خصوصيات و ويژگی های اعتراضات خيابانی موضوع گفت وگوی راديو فردا است با دکتر آصف بيات، استاد جامعه شناسی و مطالعات خاورميانه در دانشگاه ايلينويز آمريکا است.
دکتر آصف بيات آثار متعددی در خصوص نقش مردم عادی در عرصه سياسی و اجتماعی منتشر کرده است. کتاب «سياست های خيابانی: جنبش تهی دستان در ايران»، از جمله اين آثار است. کتاب ديگر ايشان «دموکراتيزه کردن اسلام» (Making Islam Democratic) با ابداع مفهوم «پسا اسلامگرايی» (Post-Islamism) به مقايسه تحولات سياسی، اجتماعی و دينی در ايران و مصر در سه دهه گذشته می پردازد.
آثار تازه دکتر آصف بيات کتاب «زندگی به مثابه سياست؛ چگونه مردم عادی خاورميانه را تغيير می دهند» به وسيله دانشگاه استانفورد آمريکا و کتاب «هم جوان وهم مسلمان» (Being Young and Muslim) به وسيله انتشارات دانشگاه اکسفورد چند ماه پيش به چاپ رسيد. آصف بيات از «خيابان» به مثابه عرصه ای برای گروه های اجتماعی که فاقد هرگونه جايگاه نهادمند هستند، نام می برد.
رادیو فردا: برداشت شما از ناآرامی های خيابانی چيست؟ به نظرتان اين ناآرامی ها چه خصوصياتی دارند؟
دکتر بيات: به طور کلی چند خصوصيت می توان برای حرکت های خيابانی برشمرد.
اول) اين حرکت ها و اعمال جمعی غير نهادينه اند؛
اگر ما يک حزب سياسی، يک سازمان غيردولتی يا «ان جی او» را يا يک جنبش اجتماعی پايدار را نهادينه تعريف کنيم، اين نوع حرکات خيابانی به اعتقاد من غير نهادينه هستند. شکل انها آزاد است و مشکل است که آنها را در يک ظرف يا محتوای خاص قرار داد.
دوم) اين اعتراضات اغلب موقتی اند؛
بر خلاف يک جنبش اجتماعی يا عملکرد يک حزب سياسی که به هر حال يک ساختمان و شاکله
و رهبری خاص دارد، خصوصيت عمده اين نوع حرکات خيابانی موقتی بودنشان است. اصلا قرار است که موقتی باشند. شما نمی توانيد تصور کنيد که مردم بروند برای هميشه – مثلا برای شش ماه – در خيابانها ماندگار شوند. هم از نظر خود کنشگران و هم از نظر نيروهای مخالف و کانون قدرت و حکومت اين مسئله قابل تصور نيست.
سوم) حرکت های خودانگيخته
اغلب اين حرکتها خودانگيخته اند. يکی از دلايل مهم خودانگيختی شان به علت فرم آزاد بودنشان است. نمی شود به اين اعتراضات شکل خاصی داد. ولی در شرايط و برهه هايی می توانند سازماندهی شوند. البته سازماندهی شدنشان احتياج به فضا دارد. نياز به فضايی دارد که امکان داشته باشد رهبری اين حرکات با معترضين برای پيوستن به اين حرکت خيابانی ارتباط داشته باشد. ولی اگر آن فضا را نداشته باشد بسيار مشکل خواهد بود . به خاطر همين است که اغلب اين حرکتها خود جوش هستند.
نکته آخر مربوط است به موضوع قدرت اين اعتراضات و پاسخ به اين سوال که چرا اين اعتراضات تاثير گذارند. به اعتقاد من اين اعتراضات قدرتشان از چند جا نشات می گيرد. نخست عنصر «شبکه های غير فعال» است که بين افرادی که در خيابانها وارد جريان اعتراض می شوند و همديگر را هم نمی شناسند، به وجود می آيد.
توجه کنيد مثلا در يک حزب سياسی يا يک مدرسه يا سازمان غير دولتی (ان.جی.او)، افراد همديگر را می شناسند. با همديگر ارتباط رودرو و چهره به چهره دارند. در حالی که وقتی شما در خيابان هستيد و هزارن هزار نفر ديگر هم هستند، اين احتمال وجود دارد که شما دوستتان را در ميان مردم بشناسيد، ولی بقيه افراد را نمی شناسيد. با وجود اين که شما ديگران را نمی شناسيد ، می توانيد ارتباطی مابين شما برقرار شود که يک ارتباط فعال نيست. شما ضرورتا با آنها صحبت نمی کنيد، قرار نمی گذاريد. ولی صرف اين که شما آنجا هستيد و آنها هم آنجا هستند، اين امر اين امکان را ايجاد می کند بين شما ارتباطی ايجاد شود زيرا که اين افراد نا آشنا و بدون شکل با هدف مشترک آنجا جمع شده اند. نتيجه درک آن هدف مشترک که به آن افراد هويت جمعی می دهد، پايه قدرت مثبت گروه است.
البته اعتراضات خيابانی يک قدرت سلبی هم دارد. يعنی قدرتی که بر قدرت طرف مقابل، مثلا بر قدرت دولت، اثر می گذارد. قدرت سلبی و اثرگذار بودن اعتراضات هم از قابل رويت بودنش يا حضور سنگين شان نشئات می گيرد. شما می بينيد که ۵۰ هزار نفر در خيابان هستند. به هر حال اين افراد با حضور فيزيکيشان نظری دارند که ابرازش می کنند. يا نسبت به چيزی اظهار مخالفت و مقاومت می کنند. در عين حال نيز وجودشان فضای عمومی را تسخير می کند. خيابان ها يا ميادين فضاهای عمومی هستند که دولت يا شهرداری يا حکومت های محلی قدرت کنترل آنها را دارند. اما در يک حرکت خيابانی اين مديريت عوض می شود. اين مردم هستند که با حضورشان کنترل فضای عمومی را دگرگون می کنند و عملا به دست می گيرند، اگر چه اغلب به طور موقت.
عنصر ديگر اثرگذارنده اين اعتراضات، برهم زدن نظمی است که به هر حال قدرت حاکم با نيروی پليس و ساير نيروهای کنترل کننده اش در صدد حفظ آن است.اين نظم اگر از بين برود عملا تهديدی برای کانون قدرت- چه دولت، چه شهرداری و چه پليس- محسوب می شود. اگر اين اعتراضات ادامه پيدا کند و گسترش يابد می تواند از کنترل کانون قدرت خارج شود و اين همان چيزی است که حاکميت نمی خواهد.
تاثير روانشناختی اعتراضات خيابانی بسيار بسيار مهم است. حضور معنی دار آن همه انسان در يک فضای عمومی که ابراز مخالفت می کنند يا اعتراض می کنند و فضای عمومی را تسخير کرده اند، به غير از تاثيرات فيزيکی اش، تاثيرات روانشناختی بسياری هم بر صاحبان قدرت دارد و اين خصوصيات حرکات خيابانی است.
ممکن است عوامل شکل دهنده اين اعتراضات را هم توضيح دهيد؟
وقتی راهکارهای نهادينه يا انتخاباتی جهت بهتر کردن اوضاع از منظر مردم وجود نداشته باشد، مثلا وقتی مردم نتوانند به راحتی کسی را انتخاب کنند که مشکلاتشان را حل کند، مردم به قدرت نهادی خودشان روی می آورند. مثلا قدرت نهادی کارگران در اين است که اعتصاب کنند. دانشجويان يک فضا دارند و در قالب يک نهاد فعاليت می کنند و قدرت نهادی آنان در تحصن و اعتراض است. ولی همه شهروندان الزاما قادر به انجام اين کار نيستند. آنها ضرورتا قدرت نهادی ندارند. به عنوان مثال بيکاران کجا بروند و اعتراض کنند؟ چه جور اعتصاب کنند؟ يا بسياری از زنان خانه دار و گروه های مختلفی که فضای نهادی برای اعمال فشار بر قدرت ندارند کجا تجمع کنند؟ خيابان در اين شرايط مهمترين فضا برای ابراز عقيده و اظهار مخالفت يا اعمال فشار بر بدنه قدرت است.
ولی خيابان تنها يک مکان برای ابراز نظر نيست، بلکه محلی برای ابراز هويت و همبستگی هم هست. به عبارت ديگر آن افرادی که جلوی دانشگاه جمع می شوند هويت هم می سازند. می گويند ما همگی با وجود اينکه مختلف هستيم يا حتی اگر همديگر را نمی شناسيم، اما شبيه به هم هستيم . اين هويت جديد پايه همبستگی است. آنها جمع می شوند تا به همديگر برای رسيدن به يک هدف بخصوص ياری کنند. در آن صورت خيابان محلی می شود برای گسترش و سرايت هويت و همبستگی بين افراد جديد و اين امر بسيار مهم است.
خيابان دارای يک ديناميک عجيب و غريبی است. تجمع ۵۰۰ نفره در خيابان يکباره می تواند تبديل به يک تجمع چند هزار نفره شود. چرا؟ برای اين که خيابان در عين حال هم فضای فيزيکی است و هم اجتماعی، هم محل ثابت است و هم محل جاری، هم مکان آشنا ها است و هم غريبه ها، هم صدا است هم سيما.و اين خصيصه باعث امکان سرايت و گسترش هويت تازه می شود که توسط تجمع افراد به وجود آمده است. اين در واقع اساس ايپدمی همبستگی است.به عنوان مثال افرادی که ضرورتا تجمع کنندگان را نمی شناسند می توانند احساس کنند که خواسته های آنان معقول و مشترک است و اين امر اساس امکان گستردگی تفکر اعتراضی می شود. برای همين است که حاکميت در هر جای دنيا از اين نوع حرکات خيابانی می ترسد. و در جاههای مختلف با ايجاد نيروی پليس و سرکوب سعی می کند از گسترش هويت اعتراضی و همبستگی هر چه بيشتر در فضای فيزيکی يک شهر جلوگيری کند. اين ها بحث های نظری پيچيده ای است که من در کتاب «زندگی به مثابه سياست» در قالب مفهوم «هنر حضور» به تفصيل به آنها پرداخته ام.
به نظر شما چه نوع سياست ها و حرکت هايی باعث بروز اعتراض ها و حرکتهای خيابانی و شهری می شود؟
اصولا سياست های سرکوبگر که قادر به پذيرش حل منازعات سياسی و اجتماعی از طريق مذاکرات نهادينه نيستند در معرض اين اعتراضات قرار می گيرند.اگر حاکميتی قادر باشد با شيوه های سياسی مسالمت آميز مشکلات را حل کند، مثلا با همفکری با اتحاديه های کارگری و دانشجويی مشکلات آنها را حل کند، ضرورت پرداختن و روی آوردن به حرکت های خيابانی کم خواهد شد. وقتی که اين نهادها ظاهرا وجود داشته باشند اما فعال نباشند مردم به مکانيزم آنها اعتقادی ندارند و باز هم به سمت حرکات خيابانی روی می آورند.
ترکيب جنسيتی و جمعيتی معترض در خيابانها، چه تاثيری بر نوع حرکت خيابانی می گذارد؟
تفاوت اساسی در اين وجود دارد که غالب افراد حاضر در خيابان جوان باشند يا سالمند؟ طبعا تعداد افراد سالمند در ميان جمعيت نوع اعتراض را مسالمت آميزتر خواهد کرد تا جوانانی که هيجان بيشتری دارند و از نظر فيزيکی قادر به درگيری يا دويدن هستند. اينکه غالب جمعيت زن باشند يا مرد باز هم تفاوت ايجاد می کند. اگر جمعيت معترض، زن ها باشند به نظر می رسد که اعتراضشان مسالمت آميزتر خواهد بود.
اما اينکه چرا اين افراد به خيابانها روی می آورند؟ علل و انگيزه روی آوريشان به اعتراضات خيابانی چيست؟ سوال قابل توجهی است. آيا آنها می روند تا فقط ابراز نظر کنند؟ چون تريبون ديگری ندارند؟ روزنامه هايشان را بسته اند، احزابشان را منحل کرده اند ، ان.جی اويشان را بسته اند و ديگر جايی برای اظهار اعتراض به جز خيابان ندارند؟ يا اينکه به خيابان می روند تا در دستگاه اوتوريته يا حاکميت اختلال ايجاد کنند؟ به آنجا می روند تا تهديد به وجود بياورند؟ طبيعتا اختلال که ايجاد می شود تهديد هم ايجاد می شود، چون ثبات پيش می آيد. آيا به آنجا می روند تا قدرت را به دست بگيرند؟ بايد بدانيم که ديناميک يک حرکت خيابانی می تواند اهداف آن را هم تغيير بدهد، به عنوان مثال چند سال پيش که مردم معترض در بلگراد عليه ميلاسوويچ اعتراض کردند در اين مسير از تاکتيک های مختلفی استفاده می کردند، اما به يکباره به اين نتيجه رسيدند که بروند و ساختمان پارلمان را اشغال کنند و کنترلش را در دست بگيرند. اين کار را هم کردند.
اينکه معترضين کجا تجمع می کنند هم فاکتور مهمی است. فضايی که برای حضور انتخاب می کنند کجاست؟ جلوی پارلمان يا ساختمان شهرداری يا يک ميدان مهم است؟ اما از سوی ديگر فکر می کنم عامل مهمی که بر ديناميک حرکتهای خيابانی اثر می گذارد واکنش طرف مقابل يا واکنش کانون قدرت است. اين مهم است که اتورويته چه جور واکنشی از خودش نشان می دهد. سرکوب می کند؟ يا معترضين را به فرم آرامی کنترل می کند و به آنها نظم می دهد؟ واکنش های مختلفی را می شود تصور کرد که حاکميت از خودش بروز می دهد. اما اينکه حاکميت چه واکنشی از خودش نشان می دهد تاثير مهمی دارد بر اينکه حرکت های خيابانی به کجا ختم خواهد شد؟
شما گفتيد واکنش مرکز قدرت و دولت نسبت به اعتراضات خيابانی می تواند بر حرکت های بعدی آنان موثر باشد. ممکن است در اين مورد توضيح بيشتری بدهيد؟
به هر حال وقتی هزاران نفر به سطح خيابانها می ريزند دولت تصميم می گيرد که با آنها چه بکند؟ آيا با باتوم آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهد؟ زير ماشينشان بگيرد؟ يا به هر حال با ايجاد مکانيزيم هايی هم اجازه حضور به آنها بدهد و هم در عين حال سعی کند که از کنترل خارج نشوند؟ اين روش آخر در بسياری از کشورهای دموکراتيک مرسوم است. و فرم های اول بيشتر در کشورهايی اعمال می شود که کانون قدرت احساس می کند مشروعيت کافی ندارد. يا احساس می کند ممکن است حرکات معترضين از کنترل خارج شود؟ يا اينکه اساسا نمی خواهد شهروندان ديگر يا ساير کشورها شاهد چنين اعتراض هايی باشند؟
دولت های اقتدارگرا با اين محاسبات اجازه گسترش اعتراضات را نخواهند داد. شيوه برخوردی که سربازان اسرائيلی در نواره غزه با فلسطينان انجام دادند را به ياد داريد؟ آنها اساسا نمی خواستند تحمل کنند که فلسطينی ها بتوانند برای خودشان گروهی تشکيل بدهند و پرچم شان را بالا ببرند. اصلا بالا بردن پرچم مشکل اساسی قبل از انتفاضه بود. در ايران پس از انتخابات هم شايد به همان شدت کنترل اعمال می شود. در اغلب حوادث پس از انتخابات واکنش دولت همراه با خشونت بود. با فرستادن نيروهای بسيج و پليس به سمت مردم اساسا نمی خواستند آن حرکت به عنوان يک ميراث و رسم، در جامعه فراگير شود همچنان که دولت اسرائيل اجازه بالا رفتن پرچم فلسطين را نمی داد، رژيم ايران هم تحمل نشان دادن يک تکه پارچه سبز و بادکنک سبز را ندارد. برای اينکه مشروعيت و مقبوليت به اندازه کافی از جانب دولت ايران وجود ندارد.
حالا که به مسئله ايران رسيديم می خواستم بپرسم شما اگر بخواهيد حرکت های خيابانی ۳۰ سال اخير در ايران را بررسی کنيد، مثلا اعتراضاتی که در دهه ۱۹۹۰ در شيراز و قزوين رخ داد، جريانات دانشجويی اواخر دهه ۹۰ و همچنين اتفاقات پس از انتخابات سال گذشته تا به حال را که رخ داد، خصوصيات اين حرکت ها را چگونه تبيين می کنيد؟ و اينکه چه عاملی باعث شد ناپايداری از سطح خيابانها برود؟
تجربيات در اين زمينه فقط مربوط به ايران نيست. بلکه نوعی شکل دادن و ساختن هويت در فضای عمومی و بخشی از سياست مدرن است. به هر حال شرايط مدرنی که به وجود آمده ، فضاهای مدرنی که وجود دارد، خيابانها و ميادين مدرن و نهادهايی مانند دانشگاه که وجود دارند و ارتباطات مدرنی که بين افراد به وجود آمده است، وجود اين حرکات را پشتيبانی و حتی ناگزير می کند. در ايران اين شکل از اعتراض از اوان انقلاب مشروطه وجود داشته است. بعد از جنبش ملی شدن نفت و بعد از جريان کودتای ۲۸ مرداد و همچنين در ناآرامی های ۱۳۴۰ و اواسط دهه ۵۰ و البته بعد از انقلاب ۵۷ هم شاهد بروز اين فرم از اعتراض ها بوده ايم.
در اين پروسه، مکان خيابان در تهران پايتخت کشور، به عنوان مکان اعتراض تغيير کرده است. گويی هر برهه تاريخی خيابانهای سياسی خودش را داشته است. مثلا در اوايل دوره مدرنيته ميدان توپخانه که نزديک بازار و مکان مهمی بود، محل بروز اعتراضات بود. در دهه ۱۳۳۰ ميدان بهارستان يا جلوی مجلس مکان سياسی بود که تجمعات در آنجا صورت می گرفت. بعدها با گسترش شهر و تحول طبقه متوسط در فضای شهری، خيابان رضاشاه يا انقلاب کنونی به صورت مرکز حرکات خيابانی در تهران درآمد. و خودش را تثبيت کرد.
اين خيابان به خاطر جامعه شناسی خاصی که دارد هنوز هم اين ويژگی خود را حفظ کرده و چه در زمان انقلاب و چه پس از آن به عنوان مرکز کليدی حرکات خيابانی در تهران خودش را نشان داده است. البته چنانچه می دانيم قبل از انقلاب مرکز تجمع اعتراضی مردم در تهران ، منطقه مرکزی و مرکزی – جنوبی، بود اما در اتفاقات اخير منطقه مرکزی و مرکزی-شمالی شهر، محل بروز اعتراضات مردمی بوده است که البته اين تغييرات به علت گسترش خود شهر و رشد طبقات متوسط رخ داده است. ولی هنوز هم که هنوز است خيابان انقلاب مرکز سياسی شهر محسوب می شود که البته من در فصلی از کتاب « زندگی به مثابه سياست» علت اين مسئله را توضيح داده ام.
شما به مسئله مکان و تغيير آن در دوران مدرنيته در ايران اشاره کرديد و اينکه امروز خيابان انقلاب به مرکز ثقل حرکت های خيابانی بدل شده است، در همين زمينه آيا امکان دارد مقايسه ای بکنيد در مورد حوادثی که در سال ۱۳۷۸ در ايران رخ داد و اتفاقاتی که بعد از انتخابات در ايران روی داد؟ می دانيد که حوزه اعتراضات سال ۱۳۷۸ يک حوزه دانشجويی بود. اما اعتراضات اخير در حوزه گسترده تر و با جمعيت وسيعتری از جنوب و شمال، تهران را در برگرفت. يعنی جمعيتی که روز ۲۵ خرداد ماه سال گذشته وارد خيابانهای تهران شد و تا ميدان آزادی را طی کرد، جمعيتی بسيار گسترده بود، شما ويژگی های جمعيتی اين حرکات خيابانی را چطور ارزيابی می کنيد؟
همان طور که گفتم ويژگی های مکانی و جمعيتی اعتراضات پيش از انقلاب از مرکز و مرکزی- جنوبی بود. اما در اتفاقات برهه های اخير هم فضای مکانی بروز اين اعتراضات و هم ترکيب جمعيتی آن از مرکز به سمت مرکز- شمال تغيير مسير داد.علت اين پديده را شايد بتوان گسترش عظيم طبقه متوسط در ايران دانست که نقش بسيار مهمی را در اعتراضات اخير ايفا کرده است. به هر حال يکی از تحولات دوران رژيم جمهوری اسلامی گسترش هر چه بيشتر شهرنشينی، افزايش سواد و گسترش طبقه متوسط بوده است.
وجود اين تحولات، مرکز ثقل تجمعات و اعتراضات خيابانی را مقداری به طرف شمال شهر تهران گسترش داده است . يک ويژگی مهم اتفاقات اخير، درگيری طبقه مرفه جامعه است. اين جور نبوده که طبقه مرفه جامعه بنشينند در خانه هاشان و منتظر باشند تا کسان ديگری تغييرات را ايجاد کنند. بلکه آنها هم به خيابانها ريختند.
اما پاسخ به اين سوال که چرا آنها هم به خيابانها آمدند؟ به اين ربط دارد که اساسا چرا اين جنبش به وجود آمد؟ به اعتقاد من يکی از دلايل شکل گيری اين جنبش فراگير، درخواست گروه های مختلف جامعه از طبقات بالا تا متوسط و پايين جامعه برای دستيابی به شکلی از حقوق و آزادی های مدنی، فردی و اجتماعی- آن نوع حقوق پايه ای که شهروندان بسياری کشورهای ديگر مدت هاست به آن دسترسی داشتند. مردم احساس کردند که اين حقوق پايه ای و کليدی به وسيله حکومتی زير پا گذاشته می شوند که در زير قبای اسلام خواهی و دين پرستی، آلوده به فساده اخلاقی و اقتصادی است. بسياری از مردم ابتدا به جريان انتخابات اعتراض کردند چون فکر می کردند تقلب صورت گرفته است. اما اين تنها دليل گسترش اعتراضات نبود.
آن درخواست اساسی يعنی حق شهروندی، که از فردای انقلاب ۵۷ در بسياری از گروه های جامعه در قالب دستيابی به حقوق فردی، سياسی و اجتماعی ايجاد شده و ناديده گرفته شده بود، مثل حق انتخاب لباس، رنگ پوشش و حقوق مدنی و اساس شهروندی که ناديده گرفته شده بود، دوباره سر باز کرد. از همان اوايل اعتراض به اين ناکاميها وجود داشت. گر چه بروز جنگ تا حدودی آنها را پنهان کرد. در دهه ۱۹۹۰ و در دوره حکومت آيت الله رفسنجانی مقداری بروز پيدا کرد و در زمان دولت اصلاحات اين درخواست فضای مناسب تری پيدا کردند. فضايی به وجود امد که مردم توانستند به طور نسبی فرديت خودشان را نشان بدهند. و احساس کردند که عليرغم وجود محدوديت ها می توانند مقداری حضورشان را نشان بدهند.
با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد آن چيزی که مردم احساس کردند که شايد به آن دست يافته اند و مزه آن را چشيده اند کمرنگ و کمرنگتر شد و آرام آرام بسياريشان از بين رفت. زمان انتخابات بسياری از مردم تصميم گرفتند که ديگر احمدی نژاد رئيس جمهور نباشد. به همين علت بود که موج عظيمی از مردم و حتی کسانی که تا پيش از اين در انتخابات شرکت نکرده بودند در اين انتخابات حضور يافتند. مردم تلاش کردند حکومت را تغيير دهند. وقتی احساس بروز تقلب پيش آمد، عصبانيت و خشم اخلاقی شديد در مردم بروز کرد و اين پايه روانی بروز جنبش سبز شد. اگر چه ديناميک اين جنبش هم در طی زمان و در اين پروسه تغيير کرد.
اما دولت به اين حرکت های جمعی واکنش تندی نشان داد. و برخوردهای سختی کرد. کانون جنبش به مرور زمان و طی تقريبا نه ماه به تدريج تحليل رفت و کم کم از سطح خيابانها جمع شد، شما دليل آن را چه می دانيد؟
به اعتقاد من مهمترين دليلش سرکوب بود. شايد اگر مقداری نرمش از جانب حاکميت وجود داشت بعيد نبود که اين حرکات ادامه پيدا کند. البته واقعيتش اين است که نبايد انتظار داشت که حرکات خيابانی دائمی باشند. چرا که همان طور که پيش از اين هم گفتم ويژگی اين اعتراضات ماهيتا موقتی بودن آن است. دير يازود اين حرکات بايد به جايی برسند- يابه نتيجه برسند يا سرکوب شوند.
شما نمی توانيد انتظار داشته باشيد که مردم عادی هر شب وقتی از سرکار روزانه برگشتند، بروند تظاهرات يا بروند روی پشت بامها و الله اکبر بگويند. ما داريم راجع به افراد عادی صحبت می کنيم. ضرورتا راجع به فعالان سياسی –اجتماعی حرفه ای سخن نمی گوييم. نمی توان انتظار داشت که مردم عادی اين قبيل حرکات را برای مدت طولانی ادامه بدهند. به همين دليل است که وقتی به بحث جنبش های اجتماعی می پردازيم، اين جنبش ها نهادهايی هستند که می شود در آن زندگی عادی را با کار سياسی توام کرد. برای همين است که می توانند پايدار بمانند و تداوم داشته باشند. در حالی که حرکات خيابانی ، ماهيتا يک حرکت هميشگی نيست.
شما پيش بينی می کنيد که دوباره حرکتهای خيابانی در ايران شکل بگيرد؟ مثلا با اجرای طرح هدفمند کردن يارانه ها که باعث آزادسازی قيمت ها می شود، ممکن است مردم دوباره دست به اعتراضات خيابانی بزنند؟
اگر هدفمند کردن يارانه ها منجر به بروز اعتراض خيابانی شود، آيا به همين شيوه و شکلی خواهد بود که شاهد آن بوديم و ديديم؟ يا شيوه اين اعتراضات تغيير خواهد کرد؟
همان طور که نمی شود انتظار داشت که مردم دائما در خيابانها باشند از سوی ديگر می شود تصور کرد که دوباره اين اعتراضات شکل بگيرد. اگر فضا به وجود بيايد اين اعتراضات دوباره می تواند به طور خودانگيخته ايجاد شود. ممکن است يک بحران در درون حاکميت ايجاد شود. يا يک بحران اقتصادی در راه باشد. هيچ بعيد نيست که مثلا ماجرای يارانه ها باز هم فضايی را به وجود بياورد که منجر به بروز اعتراض شود. به ويژه که بخشی از حاکميت هم موافق اجرای آن نباشد. الان وضعيت عادی نيست. به خاطر اينکه حاکميت مجبور شده است که از ترس بروز حرکات خيابانی و گسترش اين قبيل اعتراضات، بسياری از اعمال عاديش را تعطيل کند. مثلا قرار بود ماه محرم تجمعات عزاداری صورت بگيرد که آن را تعطيل کردند. بسياری از مراسم معمول ديگر را هم تعطيل کردند.
بايد بپرسيم تا کی اين حکومت قادر است اين وضعيت غير عادی را ادامه بدهد؟ و کی می تواند حالت عادی ايجاد کند؟
يک راه ايجاد کردن حالت عادی اين است که هر آنچه را که مردم می خواهند به آنها بدهند و آنها را راضی کنند و راه ديگر اين است که به طور کلی آنها را سرکوب کنند. من فکر نمی کنم الان شرايط اجرای اين دو راه وجود داشته باشد. تصور من اين است که هيچ بعيد نيست که در زمانی نه چندان دور دوباره فرصتی ايجاد شود که حرکات خودانگيخته مردم باز هم در سطح خيابانها بروز کند. ولی فعلا نتيجه مهم مقاومت مردم به اشکال مختلف اين شده است که بخش بزرگی از شهروندان ايران حکومت ناپذير شده اند.
دکتر آصف بيات آثار متعددی در خصوص نقش مردم عادی در عرصه سياسی و اجتماعی منتشر کرده است. کتاب «سياست های خيابانی: جنبش تهی دستان در ايران»، از جمله اين آثار است. کتاب ديگر ايشان «دموکراتيزه کردن اسلام» (Making Islam Democratic) با ابداع مفهوم «پسا اسلامگرايی» (Post-Islamism) به مقايسه تحولات سياسی، اجتماعی و دينی در ايران و مصر در سه دهه گذشته می پردازد.
آثار تازه دکتر آصف بيات کتاب «زندگی به مثابه سياست؛ چگونه مردم عادی خاورميانه را تغيير می دهند» به وسيله دانشگاه استانفورد آمريکا و کتاب «هم جوان وهم مسلمان» (Being Young and Muslim) به وسيله انتشارات دانشگاه اکسفورد چند ماه پيش به چاپ رسيد. آصف بيات از «خيابان» به مثابه عرصه ای برای گروه های اجتماعی که فاقد هرگونه جايگاه نهادمند هستند، نام می برد.
رادیو فردا: برداشت شما از ناآرامی های خيابانی چيست؟ به نظرتان اين ناآرامی ها چه خصوصياتی دارند؟
دکتر بيات: به طور کلی چند خصوصيت می توان برای حرکت های خيابانی برشمرد.
اول) اين حرکت ها و اعمال جمعی غير نهادينه اند؛
اگر ما يک حزب سياسی، يک سازمان غيردولتی يا «ان جی او» را يا يک جنبش اجتماعی پايدار را نهادينه تعريف کنيم، اين نوع حرکات خيابانی به اعتقاد من غير نهادينه هستند. شکل انها آزاد است و مشکل است که آنها را در يک ظرف يا محتوای خاص قرار داد.
دوم) اين اعتراضات اغلب موقتی اند؛
بر خلاف يک جنبش اجتماعی يا عملکرد يک حزب سياسی که به هر حال يک ساختمان و شاکله
و رهبری خاص دارد، خصوصيت عمده اين نوع حرکات خيابانی موقتی بودنشان است. اصلا قرار است که موقتی باشند. شما نمی توانيد تصور کنيد که مردم بروند برای هميشه – مثلا برای شش ماه – در خيابانها ماندگار شوند. هم از نظر خود کنشگران و هم از نظر نيروهای مخالف و کانون قدرت و حکومت اين مسئله قابل تصور نيست.
سوم) حرکت های خودانگيخته
اغلب اين حرکتها خودانگيخته اند. يکی از دلايل مهم خودانگيختی شان به علت فرم آزاد بودنشان است. نمی شود به اين اعتراضات شکل خاصی داد. ولی در شرايط و برهه هايی می توانند سازماندهی شوند. البته سازماندهی شدنشان احتياج به فضا دارد. نياز به فضايی دارد که امکان داشته باشد رهبری اين حرکات با معترضين برای پيوستن به اين حرکت خيابانی ارتباط داشته باشد. ولی اگر آن فضا را نداشته باشد بسيار مشکل خواهد بود . به خاطر همين است که اغلب اين حرکتها خود جوش هستند.
نکته آخر مربوط است به موضوع قدرت اين اعتراضات و پاسخ به اين سوال که چرا اين اعتراضات تاثير گذارند. به اعتقاد من اين اعتراضات قدرتشان از چند جا نشات می گيرد. نخست عنصر «شبکه های غير فعال» است که بين افرادی که در خيابانها وارد جريان اعتراض می شوند و همديگر را هم نمی شناسند، به وجود می آيد.
توجه کنيد مثلا در يک حزب سياسی يا يک مدرسه يا سازمان غير دولتی (ان.جی.او)، افراد همديگر را می شناسند. با همديگر ارتباط رودرو و چهره به چهره دارند. در حالی که وقتی شما در خيابان هستيد و هزارن هزار نفر ديگر هم هستند، اين احتمال وجود دارد که شما دوستتان را در ميان مردم بشناسيد، ولی بقيه افراد را نمی شناسيد. با وجود اين که شما ديگران را نمی شناسيد ، می توانيد ارتباطی مابين شما برقرار شود که يک ارتباط فعال نيست. شما ضرورتا با آنها صحبت نمی کنيد، قرار نمی گذاريد. ولی صرف اين که شما آنجا هستيد و آنها هم آنجا هستند، اين امر اين امکان را ايجاد می کند بين شما ارتباطی ايجاد شود زيرا که اين افراد نا آشنا و بدون شکل با هدف مشترک آنجا جمع شده اند. نتيجه درک آن هدف مشترک که به آن افراد هويت جمعی می دهد، پايه قدرت مثبت گروه است.
البته اعتراضات خيابانی يک قدرت سلبی هم دارد. يعنی قدرتی که بر قدرت طرف مقابل، مثلا بر قدرت دولت، اثر می گذارد. قدرت سلبی و اثرگذار بودن اعتراضات هم از قابل رويت بودنش يا حضور سنگين شان نشئات می گيرد. شما می بينيد که ۵۰ هزار نفر در خيابان هستند. به هر حال اين افراد با حضور فيزيکيشان نظری دارند که ابرازش می کنند. يا نسبت به چيزی اظهار مخالفت و مقاومت می کنند. در عين حال نيز وجودشان فضای عمومی را تسخير می کند. خيابان ها يا ميادين فضاهای عمومی هستند که دولت يا شهرداری يا حکومت های محلی قدرت کنترل آنها را دارند. اما در يک حرکت خيابانی اين مديريت عوض می شود. اين مردم هستند که با حضورشان کنترل فضای عمومی را دگرگون می کنند و عملا به دست می گيرند، اگر چه اغلب به طور موقت.
عنصر ديگر اثرگذارنده اين اعتراضات، برهم زدن نظمی است که به هر حال قدرت حاکم با نيروی پليس و ساير نيروهای کنترل کننده اش در صدد حفظ آن است.اين نظم اگر از بين برود عملا تهديدی برای کانون قدرت- چه دولت، چه شهرداری و چه پليس- محسوب می شود. اگر اين اعتراضات ادامه پيدا کند و گسترش يابد می تواند از کنترل کانون قدرت خارج شود و اين همان چيزی است که حاکميت نمی خواهد.
تاثير روانشناختی اعتراضات خيابانی بسيار بسيار مهم است. حضور معنی دار آن همه انسان در يک فضای عمومی که ابراز مخالفت می کنند يا اعتراض می کنند و فضای عمومی را تسخير کرده اند، به غير از تاثيرات فيزيکی اش، تاثيرات روانشناختی بسياری هم بر صاحبان قدرت دارد و اين خصوصيات حرکات خيابانی است.
«هيچ بعيد نيست که در زمانی نه چندان دور دوباره فرصتی ايجاد شود که حرکات خودانگيخته مردم باز هم در سطح خيابانها بروز کند. ولی فعلا نتيجه مهم مقاومت مردم به اشکال مختلف اين شده است که بخش بزرگی از شهروندان ايران حکومت ناپذير شده اند. »
آصف بیات
ممکن است عوامل شکل دهنده اين اعتراضات را هم توضيح دهيد؟
وقتی راهکارهای نهادينه يا انتخاباتی جهت بهتر کردن اوضاع از منظر مردم وجود نداشته باشد، مثلا وقتی مردم نتوانند به راحتی کسی را انتخاب کنند که مشکلاتشان را حل کند، مردم به قدرت نهادی خودشان روی می آورند. مثلا قدرت نهادی کارگران در اين است که اعتصاب کنند. دانشجويان يک فضا دارند و در قالب يک نهاد فعاليت می کنند و قدرت نهادی آنان در تحصن و اعتراض است. ولی همه شهروندان الزاما قادر به انجام اين کار نيستند. آنها ضرورتا قدرت نهادی ندارند. به عنوان مثال بيکاران کجا بروند و اعتراض کنند؟ چه جور اعتصاب کنند؟ يا بسياری از زنان خانه دار و گروه های مختلفی که فضای نهادی برای اعمال فشار بر قدرت ندارند کجا تجمع کنند؟ خيابان در اين شرايط مهمترين فضا برای ابراز عقيده و اظهار مخالفت يا اعمال فشار بر بدنه قدرت است.
ولی خيابان تنها يک مکان برای ابراز نظر نيست، بلکه محلی برای ابراز هويت و همبستگی هم هست. به عبارت ديگر آن افرادی که جلوی دانشگاه جمع می شوند هويت هم می سازند. می گويند ما همگی با وجود اينکه مختلف هستيم يا حتی اگر همديگر را نمی شناسيم، اما شبيه به هم هستيم . اين هويت جديد پايه همبستگی است. آنها جمع می شوند تا به همديگر برای رسيدن به يک هدف بخصوص ياری کنند. در آن صورت خيابان محلی می شود برای گسترش و سرايت هويت و همبستگی بين افراد جديد و اين امر بسيار مهم است.
خيابان دارای يک ديناميک عجيب و غريبی است. تجمع ۵۰۰ نفره در خيابان يکباره می تواند تبديل به يک تجمع چند هزار نفره شود. چرا؟ برای اين که خيابان در عين حال هم فضای فيزيکی است و هم اجتماعی، هم محل ثابت است و هم محل جاری، هم مکان آشنا ها است و هم غريبه ها، هم صدا است هم سيما.و اين خصيصه باعث امکان سرايت و گسترش هويت تازه می شود که توسط تجمع افراد به وجود آمده است. اين در واقع اساس ايپدمی همبستگی است.به عنوان مثال افرادی که ضرورتا تجمع کنندگان را نمی شناسند می توانند احساس کنند که خواسته های آنان معقول و مشترک است و اين امر اساس امکان گستردگی تفکر اعتراضی می شود. برای همين است که حاکميت در هر جای دنيا از اين نوع حرکات خيابانی می ترسد. و در جاههای مختلف با ايجاد نيروی پليس و سرکوب سعی می کند از گسترش هويت اعتراضی و همبستگی هر چه بيشتر در فضای فيزيکی يک شهر جلوگيری کند. اين ها بحث های نظری پيچيده ای است که من در کتاب «زندگی به مثابه سياست» در قالب مفهوم «هنر حضور» به تفصيل به آنها پرداخته ام.
به نظر شما چه نوع سياست ها و حرکت هايی باعث بروز اعتراض ها و حرکتهای خيابانی و شهری می شود؟
اصولا سياست های سرکوبگر که قادر به پذيرش حل منازعات سياسی و اجتماعی از طريق مذاکرات نهادينه نيستند در معرض اين اعتراضات قرار می گيرند.اگر حاکميتی قادر باشد با شيوه های سياسی مسالمت آميز مشکلات را حل کند، مثلا با همفکری با اتحاديه های کارگری و دانشجويی مشکلات آنها را حل کند، ضرورت پرداختن و روی آوردن به حرکت های خيابانی کم خواهد شد. وقتی که اين نهادها ظاهرا وجود داشته باشند اما فعال نباشند مردم به مکانيزم آنها اعتقادی ندارند و باز هم به سمت حرکات خيابانی روی می آورند.
ترکيب جنسيتی و جمعيتی معترض در خيابانها، چه تاثيری بر نوع حرکت خيابانی می گذارد؟
تفاوت اساسی در اين وجود دارد که غالب افراد حاضر در خيابان جوان باشند يا سالمند؟ طبعا تعداد افراد سالمند در ميان جمعيت نوع اعتراض را مسالمت آميزتر خواهد کرد تا جوانانی که هيجان بيشتری دارند و از نظر فيزيکی قادر به درگيری يا دويدن هستند. اينکه غالب جمعيت زن باشند يا مرد باز هم تفاوت ايجاد می کند. اگر جمعيت معترض، زن ها باشند به نظر می رسد که اعتراضشان مسالمت آميزتر خواهد بود.
اما اينکه چرا اين افراد به خيابانها روی می آورند؟ علل و انگيزه روی آوريشان به اعتراضات خيابانی چيست؟ سوال قابل توجهی است. آيا آنها می روند تا فقط ابراز نظر کنند؟ چون تريبون ديگری ندارند؟ روزنامه هايشان را بسته اند، احزابشان را منحل کرده اند ، ان.جی اويشان را بسته اند و ديگر جايی برای اظهار اعتراض به جز خيابان ندارند؟ يا اينکه به خيابان می روند تا در دستگاه اوتوريته يا حاکميت اختلال ايجاد کنند؟ به آنجا می روند تا تهديد به وجود بياورند؟ طبيعتا اختلال که ايجاد می شود تهديد هم ايجاد می شود، چون ثبات پيش می آيد. آيا به آنجا می روند تا قدرت را به دست بگيرند؟ بايد بدانيم که ديناميک يک حرکت خيابانی می تواند اهداف آن را هم تغيير بدهد، به عنوان مثال چند سال پيش که مردم معترض در بلگراد عليه ميلاسوويچ اعتراض کردند در اين مسير از تاکتيک های مختلفی استفاده می کردند، اما به يکباره به اين نتيجه رسيدند که بروند و ساختمان پارلمان را اشغال کنند و کنترلش را در دست بگيرند. اين کار را هم کردند.
اينکه معترضين کجا تجمع می کنند هم فاکتور مهمی است. فضايی که برای حضور انتخاب می کنند کجاست؟ جلوی پارلمان يا ساختمان شهرداری يا يک ميدان مهم است؟ اما از سوی ديگر فکر می کنم عامل مهمی که بر ديناميک حرکتهای خيابانی اثر می گذارد واکنش طرف مقابل يا واکنش کانون قدرت است. اين مهم است که اتورويته چه جور واکنشی از خودش نشان می دهد. سرکوب می کند؟ يا معترضين را به فرم آرامی کنترل می کند و به آنها نظم می دهد؟ واکنش های مختلفی را می شود تصور کرد که حاکميت از خودش بروز می دهد. اما اينکه حاکميت چه واکنشی از خودش نشان می دهد تاثير مهمی دارد بر اينکه حرکت های خيابانی به کجا ختم خواهد شد؟
شما گفتيد واکنش مرکز قدرت و دولت نسبت به اعتراضات خيابانی می تواند بر حرکت های بعدی آنان موثر باشد. ممکن است در اين مورد توضيح بيشتری بدهيد؟
به هر حال وقتی هزاران نفر به سطح خيابانها می ريزند دولت تصميم می گيرد که با آنها چه بکند؟ آيا با باتوم آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهد؟ زير ماشينشان بگيرد؟ يا به هر حال با ايجاد مکانيزيم هايی هم اجازه حضور به آنها بدهد و هم در عين حال سعی کند که از کنترل خارج نشوند؟ اين روش آخر در بسياری از کشورهای دموکراتيک مرسوم است. و فرم های اول بيشتر در کشورهايی اعمال می شود که کانون قدرت احساس می کند مشروعيت کافی ندارد. يا احساس می کند ممکن است حرکات معترضين از کنترل خارج شود؟ يا اينکه اساسا نمی خواهد شهروندان ديگر يا ساير کشورها شاهد چنين اعتراض هايی باشند؟
«اگر فضا به وجود بيايد اين اعتراضات دوباره می تواند به طور خودانگيخته ايجاد شود. ممکن است يک بحران در درون حاکميت ايجاد شود. يا يک بحران اقتصادی در راه باشد. هيچ بعيد نيست که مثلا ماجرای يارانه ها باز هم فضايی را به وجود بياورد که منجر به بروز اعتراض شود. به ويژه که بخشی از حاکميت هم موافق اجرای آن نباشد. الان وضعيت عادی نيست. به خاطر اينکه حاکميت مجبور شده است که از ترس بروز حرکات خيابانی و گسترش اين قبيل اعتراضات، بسياری از اعمال عاديش را تعطيل کند.»
آصف بیات
دولت های اقتدارگرا با اين محاسبات اجازه گسترش اعتراضات را نخواهند داد. شيوه برخوردی که سربازان اسرائيلی در نواره غزه با فلسطينان انجام دادند را به ياد داريد؟ آنها اساسا نمی خواستند تحمل کنند که فلسطينی ها بتوانند برای خودشان گروهی تشکيل بدهند و پرچم شان را بالا ببرند. اصلا بالا بردن پرچم مشکل اساسی قبل از انتفاضه بود. در ايران پس از انتخابات هم شايد به همان شدت کنترل اعمال می شود. در اغلب حوادث پس از انتخابات واکنش دولت همراه با خشونت بود. با فرستادن نيروهای بسيج و پليس به سمت مردم اساسا نمی خواستند آن حرکت به عنوان يک ميراث و رسم، در جامعه فراگير شود همچنان که دولت اسرائيل اجازه بالا رفتن پرچم فلسطين را نمی داد، رژيم ايران هم تحمل نشان دادن يک تکه پارچه سبز و بادکنک سبز را ندارد. برای اينکه مشروعيت و مقبوليت به اندازه کافی از جانب دولت ايران وجود ندارد.
حالا که به مسئله ايران رسيديم می خواستم بپرسم شما اگر بخواهيد حرکت های خيابانی ۳۰ سال اخير در ايران را بررسی کنيد، مثلا اعتراضاتی که در دهه ۱۹۹۰ در شيراز و قزوين رخ داد، جريانات دانشجويی اواخر دهه ۹۰ و همچنين اتفاقات پس از انتخابات سال گذشته تا به حال را که رخ داد، خصوصيات اين حرکت ها را چگونه تبيين می کنيد؟ و اينکه چه عاملی باعث شد ناپايداری از سطح خيابانها برود؟
تجربيات در اين زمينه فقط مربوط به ايران نيست. بلکه نوعی شکل دادن و ساختن هويت در فضای عمومی و بخشی از سياست مدرن است. به هر حال شرايط مدرنی که به وجود آمده ، فضاهای مدرنی که وجود دارد، خيابانها و ميادين مدرن و نهادهايی مانند دانشگاه که وجود دارند و ارتباطات مدرنی که بين افراد به وجود آمده است، وجود اين حرکات را پشتيبانی و حتی ناگزير می کند. در ايران اين شکل از اعتراض از اوان انقلاب مشروطه وجود داشته است. بعد از جنبش ملی شدن نفت و بعد از جريان کودتای ۲۸ مرداد و همچنين در ناآرامی های ۱۳۴۰ و اواسط دهه ۵۰ و البته بعد از انقلاب ۵۷ هم شاهد بروز اين فرم از اعتراض ها بوده ايم.
در اين پروسه، مکان خيابان در تهران پايتخت کشور، به عنوان مکان اعتراض تغيير کرده است. گويی هر برهه تاريخی خيابانهای سياسی خودش را داشته است. مثلا در اوايل دوره مدرنيته ميدان توپخانه که نزديک بازار و مکان مهمی بود، محل بروز اعتراضات بود. در دهه ۱۳۳۰ ميدان بهارستان يا جلوی مجلس مکان سياسی بود که تجمعات در آنجا صورت می گرفت. بعدها با گسترش شهر و تحول طبقه متوسط در فضای شهری، خيابان رضاشاه يا انقلاب کنونی به صورت مرکز حرکات خيابانی در تهران درآمد. و خودش را تثبيت کرد.
اين خيابان به خاطر جامعه شناسی خاصی که دارد هنوز هم اين ويژگی خود را حفظ کرده و چه در زمان انقلاب و چه پس از آن به عنوان مرکز کليدی حرکات خيابانی در تهران خودش را نشان داده است. البته چنانچه می دانيم قبل از انقلاب مرکز تجمع اعتراضی مردم در تهران ، منطقه مرکزی و مرکزی – جنوبی، بود اما در اتفاقات اخير منطقه مرکزی و مرکزی-شمالی شهر، محل بروز اعتراضات مردمی بوده است که البته اين تغييرات به علت گسترش خود شهر و رشد طبقات متوسط رخ داده است. ولی هنوز هم که هنوز است خيابان انقلاب مرکز سياسی شهر محسوب می شود که البته من در فصلی از کتاب « زندگی به مثابه سياست» علت اين مسئله را توضيح داده ام.
شما به مسئله مکان و تغيير آن در دوران مدرنيته در ايران اشاره کرديد و اينکه امروز خيابان انقلاب به مرکز ثقل حرکت های خيابانی بدل شده است، در همين زمينه آيا امکان دارد مقايسه ای بکنيد در مورد حوادثی که در سال ۱۳۷۸ در ايران رخ داد و اتفاقاتی که بعد از انتخابات در ايران روی داد؟ می دانيد که حوزه اعتراضات سال ۱۳۷۸ يک حوزه دانشجويی بود. اما اعتراضات اخير در حوزه گسترده تر و با جمعيت وسيعتری از جنوب و شمال، تهران را در برگرفت. يعنی جمعيتی که روز ۲۵ خرداد ماه سال گذشته وارد خيابانهای تهران شد و تا ميدان آزادی را طی کرد، جمعيتی بسيار گسترده بود، شما ويژگی های جمعيتی اين حرکات خيابانی را چطور ارزيابی می کنيد؟
همان طور که گفتم ويژگی های مکانی و جمعيتی اعتراضات پيش از انقلاب از مرکز و مرکزی- جنوبی بود. اما در اتفاقات برهه های اخير هم فضای مکانی بروز اين اعتراضات و هم ترکيب جمعيتی آن از مرکز به سمت مرکز- شمال تغيير مسير داد.علت اين پديده را شايد بتوان گسترش عظيم طبقه متوسط در ايران دانست که نقش بسيار مهمی را در اعتراضات اخير ايفا کرده است. به هر حال يکی از تحولات دوران رژيم جمهوری اسلامی گسترش هر چه بيشتر شهرنشينی، افزايش سواد و گسترش طبقه متوسط بوده است.
وجود اين تحولات، مرکز ثقل تجمعات و اعتراضات خيابانی را مقداری به طرف شمال شهر تهران گسترش داده است . يک ويژگی مهم اتفاقات اخير، درگيری طبقه مرفه جامعه است. اين جور نبوده که طبقه مرفه جامعه بنشينند در خانه هاشان و منتظر باشند تا کسان ديگری تغييرات را ايجاد کنند. بلکه آنها هم به خيابانها ريختند.
اما پاسخ به اين سوال که چرا آنها هم به خيابانها آمدند؟ به اين ربط دارد که اساسا چرا اين جنبش به وجود آمد؟ به اعتقاد من يکی از دلايل شکل گيری اين جنبش فراگير، درخواست گروه های مختلف جامعه از طبقات بالا تا متوسط و پايين جامعه برای دستيابی به شکلی از حقوق و آزادی های مدنی، فردی و اجتماعی- آن نوع حقوق پايه ای که شهروندان بسياری کشورهای ديگر مدت هاست به آن دسترسی داشتند. مردم احساس کردند که اين حقوق پايه ای و کليدی به وسيله حکومتی زير پا گذاشته می شوند که در زير قبای اسلام خواهی و دين پرستی، آلوده به فساده اخلاقی و اقتصادی است. بسياری از مردم ابتدا به جريان انتخابات اعتراض کردند چون فکر می کردند تقلب صورت گرفته است. اما اين تنها دليل گسترش اعتراضات نبود.
آن درخواست اساسی يعنی حق شهروندی، که از فردای انقلاب ۵۷ در بسياری از گروه های جامعه در قالب دستيابی به حقوق فردی، سياسی و اجتماعی ايجاد شده و ناديده گرفته شده بود، مثل حق انتخاب لباس، رنگ پوشش و حقوق مدنی و اساس شهروندی که ناديده گرفته شده بود، دوباره سر باز کرد. از همان اوايل اعتراض به اين ناکاميها وجود داشت. گر چه بروز جنگ تا حدودی آنها را پنهان کرد. در دهه ۱۹۹۰ و در دوره حکومت آيت الله رفسنجانی مقداری بروز پيدا کرد و در زمان دولت اصلاحات اين درخواست فضای مناسب تری پيدا کردند. فضايی به وجود امد که مردم توانستند به طور نسبی فرديت خودشان را نشان بدهند. و احساس کردند که عليرغم وجود محدوديت ها می توانند مقداری حضورشان را نشان بدهند.
«يک راه ايجاد کردن حالت عادی اين است که هر آنچه را که مردم می خواهند به آنها بدهند و آنها را راضی کنند و راه ديگر اين است که به طور کلی آنها را سرکوب کنند. من فکر نمی کنم الان شرايط اجرای اين دو راه وجود داشته باشد .»
آصف بیات
اما دولت به اين حرکت های جمعی واکنش تندی نشان داد. و برخوردهای سختی کرد. کانون جنبش به مرور زمان و طی تقريبا نه ماه به تدريج تحليل رفت و کم کم از سطح خيابانها جمع شد، شما دليل آن را چه می دانيد؟
به اعتقاد من مهمترين دليلش سرکوب بود. شايد اگر مقداری نرمش از جانب حاکميت وجود داشت بعيد نبود که اين حرکات ادامه پيدا کند. البته واقعيتش اين است که نبايد انتظار داشت که حرکات خيابانی دائمی باشند. چرا که همان طور که پيش از اين هم گفتم ويژگی اين اعتراضات ماهيتا موقتی بودن آن است. دير يازود اين حرکات بايد به جايی برسند- يابه نتيجه برسند يا سرکوب شوند.
شما نمی توانيد انتظار داشته باشيد که مردم عادی هر شب وقتی از سرکار روزانه برگشتند، بروند تظاهرات يا بروند روی پشت بامها و الله اکبر بگويند. ما داريم راجع به افراد عادی صحبت می کنيم. ضرورتا راجع به فعالان سياسی –اجتماعی حرفه ای سخن نمی گوييم. نمی توان انتظار داشت که مردم عادی اين قبيل حرکات را برای مدت طولانی ادامه بدهند. به همين دليل است که وقتی به بحث جنبش های اجتماعی می پردازيم، اين جنبش ها نهادهايی هستند که می شود در آن زندگی عادی را با کار سياسی توام کرد. برای همين است که می توانند پايدار بمانند و تداوم داشته باشند. در حالی که حرکات خيابانی ، ماهيتا يک حرکت هميشگی نيست.
شما پيش بينی می کنيد که دوباره حرکتهای خيابانی در ايران شکل بگيرد؟ مثلا با اجرای طرح هدفمند کردن يارانه ها که باعث آزادسازی قيمت ها می شود، ممکن است مردم دوباره دست به اعتراضات خيابانی بزنند؟
اگر هدفمند کردن يارانه ها منجر به بروز اعتراض خيابانی شود، آيا به همين شيوه و شکلی خواهد بود که شاهد آن بوديم و ديديم؟ يا شيوه اين اعتراضات تغيير خواهد کرد؟
همان طور که نمی شود انتظار داشت که مردم دائما در خيابانها باشند از سوی ديگر می شود تصور کرد که دوباره اين اعتراضات شکل بگيرد. اگر فضا به وجود بيايد اين اعتراضات دوباره می تواند به طور خودانگيخته ايجاد شود. ممکن است يک بحران در درون حاکميت ايجاد شود. يا يک بحران اقتصادی در راه باشد. هيچ بعيد نيست که مثلا ماجرای يارانه ها باز هم فضايی را به وجود بياورد که منجر به بروز اعتراض شود. به ويژه که بخشی از حاکميت هم موافق اجرای آن نباشد. الان وضعيت عادی نيست. به خاطر اينکه حاکميت مجبور شده است که از ترس بروز حرکات خيابانی و گسترش اين قبيل اعتراضات، بسياری از اعمال عاديش را تعطيل کند. مثلا قرار بود ماه محرم تجمعات عزاداری صورت بگيرد که آن را تعطيل کردند. بسياری از مراسم معمول ديگر را هم تعطيل کردند.
بايد بپرسيم تا کی اين حکومت قادر است اين وضعيت غير عادی را ادامه بدهد؟ و کی می تواند حالت عادی ايجاد کند؟
يک راه ايجاد کردن حالت عادی اين است که هر آنچه را که مردم می خواهند به آنها بدهند و آنها را راضی کنند و راه ديگر اين است که به طور کلی آنها را سرکوب کنند. من فکر نمی کنم الان شرايط اجرای اين دو راه وجود داشته باشد. تصور من اين است که هيچ بعيد نيست که در زمانی نه چندان دور دوباره فرصتی ايجاد شود که حرکات خودانگيخته مردم باز هم در سطح خيابانها بروز کند. ولی فعلا نتيجه مهم مقاومت مردم به اشکال مختلف اين شده است که بخش بزرگی از شهروندان ايران حکومت ناپذير شده اند.