لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ تهران ۲۰:۰۸

رابطه باور به نظريه توطئه و منحنی قدرت در جمهوری اسلامی


خامنه ای و پوتين خود را به نمايندگی از کشور در مقام قربانی و مظلوم قرار می دهند و تصميمات خود را متوجه به خروج از اين شرايط معرفی می کنند.
خامنه ای و پوتين خود را به نمايندگی از کشور در مقام قربانی و مظلوم قرار می دهند و تصميمات خود را متوجه به خروج از اين شرايط معرفی می کنند.

برنهاده من در اين نوشته آن است که رابطه مستقيمی ميان جايگاه يک فرد در منحنی قدرت سياسی در رژيم های اقتدارگرا و تمسک وی به نظريه توطئه وجود دارد. کسانی که در بخش رو به بالا يا بالای منحنی قدرت در رژيم های اقتدارگرا هستند و تصور امکان زياد کسب قدرت را دارند بيشتر از کسانی که در بخش رو به افول آن هستند يا اميدی به کسب قدرت ندارند به نظريه توطئه باور دارند و اين را ابراز می کنند. اين باور يک باور عقيدتی نيست که تغيير آن بسيار دشوار يا کند باشد. اين باور يک باور يا موضع عملی و کاربردی است که با تغيير شرايط به سرعت تغيير می کند.

کسانی که در کف هرم قدرت قرار دارند نيز ممکن است به نظريهی توطئه باور داشته باشند اما باور آنها موضعی و از نوع برچسب زدن است تا باور کاربردی. البته کسانی که در پايين هرم قدرت هستند برای فرار از مسئوليت گهگاه به اين نظريه متمسک می شوند (مثل نسبت دادن سقوط پهلوی و روی کار آمدن خمينی به قدرتهای بزرگ) اما نمی توانند از اين نظريه برای سرکوب ديگری بهره ببرند و کاربرد سياسی آن برای آنها اندک است.

سه هدف اصلی تمسک به نظريه توطئه

علت اين رابطه کاملا روشن است: مقامات رژيم های اقتدارگرا (مثل جمهوری اسلامی، چين کمونيستی و روسيه تحت پوتين) هنگامی که در قدرت هستند با تمسک به نظريه توطئه به سه هدف می رسند:

۱) آنها می خواهند با انداختن مشکلات بر گردن خارجی بالاخص در شرايط بحرانی از خود سلب مسئوليت کنند. مورد حی و حاضر آن سخنان اخير پوتين در انتقاد از ايالات متحده و اتحاديه اروپاست که مشکلات اقتصادی روسيه را به جای نسبت دادن به کشورگشايی روسيه در اوکراين اشغال کريمه به قدرتهای خارجی نسبت می دهد.

علت تمسک کمتر مقامات چينی به اين نظريه در يک دهه اخير رشد اقتصادی بالای اين کشور و معاملات گسترده آن با طرفهای غربی است و اگر روزی رشد اقتصادی اين کشور بشدت کاهش يابد يا اعتراضات عمومی بروز پيدا کند اولين کار متهم کردن دول غربی خواهد بود؛

۲) آنها بدين ترتيب خود را به نمايندگی از کشور در مقام قربانی و مظلوم قرار می دهند و تصميمات خود را متوجه به خروج از اين شرايط معرفی می کنند؛ خامنه ای و پوتين و چاوز (و اکنون مادورو) در استفاده از اين نظريه به تلاشهای قدرت های خارجی برای تضعيف قدرت سه کشور و استعمار اروپاييان و امپرياليسم امريکا اشاره می کنند در حالی که ايران و روسيه هيچگاه مستعمره نبوده اند و خود اين کشورها هرگاه فرصت يافته به اعزام نيروی نظامی به ديگر کشورها اقدام کرده اند؛

۳) آنها همچنين با جدی گرفتن يا اغراق در نقش خارجی، مخالفان را با نسبت دادن به بيگانگان سرکوب می کنند. به گزارش سازمانهای حقوق بشری وضعيت سرکوب در روسيه در موج تبليغات اخير ضد غربی مقامات روسيه تشديد شده است؛ سرکوب سياسی در ايران حتی در دوران رياست جمهوری خاتمی و روحانی کاهش نيافت و اتهامات دائمی مخالفان و منتقدان دريافت پول از بيگانگان و همکاری با دستگاه های امنيتی خارجی بوده است.

هر سه هدف توسط کسانی دنبال می شود که در قدرت هستند و نمی خواهند با چرخه قدرت آن را واگذار کنند. کسانی نيز که امکان کسب قدرت را برای خود در اين صحنه می بينند مجبورند در همان الگوی کسب و حفظ قدرت حرکت کنند که باور به نظريه توطئه يکی از اجزای آن است.

فراتر از علل و عوامل باور قدرتمندان بالفعل و بالقوه اين رژيم ها به اين نظريه، برای تبيين اين برنهاده از يک سو می توان باور محکم به نظريهی توطئه در ميان مقامات موجود يا نيروهايی را که به حکومت وفا دارند و جاه طلبی کسب قدرت را نيز دارند نشان داد. اين امر کار آسانی است که خوانندگان خود می توانند با جستجويی ساده در سخنان مقامات مختلف سياسی، نظامی، قضايی و اعضای مجلس و کميته های حزبی در اين نوع رژيم ها انجام دهند. اما از طريق ديگری نيز می توان برنهادهی فوق را تبيين کرد و آن اين است که نشان دهيم جدی ترين باورمندان به نظريه توطئه بعد از سقوط از قدرت يا تضعيف قدرت خويش از اين نظريه فاصله گرفته اند. ادبيات سران و مقامات عالی رتبه کشورهايی با نظام اقتدارگرا نشان می دهد که آنها پس از سقوط از قدرت کمتر به اين نظريه متمسک شدهاند چون غير از داستان مظلوم نمايی دو هدف ديگر آنها بالاخص سرکوب مخالفان منتفی شده است.

نظريه توطئه و چرخش نخبگان

بهره گيری از نظريه توطئه تابعی است از موقعيت استفاده کننده در ساختار قدرت سياسی. به همين دليل اگر در يک جامعه چرخش نخبگان سياسی و امکان عزل و بازگشت مديران به عرصهی قدرت وجود داشته باشد استفاده از نظريهی توطئه کاهش می يابد. قدرت مادام العمر و نقش اندک مردم در انتخاب رهبران سياسی زمين حاصل خيزی برای رشد نظريه توطئه است. همان طور که استفاده هاشمی رفسنجانی و نزديکانش از نظريه توطئه از سال ۱۳۸۸ به بعد و استفادهی خاتمی و همراهانش از اين نظريه از دهه هفتاد بدين سو کاهش داشته، اگر خامنه ای و نزديکانش امکان قدرت مادام العمر نداشتند نه تعبير "دشمن" ادبيات آنها را چنين پر می کرد و نه نظريه توطئه به نظريه اصلی آنها در درک عالم سياسی تبديل می شد.

نفی مسئوليت فردی

از رابطه ميان نظريه توطئه و قرار دادن در شيب رو به بالای منحنی قدرت می توان نتيجه گرفت که نظريه توطئه نه تنها هيچ وجه تبيينی ندارد بلکه صرفا ابراز اراده معطوف به قدرت در جوامع استبدادی و با فرهنگ اقتدارگراست. در جوامع دمکراتيک نيز هنوز هستند کسانی که می خواهند با همان منطق جوامع اقتدارگرا به قدرت برسند اما موفقيت چندانی به دست نمی آورند.

از مفروضات نظريه توطئه نفی مسئوليت افراد در اتفاقاتی است که آنها در آن اتفاقات نقش دارند. نظريه توطئه خيال همه را از احساس مسئوليت فردی و جمعی که روی ديگر و ضروری کسب حقوق فردی و جمعی است راحت می کند و شما می توانيد همه مشکلات و امور دل ناچسب خود را به ديگران نسبت دهيد. جوامعی که اين احساس مسئوليت در انها پايين است آسان تر نظريه توطئه را پذيرا می شوند.

چهار مثال

تنها برای روشن کردن موضوع در ايران تحت جمهوری اسلامی چهار مورد را ذکر می کنم. اين موراد به تنهايی نمی توانند اثبات کننده برنهاده اين نوشته باشند. اين موارد صرفا برای تقريب موضوع به ذهن ذکر می شوند:

۱. رفسنجانی و داعش. هاشمی رفسنجانی در ۳۶ سال گذشته هر گاه احساس قدرت می کرده قهرمان توطئه پردازی بوده است. کافی است نگاهی به خطبه های وی در نماز جمعه در دهه هفتاد و هشتاد بيندازيد. اما وی چند سالی است که پس از خلع از مقام رياست خبرگان و امامت جمعه در تهران در تحليل هايش فورا به سراغ نظريه توطئه نمی رود. يکی از اينها تحليل وی در مورد علل پيدايش داعش است. تبليغات رسمی حکومت استبکار جهانی و اسرائيل را عامل پيدايش داعش معرفی می کنند اما رفسنجانی در اين موضوع به سراغ علل درونزا و تاريخی می رود: "کارهايی مثل عمرکشون و لعنت به صحابه و اختلاف انداختن بين مسلمانان نتيجه اش اين می شود که ما به اين القاعده و داعش و طالبان و اين چيزها می رسيم. ... به نظرم اين گناه بزرگی که دارد اتفاق می افتد، همين کارها اختلاف افکنی می کند بين امت اسلامی، چرا که امت اسلامی يک ميليارد و هفتصد ميليون نفری را با ۶۰ کشور مستقل را که می تواند بزرگترين وزنه قدرت جهانی باشد، ضعيف کرده که تو سری خور کشورهای ديگر باشند." (تابناک ۱۸ آبان ۱۳۹۳) رفسنجانی در اين سخن علل ضعف و عقب ماندگی مسلمانان را عمدتا درونی معرفی می کند و نه بيرونی و بخشی از مسئوليت را بر گردن شيعيان می اندازد.

۲. ترکان و آبگوشت بزباش. اکبر ترکان از مقامات بلند پايه جمهوری اسلامی است که سه دهه در مقام وزارت يا معاونت وزير قرار داشته است. او از نزديکان فکری هاشمی رفسنجانی است و مثل گذشته می تواند برای توضيح هر پديدهای مثل وضعيت صنعت در ايران به نظر يه توطئه تمسک جويد. اما چون آفتاب اين گروه در حال افول بوده آنها برای توضيح وضعيت ديگر به نظريه توطئه متمسک نمی شوند. ترکان برای توضيح وضعيت صنعت در کشور موضوع را در يک قالب ملی و ظرفيت های آن توضيح می دهد: "بگذاريد با خود روراست باشيم، ما به جز پخت آبگوشت بزباش و قرمه سبزی در هيچ تکنولوژی صنعتی نسبت به جهان برتری نداريم." (دبير شورای هماهنگی مناطق آزاد تجاری، صنعتی و ويژه اقتصادی، تسنيم، ۱۹ آبان ۱۳۹۳) با نظريهی توطئه نمی توان در مورد خود و وضعيت موجود روراست بود. به علت همين روراستی است که رسانه های توطئه محور او را به باد ناسزا گرفتند.

۳. رفسنجانی و حمله شيميايی بشار اسد. هاشمی رفسنجانی بعد از حمله شيميايی رژيم بشار به غوطه گفت: "دولتی که ملت خود را بمباران شيميايی کند، عواقب سخت آن را خواهد ديد؛ همانگونه که صدام در بمباران حلبچه ننگ ابدی را بر خود خريد و دچار چنين سرنوشت هولناکی شد." (جهان نيوز، ۹ شهريور ۱۳۹۲) رفسنجانی بعد از فشارهای بيت و نيروهای نظامی و امنيتی اين سخن خود را پس گرفت اما بيان اصل سخن نمايانگر گذر رفسنجانی از نظريه توطئه در تحليل تحولات سوريه بود. رفسنجانی موضوع حمله شيميايی را به توطئه استکبار نسبت نداد و به رژيمی نسبت داد که برای ماندن به هر اقدامی دست می زند. در صورت بودن رفسنجانی در موضع قدرت شبيه به شرايط قبل از سال ۸۸ احتمال بيان اين گونه تحليل از زفسنجانی بسيار بعيد بود.

۴. خاتمی و حل مشکلات کشور. محمد خاتمی هنگامی که رئيس جمهور بود در موارد اندکی از اين واژه استفاده می کرد (بسيار کمتر از دهه شصت و اصولا غير قابل مقايسه با خامنه ای) اما پس از تحولات سال ۸۸ و دريافت برچسب "سران فتنه" اين واژه را به کلی فراموش کرده است. او هنگامی که از مشکلات کشور سخن گفته همه را به مديريت داخلی نسبت داده و راه حل را نيز داخلی معرفی کرده است: "بدون اينکه رهبری بخواهند و بدون هماهنگی با ايشان مشکلات حل نخواهد شد... از دهک اول و دوم که وضع بسيار ناگواری دارند تا کارفرما و نخبگان و بخصوص طبقه متوسط و جوان، اميد و اعتمادشان را از دست داده اند و اين بايد مجدداً احيا شود." (۱۴سايت شخصی، ارديبهشت ۱۳۹۲) اين موضوع البته به خاتمی محدود نمی شود. ديگر رهبران چپ مذهبی و فعالان اصلاح طلب نيز در سالهای دهه هفتاد (پس از رد صلاحيت های مجلس چهارم و پنجم) بسيار کمتر از اين نظريه استفاده می کردند و در نيمه دوم دهه هشتاد و بالاخص پس از جنبش سبز و دستگيری های گسترده آن را فراموش کرده اند.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

* نظرات منعکس شده در این یادداشت، الزاماً بازتاب دیدگاه رادیو فردا نیست.

XS
SM
MD
LG