بیمارستان جم، روز سهشنبه ششم اسفند، در تازهترین اطلاعیه خود درباره وضعیت جسمی محمدرضا شجریان، خواننده موسیقی سنتی ایران، نوشت که «ایشان در حال حاضر به دلیل تشدید ترشحات ریوی مجدداً به دستگاه ونتیلاتور(کمکتنفسی) وصل شده است، ولی شرایط ریوی، قلبی و کلیوی ایشان پایدار است و جهت مراقبت بهتر و بیشتر نیازمند ادامه بستری در بخش مراقبتهای ویژه هستند.»
از روز جمعه، دوم اسفند، که اخباری در چند سایت خبری مبنی بر درگذشت شجریان منتشر و بلافاصله تکذیب شد، هنوز برخی، بهویژه در شبکههای اجتماعی، بر این باورند که دوستداران این هنرمند بزرگ قربانی یک «دروغ» شدهاند.
خبرگزاری مهر، روز دوشنبه پنجم اسفند، در گزارشی درباره تجمع مردم مقابل بیمارستان جم نوشت: «دوستداران شجریان به دکتر و رئیس بیمارستان و حتی به پسر و دختر خود شجریان هم اعتماد ندارند و فریادهای دروغگودروغگوی آنها فضای مقابل بیمارستان جم را پر میکند.»
خبرنگار مهر ادامه داده: «آنها به واقع معتقدند که شجریان فوت کرده اما حکومت به هر دلیلی نمیخواهد آن را اعلام کند، و همه این افراد هم بازیخورده یا دستنشانده حکومت هستند که در حال نقش بازی کردن هستند.»
این تردیدهای بیسند فعلاً در حد همان تردید است. اطلاعیههای رسمی، بهویژه اظهارات همایون شجریان، برای رسانهها حجت است و وقتی این «شایعهها» تکذیب شده، دیگر جایی برای بحث درباره وضعیت جسمانی محمدرضا شجریان باقی نمیماند.
اما مسئله بیاعتمادی مردم ایران فقط مربوط به اخبار اخیر درباره محمدرضا شجریان نیست. فارغ از این موضوع خاص، این پرسش حتی برای رسانههای حکومتی و برخی کاربران حزباللهی در رسانههای اجتماعی مطرح است که دلیل رواج و عمق این بیاعتمادی بهویژه نسبت به حکومت و رسانههای حکومتی در میان ایرانیان چیست و چرا به هر آنچه پیرامونشان میگذرد، مشکوکاند و به دیده تردید مینگرند؟
پاسخ را قطعاً باید در تجربه ۴۱ سال اخیر جستوجو کرد که جمهوری اسلامی، از همان بدو تأسیس، «دروغ» را به ابزاری برای حکومتداری تبدیل کرد و به مرور زمان در کاربرد آن بیپرواتر نیز شده است.
از شعارهای زیبا اما دروغ در سالهای اول انقلاب گرفته که منجر به اعدامهای سیاسی و سرکوب اجتماعی شد، تا پنهانکاریها در زمان جنگ که جان هزاران هزار نفر را گرفت.
خاطره اکبر هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان هم که زمینه رهبر شدن علی خامنهای را فراهم کرد، بعداً از سوی بسیاری «دروغ» خوانده شد. همچنانکه در زمان ریاستجمهوریاش مشهور بود هرگاه در پاسخ به سؤالی مکث میکند یا زبانش را به پشت یکی از لپهایش میرساند و میچرخاند، در حال خریدن زمان برای پرداختن یک «دروغ» دیگر است.
از ابتدای جمهوری اسلامی تاکنون، هیچ پرونده سیاسی یا اقتصادی که حکومت یکی از متهمان آن بوده، به سرانجام نرسیده است. حتی در دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی هم که نقش وزارت اطلاعات در قتلهای زنجیرهای افشا شد، هیچگاه پرونده این قتلها عادلانه بررسی نشد.
در دوران احمدینژاد نیز این «دروغگویی» نهتنها استمرار یافت که گستردهتر و عمیقتر شد. از ارائه انواع آمارهای اقتصادی دروغ تا انکار هولوکاست که جهان را ترساند، تا انکار وجود همجنسگرایان در ایران و یا کاغذپاره دانستن تحریمهای بینالمللی. اساسا شعار «دروغ ممنوع» به شعار مخالفان او در دور دوم انتخابش در سال ۸۸ تبدیل شد.
در دوره حسن روحانی نیز که اساساً «روحانیسنج»ها بهندرت سمت راست و درستی را نشان داده است. سالهای پایانی دوره روحانی اوج بیاعتمادی عمومی و فراگیر به حکومت جمهوری اسلامی است؛ از دروغها درباره افزایش بهای بنزین گرفته تا جزئیات سرکوب اعتراضات، شمار کشتهشدگان، اعترافات دروغین و... .
فاجعه سرنگونی هواپیمای اوکراینی با موشکهای سپاه پاسداران هم تجسم آشکار «دروغ نظاممند» در جمهوری اسلامی بود؛ دروغی که همچنان ادامه دارد و با وجود برعهده گرفتن مسئولیت این فاجعه از سوی سپاه، تناقضهای اظهارات مقامهای سپاه و حکومت همچنان کم نیست. جعبههای سیاه هم تاکنون ظاهراً برای تضمین همین دروغگویی در ایران باقی مانده است.
انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی هم آخرین حلقه از «دروغ انتخابات» در جمهوری اسلامی است. اگر این دروغ تا این دوره، با ایجاد فضای رقابتی کاذب تا حدودی خریدار داشت، بر اساس آمارهای خود دولت که تازه به نظر میرسد دو روز طول کشید تا به نفع حکومت پروار شد، بیش از نیمی از مردم ایران هیچ اعتماد و باوری به انتخابات در جمهوری اسلامی ندارند.
قرار گرفتن جمهوری اسلامی ایران در لیست سیاه افایتیاف، یا آمارهای ضدونقیض درباره شیوع کرونا در ایران، گواه دیگری بر استمرار «دروغگویی»های جمهوری اسلامی در حوزههای اقتصادی و سلامت جامعه است.
در این شرایط است که عدهای مقابل بیمارستان جم جمع میشوند و به «دروغ» اعتراض میکنند، که میتوان آن را نمادی از اعتراض به دروغهایی تلقی کرد که در چهل سال گذشته، امنیت شغلی، روانی، فکری و حیت جانیشان را به خطر انداخته است.
خود محمدرضا شجریان هم در این سالها بارها هدف برخی دروغهای جمهوری اسلامی بوده است. مثلاً در ماجرای پخش نشدن «ربّنا» از صداوسیما، در گفتوگویی تأکید کرد: «ربّنا متعلق به من نیست، متعلق به مردم است... حالا اگر اقتضای سیاست است که صدای من را به هیچ صورتی پخش نکنند، خودشان میدانند ولی دروغ نگویند که ربنا را من نگذاشتهام پخش کنند.»
اساساً راز محبوبیت مردمی شجریان، علاوه بر خلق آثار ماندگار در موسیقی، در همین «نه» گفتن او به «دروغ» حکومت است.
شجریان گفته است: «باید مردم را جدی بگیرید و به آنها احترام بگذارید. نباید فکر کنید که مردم نمیفهمند، چون اتفاقاً آنها خیلی هم خوب میفهمند. وجدان جامعه بیدار است. ممکن است بخشی از جامعه اشتباه کند، اما خیلی زود متوجه اشتباه خود میشود. پس باید جامعه را جدی گرفت و به او دروغ نگفت.»