دوستان عزیز و علاقهمندان به برنامههای شاد و مفرح و سرگرمکننده و ژانگولر و رقص شادی و جنگ برفی و اینا! آیا می دانستید که اگر آدمها سر جایشان نباشند چگونه جامعه -یعنی همین جایی که من و تو و او و ما و شما و ایشان در آن سکنی گزیده و بر مسندش تکیه داده و پول در میآوریم و تحصیل می کنیم و پیشرفت میکنیم و شش تا را هشت تا میکنیم و نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران میکنیم- کار میکند؟ یعنی چگونه اداره میشود؟
آیا میدانستید که من که هر هفته نگاه انتقادی به مسائل اجتماعی سیاسی فرهنگی هنری ورزشی زناشویی و عشق و عاشقی و اینها در بستر طنز تلخ و گاهی اشک ریزان دارم الان دارم راجع به چی حرف می زنم؟
چرا هیچکس حواسش نیست که در ایران هیچکس سر جای خودش نیست؟ چرا سردار باشگاه ورزشی اداره میکند؟ سیاستمدار خواننده می شود؟ فردوسیپور برنامهاش گرفته میشود؟ پزشک مهندس میشود؟ بقال نجار میشود؟ کارگر زندانی میشود؟ دانشجو هم زندانی میشود؟
و بعد به تناسب کج فهمی و بیعدالتی، هنر توقیف! فرهنگ توقیف! خانه پدری توقیف! خانه مادری توقیف! خانه برادری و خواهری توقیف! و در نهایت هنرمند بدبخت و من به این روز میافتم؟
ساده بگویم که من در برنامه امروز درباره توقیف هنر و تأیید فیلم «خانه پدری» به کارگردانی کیانوش عیاری صحبت میکنم ولی پیش از آن داستان پیادهروی صبحگاهیام کنار دریا را خواهم گفت.
این برنامه با یاد و خاطره حسین قره نوشته شد. خوزه آرکادیوی واقعی!