چنگيز آيتماتوف، نويسنده قرقيزستانی، يکی از شناخته شده ترين نويسندگان اتحاد شوروی سابق، در شهر نورنبرگ آلمان درگذشت. آيتماتوف شانزدهم ماه مه به علت نارسايی کليوی در بيمارستان بستری شده بود.
داستان های آيتماتوف به ۱۵۰ زبان، از جمله فارسی، ترجمه شده و بيش از ۴۰ ميليون نسخه فروش رفته اند.
چنگيز آيتماتوف، به عنوان نويسنده ای شناخته شده است که آثار او آکنده از جلوه های زيبای طبيعت اند، اسطوره ها و افسانه های کهن جايگاه ويژه ای در آن ها دارند و سنت های شرق و زندگی امروزين در تقابلی دراماتيک قرار می گيرند؛ آثاری شاعرانه که جانبداری از طبيعت و محيط زيست و رابطه انسان با طبيعت در آن ها بارز است.
چنگيز آيتماتوف ۱۲ دسامبر ۱۹۲۸ در دهکده «شکر»، واقع در آسيای مرکزی به دنيا آمد؛ جايی که مناظر آن با دريای «ايسيک کول» (دريای گرم) و کوه «تيانشان» با ارتفاع نزديک به هفت هزار متر، چشم انداز طبيعت زيبای کتاب های او را شکل می دادند. دنيايی که کوه های سر به فلک کشيده آن نماد سنت های سخت اين سرزمين اند و با دنيای آن زمان اتحاد شوروی در تقابل قرار داشتند.
پدر چنگيز، تورکول آيتماتوف به همراه دو برادرش که از بلشويک های منطقه بودند؛ در دوران تصفيه های استالينی در سال ۱۹۳۷ به جرم ناسيوناليسم بازداشت و در سال ۱۹۳۸ اعدام شدند. مادرش، نجيمه چازيونا، که تاتار بود در تئاتر منطقه بازيگری می کرد.
با مرگ پدر، چنگيز در چهارده سالگی ترک تحصيل کرد و به کار در اداره روستا مشغول شد. بعدها توانست درس خود را ادامه دهد و در رشته دامپزشکی تحصيل و کار کند و همزمان به روزنامه نگاری بپردازد.
در سال ۱۹۵۶ تحصيل در انستيتوی ادبيات ماکسيم گورکی در مسکو را آغاز کرد و پايان نامه او رمان «جميله» بود که در سال ۱۹۵۸ آن را نوشت. رمان «جميله»، موفقيت بزرگی را نصيب چنگيز آيتماتوف کرد.
«به دور از رئاليسم سوسياليستی»
«جميله»، داستانی عشقی از سال های جنگ جهانی دوم است. داستانی در زمان خود نامتعارف که در آن شخصيت اصلی ماجرا، جميله، دختر جوان قرقيزی، دختری خودآگاه، سرکش و گستاخ است که همسر او، کسی که دوستش ندارد؛ به جنگ رفته و او عاشق جوان ديگری می شود. جوانی خجالتی و رؤيايی، که از جنگ بازگشته است. جميله تصميم می گيرد با معشوق خود فرار کند.
لوئی آراگون، شاعر فرانسوی و از نويسندگان بزرگ سوررئاليست، در مقدمه ترجمه اين رمان به زبان فرانسه، آن را «زيباترين داستان عشقی جهان» ناميد.
پس از «جميله»، داستان های ديگری از جمله «چشم در چشم» (۱۹۵۸) و «اولين معلم» (۱۹۶۶) را منتشر کرد.
آيتماتوف عليرغم اين که عضو حزب کمونيست و بعدها کميته مرکزی اين حزب در قرقيزستان بود و هشت سال در روزنامه پراودا قلم زد؛ اما به اعتقاد برخی از صاحب نظران ادبی داستان های او را نمی توان در ژانر رئاليسم سوسياليستی قرار داد. اين گروه از منتقدين آثار او را از رئاليسم سوسياليستی بسيار دور می دانند.
«الوداع گل ساری» (۱۹۶۷) از رمان های آيتماتوف که در ايران معروف شد؛ حکايت احساس، عشق، رنج و دوستی است؛ حتی دوستی ميان انسان و حيوان. در بخشی از داستان قهرمان آن با «گل ساری»، اسب در حال مرگ خود سخن می گويد: «ما همديگر را دو باره می بينيم. در دنيايی ديگر. اما آن جا همه چيز جور ديگر خواهد بود... تا زمانی که من زنده ام، تو نمی ميری چرا که من هميشه به تو فکر خواهم کرد.»
آيتماتوف با کتاب «کشتی سفيد» (۱۹۷۰)، که اين نيز به فارسی ترجمه شده، به وضوح به فرم زيباشناسی داستان توجه دارد. در اين کتاب افسانه ها و اسطوره های قرقيزی بار ويژه ای دارند اما اين به هيچ وجه به معنای رجوع تحسين آميز به فولکلور نيست بلکه گنجينه گذشته به نقد کشيده می شود.
شهرت در غرب
آيتماتوف با رمان «روزی به درازای يک قرن» (۱۹۸۱) در غرب شهرت يافت. اين کتاب که به فارسی برگردانده شده و نام آن از جمله ای نوشته بوريس پاسترناک، نويسنده رمان «دکتر ژيواگو» گرفته شده است؛ داستان های مختلف دوران جنگ و خبرچينی های دوران استالين با ماجرايی علمی – تخيلی تلفيق شده اند.
دو فضانورد روس و آمريکايی در سفينه خود پيامی از موجودات غيرزمينی که تمدن به مراتب پيشرفته تری دارند؛ دريافت می کنند. اين موجودات خواهان رابطه نزديک با بشر هستند. فضانوردان اين موضوع را به زمين گزارش می دهند اما مسئولين دو ابرقدرت، بر خلاف خواست فضانوردان تصميم به حمله به اين موجودات می گيرند.
با رمان «قتلگاه» (۱۹۸۶) به يکی از مدافعين سرسخت محيط زيست تبديل می شود. «قتلگاه» حکايت تراژيک يک خانواده گرگ در رابطه با انسان است. اين رمان همچون « روزی به درازای يک قرن» از سبک داستان در داستان استفاده می کند. يک روايت اصلی در خود داستان های ديگری تنيده دارد.
با رمان «قتلگاه»، آيتماتوف به سنت روايتگری نويسندگان بزرگ قرن نوزدهم روسيه و به ويژه فئودور داستايوسکی و دو رمان «ابله ها» و «برادران کارامازوف» او نزديک می شود.
چنگيز آيتماتوف در آثار خود به مفهوم زندگی در برابر مرگ و اين که چه چيزی در زندگی بشری از اهميت برخوردار است و تلاش در راه يافتن پاسخی به اين مسائل اساسی، می پردازد.
آيتماتوف می گويد: «انسان خود داور و خالق هر روز خود است... از اين رو خود نيز بايد به فکر فردای زندگی بر زمين باشد.» به اين ترتيب مسئوليت اصلی آينده را بر عهده خود انسان می گذارد.
همراه با پروستريکا
چنگيز آيتماتوف علاوه بر نويسندگی در دنيای سياست نيز فعاليت داشت. در پايان دهه هشتاد ميلادی و همزمان با اصلاحات سياسی ميخائيل گورباچف در اتحاد شوروی سابق، نماينده مجلس خلق قرقيزستان شد. او از مدافعين پروستريکا و رفرم در اتحاد شوروی سابق بود.
در سال ۱۹۹۰ سفير شوروی در لوکزامبورگ و سپس سفير فدراسيون روسيه و بعد قرقيزستان در اتحاديه اروپا شد.
پس از ۱۱ سپتامبر بيشتر در فکر مدرنيزاسيون کشور خود بود چرا که معتقد بود تروريسم حاکم بر جهان ناشی از عدم توسعه و فقر است.
ميخائيل گورباچف در اظهار نظری پس از مرگ آيتماتوف گفت: «خبر غم انگيزی است. بسيار غم انگيز! او يک دوست بزرگ بود... نويسنده ای بود که در اروپا نيز شناخته شده بود.»
آيتماتوف، برنده جوايز متعدد ادبی در شوروی سابق، يکی از نامزدهای احتمالی دريافت جايزه نوبل ادبيات امسال، پل فرهنگی ميان غرب و شرق، در سن ۷۹ سالگی درگذشت.