گزارشها و تصاویر دریافتی امسال از ایران گواه اقبال گسترده ایرانیان از اقشار و اقوام گوناگون نسبت به بزرگداشت روز جهانی کوروش (۷ آبان برابر با ۲۹ اکتبر) بود. این اقبال گسترده به گونهای بود که صفی به طول بیست کیلومتر از خودروها تا آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد به وجود آمده بود و بسیاری از روز پیشین به این مقصد حرکت کرده بودند.
چنین اقبالی از بزرگداشت روز کوروش توجه رسانهها را به بروز رفتاری بیش از پیش در ایرانیان نسبت به ریشهای باستانی جلب کرده است. این در حالی است که دولت جمهوری اسلامی اساساً اهتمامی به بزرگداشت این روز نمی ورزد و از جمله هیچ روزی را در یادبود کسی که مورد احترام ملل و نحل و مذاهب و ادیان مختلف است، در تقویم رسمی کشور نگنجانده است. نباید از یاد برد که اساساً نامگذاری یک روز به نام روز کوروش به ابتکار ایرانیان خارج از کشور انجام شد و نه اهتمام مقامات دولتی که برای هر مناسبت کوچکی، روزی را برای پاسداشت و بزرگداشت آن تعیین کرده اند.
به رغم اقبال خودجوش مردم در سالهای اخیر نسبت به گرامیداشت این روز، هیچگونه شواهدی در دست نیست که دولت جمهوری اسلامی تدابیر ویژهای حتی در اندازههای حداقلی برای این مناسبت تدارک دیده باشد تا تسهیلاتی در اختیار بازدید کنندگان قرار گیرد. برخی خبرها حاکی از آن بود که برای کاهش بازدیدکنندگان تورهای مسافرتی به پاسارگارد به دلیل مرمت (!)، بازدید پاسارگاد از اول تا دهم آبان امسال لغو شده بود تا بلکه به این وسیله از شمار بازدیدگنندگان کاسته شود.
گو اینکه بازدید از این آرامگاه تقریبا همه روزه در طول سال ادامه دارد ولی حرکت خودجوش ایرانیان برای بازدید از آرامگاه کوروش در سفرهای نوروزی و به ویژه روز جهانی کوروش معنایی نمادین دارد. بارزترین وجه نمادین این اقبال گسترده را شاید بتوان «جنبش باستانگرایی ایرانیان» نام نهاد.
جنبش باستانگرایی ایرانیان را می توان بازگشت به ریشههای کهن ایرانی تعریف کرد. گو اینکه بزرگداشت چهارشنبه سوری، نوروز یا سیزده به در، از جمله آئینهای باستانی است که هرگز از یاد ایرانیان نرفته، اما، بازدید گسترده مردم از «قلعه بابک» از آثار به جا مانده از دوره ساسانی یا بزرگداشت روز جهانی کوروش که تا همین ده سال قبل چنین مناسبتی وجود نداشت، حتما از نظر اجتماعی حاوی معنا و مفهوم ویژهای است.
آنچه نگارنده را وا می دارد که از عنوان «جنبش» برای چنین رویداد استفاده کند، نخست به دلیل «خودجوش» بودن چنین رفتاری و دوم به دلیل «گسترده» بودن آن (تنوع قومی زبانی بازدیدکنندگان) است.
اگر این دو ویژگی به راستی در رفتار ایرانیان شکل گرفته باشد استفاده از تعبیر جنبش باستانگرایی، تعبیر نا به جایی در توصیف آنچه در حال رخ دادن است، نمی باشد چرا که بر پایه این دو ویژگی می توان گمان داشت که اقبال عمومی به بزرگداشت مظاهر ایران باستان در رفتار اقشار مختلف ایرانیان در سالهای پیش رو افزایش بیشتری خواهد داشت.
اینکه چرا چنین اقبالی گستردهای به مظاهر ایران باستان اینک و در چنین ابعاد فزایندهای در حال شکل گرفتن است خود پژوهشی مستقل می طلبد تا دانسته شود چه پدیدهای و چرا در ایران در حال شکل گیری است. در این جا به این بسنده می شود که اگر چنین اقبال گستردهای به آرامگاه کوروش در دوران پادشاهی پهلوی ( که تقویم ایران را به تقویم دو هزار و پانصد ساله برگردانده بود و جشنهای دو هزار پانصد ساله را در کنار پاسارگاد برگزار کرده بود) رخ می داد، شاید به دشواری می توانستیم آن را حمل بر شکلگیری نوعی «جنبش» بدانیم. در آن زمان اراده حاکمیت بر پر و بال دادن به ریشههای کهن ایران بود. آنچه رفتار ایرانیان را در سالهای اخیر متمایز می کند «روند فزاینده» اقبال به ریشههایی است که اگر نگوییم ارداه حاکمیت کنونی ایران بر مخالفت با آن است، دست کم می توانیم بگویم در اولویتهای حاکمیت کنونی نیست. برای مثال کمتر دیده شده که مقامات ارشد جمهوری اسلامی دیداری از این نمادهای ایران کهن داشته باشند یا کمتر آمار و ارقامی از سوی مقامات دولتی نسبت به تخصیص بودجه برای مرمت و نگهداری پاسارگاد تاکنون به گوش خورده است. کمتر دیده شده که رسانههای دولتی در تبلیغات خود مردم را به بازدید از آثار کهن ایرانی ترغیب کنند.
این در حالی است که از سوی دیگر اهتمام نورزیدن دولتمردان به نگرانی هایی که ناشی از کم توجهی به این آثار باستانی است،بسیاری را به فغان واداشته است. مثلا آبگیری سد سیوند در ۱۰ کیلومتری پاسارگاد نگرانهای جدی نسبت به آسیب خوردن به شهر باستانی پارسه (تخت جمشید) و آرامگاه کوروش را که بیشتر از جنس آهک و جذب کننده رطوبت هستند، دامن زده ولی مراحل تکمیلی پروژه صرف نظر از این نگرانیها همچنان در حال انجام است.
روز جهانی کوروش تهدید یا فرصت؟
عدم اهتمام جمهوری اسلام به مظاهر ایران باستان بر کسی پوشیده نیست ولی چنین رویکردی به مظاهر ایران باستان آیا ناشی از حس «تهدیدی» است که جمهوری اسلامی از گرایش به ایران باستان برای خود می بیند یا ناشی از غفلت ورزیدن نسبت به «فرصتی» است که توجه به شخصیتی همچون کوروش می تواند برای ایران فراهم آورد؟
در صورت نخست، باستان گرایی در برابر اسلام گرایی تفسیر می شود. روایت هایی مبنی بر تصمیم شیخ صادق خلخالی در اوایل انقلاب برای ویران کردن پاسارگارد نمونهای از تعارض میان اسلامگرایی و باستانگرایی است. اما، تلاش اندیشمندانی مسلمانی برای پوشاندن «جامه پیامبری» برای کوروش، روی دیگر سکه است که نه تنها در گرامیداشت کوروش تهدیدی را نمی بیند بلکه آن را فرصتی برای گره زدن میان ادیان یهودیت، مسیحیت و اسلام می داند که هر سه کوروش را به بزرگی یاد کرده اند.
احترام و ارادت یهودیان (و به تبع آنان مسیحیانی که عهد عتیق را ایمان دارند) به کوروش بزرگ بر کسی پوشیده نیست. یهودیان کوروش را به بزرگی یاد می کنند. نام او در منابع دست اول یهود به عنوان آزاد کننده یهودیان پس از فتح بابل به صراحت آمده است. اما، آنچه در خور توجه است تفسیر آن دسته از مفسران قران ( از جمله علامه طباطبایی در تفسیر المیزان و حتی مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و بسیاری دیگر) است که مصداق «مصلحی» را که در قران از او با نام «ذو القرنین» نام برده شده، کوروش هخامنشی میدانند. جالب اینکه این دسته از مفسران آیه ۹۴ سوره کهف را که خداوند به ذوالقرنین می گوید «ای ذو القرنین یأجوج و مأجوج فسادکنندگان در زمیناند» مستندی قرارداده اند که بگویند اگر ذوالقرنین (کوروش) پیامبر نبود خداوند با او سخن نمی گفت. سخن گفتن خدا با کوروش نشانی پیامبری اوست.
مدعای این یادداشت ورود در مباحث تفسیری و اثبات یا رد این مدعیات در ادیان یهودیت و مسیحیت و اسلام نیست. مدعای این یادداشت این است که به دلیل جایگاه برجسته کوروش در این ادیان، هستند کسانی که این ویژگی او را فرصتی برای گرد آمدن این ادیان به پیرامون اندیشههای بزرگ او می دانند که از جمله در منشور کوروش (که عموما از آن به عنوان نخستین سند حقوق بشری یاد می شود) متجلی شده است.
به شرح مختصری که گفته شد مدعای این یادداشت این است که اولا می توان نمادهایی از جنبشی را در رفتار ایرانیان به ویژه در دهه اخیر یافت که می توان آن را جنبش باستانگرایی ایرانیان نام نهاد و ثانیا این جنبش بنا به تفسیری که هر کس از آن دارد، می تواند تهدیدی برای جمهوری اسلامی تلقی گردد اگر باستانگرایی در مقابل اسلامگرایی قرار گیرد یا می تواند فرصتی برای جمهوری اسلامی باشد اگر باستانگرایی در مقابل اسلامگرایی قرار نگیرد.
---------------------------------------------------
یادداشتها بیانگر آرای نویسندگان خود هستند و نه بازتاب دیدگاهی از رادیو فردا.