«اصل مطلب درباره عراق امروز اين است: اين کشور چنان ازهم پاشيده که حتی نمی تواند یک جنگ داخلی واقعی داشته باشد».
توماس فريدمن در مقاله ای که در شماره روز چهارشنبه ۲۹ نوامبر ۲۰۰۶ در نيويورک تايمز به چاپ رسانده می نويسد «آنقدر آدم ها، عده ديگری از آدم ها را به دلايل فراوان و مختلف -مذهبی، جنايی، سياسی می کُشند، که هرگونه پيشنهاد برای حل اين مسئله خنده دار می نمايد».
مسئله جنگ داخلی بوسنی را به نوشته آقای فريدمن می شد با تبديل اين کشور به فدراسيونی ضعيف حل کرد. زيرا ميان طرف های اصلی جنگ، ارتباطی منطقی برقرار بود و رهبران می توانستند ماجرا را فيصله دهند و گروه خود را آزاد کنند.
اما عراق اکنون چنان تکه تکه شده و ميان جنگ سالاران، تروريست های خارجی، دار و دسته ها، شبه نظاميان، احزاب، نيروهای پليس و ارتش تقسيم شده که گويی هيچ کس قدرت آزاد کردن هيچ کس راندارد.
او می نويسد عراق وارد مرحله ای فراتر از جنگ داخلی شده است. اين کشور از مرحله تقسيم شدن به مرحله تجزيه شدن رسيده است. «عراق يوگسلاوی عربی نيست، جنگل هابس است که در آن انسان، گرگ انسان است».
به اين ترتيب، به نوشته توماس فريدمن، بايد درعراق با انتخابی واقعی روبرو شد: ده ماه يا ده سال.
«يا بايد آمريکا تا ده ماه ديگر مرحله به مرحله از عراق بيرون برود و برای ثبات عراق چاره ای ديگر، از جايی ديگر، بينديشد، و يا بپذيرد که تنها راه جلوگيری از نابودی عراق اين است که کار را ازنو آغاز کنيم و همه چيز را از اول بسازيم، که اين کار ده سال طول می کشد».
فريدمن می نويسد اين کار به تصرف دوباره عراق با دست کم ۱۵۰ هزار نيروی ديگر و خردکردن شبه نظاميان سنی و شيعی و کنترل مرزها و ساختن نهاد ها و فرهنگ سياسی عراق نياز دارد.
بيرون رفتن آمريکا از عراق همان و سقوط عراق همان
«هرکس بگويد که آمريکا می تواند چند نفر سرباز و پليس عراقی را آموزش بدهد و دو يا سه سال ديگر خودش را از عراق بيرون بکشد، يا دروغ گوست يا ديوانه. بيرون رفتن آمريکا همان است و سقوط عراق همان».
نيويورک تايمز می نويسد تا پايان دوره رياست جمهوری جورج بوش، آمريکا هيچ کاری نمی تواند بکند که عراقی با ثبات، پايدار و متکی به خود به بار آورد و نکته در همين اتکای به خود است.
توماس فريدمن با اشاره به کتاب اصل مطلب ليبرال، نوشته لارنس هريسون ، که خواندن آن را بر همگان واجب می داند، می نويسد اين کتاب درباره تأثير فرهنگ بر سياست و توسعه اقتصادی است و درآن گفته می شود که بعضی از فرهنگ ها « پيشرفت پذير» اند و بعضی ديگر،« پيشرفت گريز».
در جهان عربی- اسلامی امروز، به گفته نويسنده کتاب، نيروهای فرهنگی پيشرفت ستيز، به ويژه درعراق، بسيار نيرومندند و از همين روست که تأسيس نهادهای دمکراتيک پايدار در آن چنين دشوار است.
لارنس هريسون می نويسد: « عده ای ممکن است به استقرار موفقيت آميز دمکراسی در آلمان غربی و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم اشاره کنند. اما اکثريت مردمان اين دو کشور درآن روزگار باسواد بودند و اعضای جوامعی يک پارچه و صنعتی با سنت های قوی ارتباطات بودند- همان که امروز به آن «سرمايه اجتماعی » می گوييم. عراق در آغاز از نظر سرمايه اجتماعی فقير بود و اکنون بر لبه ورشکستگی است».
توماس فريدمن به مقاله ای که پيش از جنگ عراق در ۱۲ فوريه ۲۰۰۳ نوشته بود، اشاره می کند که در آن از قانون « کارگاه شيشه گری» ياد کرده و گفته بود: « بايد بشکنيدش تا در اختيار درآوريدش».
او می گويد که اين مقاله نه در مخالفت با جنگ عراق بلکه در لزوم ياری گرفتن از متحدان بود، زيرا تغيير عراق را تکليفی عظيم می دانست. او می گويد کالين پاول بعدها اين نکته را گرفت و اين عبارت را برای هشدار دادن به پرزيدنت بوش به کار برد اما آقای بوش به نصيحت پاول وقعی ننهاد.
توماس فریدمن
فريدمن می نويسد: اما قانون «کارگاه شيشه گری» من اشتباه بود. زيرا عراق پيش از آن که پای ما به آنجا برسد تحت يک هزارسال استبداد عربی- اسلامی، سه دهه حکومت بعثی-سنی، و يک دهه تحريم فلج کننده سازمان ملل، خود ازپا درآمده و تنها با مشت آهنين صدام بر سر پا مانده بود.
اگر آمريکا عراق را به تمام عيار اشغال می کرد و به درمان سياسی آن می پرداخت، شايد مشت آهنين آمريکا می توانست عراق را تا رسيدن به دوره ای نوين برسرپا نگاه دارد.
اما آمريکا، با نبردن نيروی کافی، در اين کشور خلأ قدرت ايجاد کرد. خلئی که به نوشته فريدمن با بعثی های سنی آدم کش از نوع القاعده ای آن پر شد که آن قدر شيعيان عراقی را سلاخی کردند که سرانجام جان آنان را به لبشان رساندند و به نوبه خود گرفتار سلاخی متقابل شدند تا کار به اينجا و امروز رسيد.
فريدمن می افزايد: جهان سنی بايد به خاطر «بربر منشی سنی های عراقی»، که با سکوت خود آن را تائيد کرده است، از شرم سر بر نياورد. خشونتی که تنها يک هدف داشته است: آمريکا بايد در تلاش برای آوردن سياست مترقی و دمکراسی به اين منطقه شکست بخورد. آمريکا بايد شکست بخورد، چه باک که چند عراقی می ميرند-آمريکا بايد شکست بخورد.
اکنون آمريکا با دو انتخاب روبروست: اگر نتواند نيروهای ظلمانی عرا ق را درهم بشکند و آن را ازنو به کمال و تمام بسازد، پس بايد از عراق بيرون برود. – زيرا لنگ لنگان در اين راه رفتن، چنان که تاکنون کرده ايم، هيچ فايده ای ندارد. تنها جان های مفيد را يکی پس از ديگری به درون چاه ويلی می اندازد که با تکه های شکسته عميق تر و عميق تر می شود.
درباره نويسنده:
توماس فريدمن نويسنده و روزنامه نگاری با شهرت جهانی ست. نوشته ها و کتاب هايش نه تنها سه بار جايزه پوليتزر را نصيب او کرده اند، بلکه جايزه های ديگری چون جايزه ملی کتاب، جايزه باشگاه مطبوعات خارج از آمريکا، و غيره را نيز برايش به ارمغان آورده اند.
نشريه U.S. NEWS AND WORLD REPORT نام او را در زمره بهترين رهبران آمريکا آورده است. او در آغاز به عنوان روزنامه نگار متخصص در مسائل مربوط به اوپک و نفت در نيويورک تايمز به کار پرداخت و در حال حاضر دوبار در هفته در اين روزنامه ستون امور خارجی را برعهده دارد.
فريدمن که مقام هايی چون رياست گروه خبرنگاران وزارت خارجه و کاخ سفيد و اقتصاد بين الملل را برعهده داشته است، در مدت بيش از صدها هزار کيلومتر سفرهايش، از درگيری های خاورميانه، از پايان جنگ سرد، از سياست داخلی و خارجی آمريکا، از اقتصاد بين المللی، واز تروريسم در عرصه جهانی، گزارش داده است.
همه کتاب های او برنده جوايز متعدد شده اند و کتاب از بيروت تا بيت المقدس او به عنوان کتاب درسی در مدارس و دانشگاه ها تدريس می شود.