از شهر زادگاهش به کلمبیا رفته بود؛ سال ۱۹۵۲.
اما از لحظه شکلگیری طرح ابتدایی این رمان تا لحظه پایانی نوشتن آن، ۱۳ سال طول کشید. در این فاصله مارکز از جایی به جای دیگر، به کار روزنامهنگاری میپرداخت و زندگی شخصیاش نیز متحول شده بود.
او حالا هم همسر بود و هم پدر. اما به خاطر نوشتن، تصمیم داشت که فقط چند ماهی، نهایتاً چهار ماه، از کار به عنوان سردبیر در دو نشریه کنارهگیری کند و تمام وقت خود را به نوشتن اختصاص دهد.
با وجود این که گابو روزانه دستکم شش ساعت مینوشت، اما این دوره ۱۸ ماه به طول کشید. وضعیت مالی خانوادهاش کمکم بحرانی شده بود و بدهی روی بدهی انباشته میشد.
با این حال، مرسدس علاوه بر این که با تایپ رمان «صد سال تنهایی»، در نوشتن این رمان به مارکز کمک میکرد، مدام به او اطمینان میبخشید که نتیجه کارش موفقیتآمیز خواهد بود.
در همین دوران حتی پرداخت اجاره خانهشان ماهها به تأخیر افتاده بود، اما در اراده این دو برای نوشتن و انتشار «صد سال تنهایی» تردیدی راه نمییافت.
در یکی از روزهای سال ۱۹۶۵، پس از آن که گابریل گارسیا مارکز بر نسخه اولیه «صد سال تنهایی» نقطه پایان گذاشت، به اداره پست رفت تا آن را برای یک ناشر آرژانتینی که برای انتشار این رمان ابراز علاقه کرده بود، ارسال کند.
در اداره پست، پس از آن که بسته کاغذهای مارکز را وزن کردند، به او گفتند که هزینه پست ۸۳ پزو میشود، اما مارکز حتی همین مقدار پول را نداشت.
در حالی که مارکز تصمیم گرفته بود فقط نیمی از نسخه اولیه کتاب را برای ناشر پست کند، مرسدس اجازه چنین کاری را به او نداد و با گرو گذاشتن چند وسیله خانه، مثل سشوار و مخلوطکن، همه پول پست «صد سال تنهایی» را تهیه کرد.
دو سال بعد، «صد سال تنهایی» منتشر شد و بلافاصله مورد استقبال خوانندگان و منتقدان ادبی قرار گرفت. این رمان در فاصله کوتاهی به چندین زبان ترجمه شد و میلیونها نسخه از آن به فروش رفت.
تقریباً همزمان با انتشار «صد سال تنهایی» گابو و مرسدس به اسپانیا رفتند و ساکن بارسلون شدند. در آن زمان دیگر مارکز به شهرت رسیده بود. با این حال، مرسدس همچنان اداره خانه و خانواده را برعهده داشت.
مارکز که در آن دوره، مشغول نوشتن «پائیز پدرسالار» شده بود، برای توصیف نقش همسرش در اداره زندگیشان، به خبرنگاران گفته بود: «او به من برای خرید آبنبات پول تو جیبی میدهد، درست مثل کاری که با پسرهایمان میکند».
مرسدس فقط یک همسر عاشق نبود، بلکه شجاعت به موفقیت رساندن یک زندگی مشترک را نیز داشت. مطمئنا اگر او نبود، مارکز اکنون به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان اسپانولیزبان تاریخ ادبیات جهان به شمار نمیرفت.