باوجود گذشت حدود ۳۵ سال از ساخت و نمایش فیلم «اجاره نشینها» ساخته داریوش مهرجویی، این فیلم همچنان زمینه بحث و گفتوگو در سینمای ایران است.
در کنار استقبال چشمگیر از آن در زمان نمایش («اجارهنشینها» با ۳ میلیون و ۵۰ هزار نفر بیننده، پرفروشترین فیلم سال ۱۳۶۶ با حدود ۳۴ میلیون تومان فروش بود) و ارزشهای کیفی و اجرایی آن، این فیلم همچنان اثر مورد علاقه و توجهی برای نسلهای بعدی است. فیلمی که داستان مشکلات مستاجران خانهای فرسوده با صاحبخانه کاسبکار و طماعش را در میانه دهه خاص ۶۰ روایت میکند.
از زمان نمایش «اجارهنشینها» تاکنون حاشیههای مرتبط به تفاسیر و تعابیر مطرح شده از داستان و پرداخت آن ادامه دارد. بر مبنای این تعابیر، «اجارهنشینها» ورای داستان ظاهریاش، اشارهای نمادین به شرایط ایران بعد انقلاب، حاکمانش و اقشار مختلف مردم داشته باشد. داریوش مهرجویی نویسنده و کارگردان «اجارهنشینها» پیشتر در اظهارنظرهای مختلفی، درستی این تعابیر را رد کرده است.
به تازگی جواد شمقدری، از سینماگران نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی و رئیس پیشین سازمان سینمایی وزارت ارشاد ایران در دولت دوم محمود احمدینژاد در گفتوگویی اینترنتی با تأیید درستی چنین تعابیر و تفاسیری، «اجارهنشینها» را اثری نمادین درباره فروپاشی انقلاب اسلامی دانسته است.
درباره فیلم «اجارهنشینها» و حاشیههای فرامتنی پیرامونش با نیاز منیژه سلیمی، از بازیگران آن گفتوگو کردم.
خانم سلیمی که هماکنون ساکن کاناداست، کار بازیگری را پیش از انقلاب سال ۵۷ با حضور در چند نمایش اجرا شده در کارگاه نمایش زیر نظر آربی آوانسیان و عباس نعلبندیان آغاز کرد و بعداً در نمایشهای دیگری مانند «آوازه خوان طاس» به کارگردانی مرتضی کرامتی، «حسن و خانم حنا» به کارگردانی اردشیر کشاورزی و «بازی قتل عام» به کارگردانی آشور بانیپال بابلا در تئاتر شهر ایفای نقش کرد.
پس از انقلاب با اعمال محدودیتهایی بر اجرای نمایشها از حضور در آثار صحنهای کناره گرفت و در تلویزیون به ایفای نقش پرداخت. او در فیلم «اجارهنشینها» نقش خانم توسلی، همسر آقای توسلی با بازی ایرج راد را ایفا کرده است.
چطور برای بازی در فیلم «اجارهنشینها» انتخاب شدید و نخستین بار که فیلمنامه آن را خواندید، چه نظری داشتید؟
زمانی که آقای مهرجویی برای فیلم «اجارهنشینها» در حال انتخاب بازیگر بودند، من و همسرم خارج از تهران بودیم. وقتیکه برگشتیم متوجه شدیم که چندین پیام برای ما وجود دارد که تماس بگیریم با شمارهای که گذاشته بودند. ما فورا با آن شماره تماس گرفتیم و بعد یک قراری گذاشته شد که برویم و آقای مهرجویی را ببینم.
گمان میکنم که در جلسه اول قرار شد فقط من بروم. رفتیم به یک محلی، فکر میکنم دفتر خود پخشیران [شرکت تهیهکننده فیلم] بود. رفتیم آن جا و تعدادی از بازیگرانی که تا آن زمان برای بازی در فیلم انتخاب شده بودند از جمله آقای انتظامی و آقای ایرج راد حضور داشتند و من برای اولین بار حضوری با آقای مهرجویی برخورد کردم و جالب این که اولین بار هم بود که حضوری با آقای انتظامی برخورد میکردم، با این که سالها بود کار تئاتر میکردم. برای خود من شخصاً یک خاطره و اتفاق عجیب بود؛ به خاطر این که من آقای انتظامی را از کودکی در تئاترهایی که آن موقع در تلویزیون ثابت پاسال اجرا میشد، دیده بودم و تصویرشان در ذهنم بود. بعدا در بزرگتر شدن آقای مهرجویی را شناخته بودم و بسیار برای کارهایشان احترام قائل بودم.
آن روز فیلمنامه را دیدیم، یک مرور کوتاهی شد و همان مقداری که در آن جلسه توانستیم بخشهایی از این فیلمنامه را مرور کنیم و بخوانیم، به نظرم فیلمنامه بسیار جذاب و پرمعنایی آمد. البته مطمئن نیستم که اگر فیلمنامه دیگری بود یا برای من ارزیابی دیگری داشت، طور دیگری عمل میکردم. برای این که در هر حال برایم در آن زمان کارکردن با آقای مهرجویی یک اتفاق بسیار مهم بود.
خبر داشتید که آقای مهرجویی مدتی ایران نبوده و تازه به ایران برگشته؟ از حضورشان در فرانسه و این اتفاقات خبر داشتید؟
بله، صددرصد. آقای مهرجویی جزو فیلمسازانی بودند که من برایشان بسیار احترام قائل بودم، در کنار آقای تقوایی، آقای بیضایی و چند نفر دیگر. و حتماً در آن حدی که آن زمان ممکن بود، بدون دسترسی به اینترت و امکانات امروز، همه اخبار را دنبال میکردم.
هیچ وقت از آقای مهرجویی نپرسیدید که چرا شما را انتخاب کرده؟ چون شما در سینما پرکار نبودید و «اجارهنشینها» جزو معدود فیلمهایتان در سینمای ایران است. شما در تئاتر و تلویزیون حضور پررنگی داشتید. به نظرتان آقای مهرجویی کارهای تلویزیون و تئاتری شما را دیده بود که انتخابتان کرد یا فرد دیگری شما را پیشنهاد داده بود؟
من این شانس و افتخار را داشتم که در طول این کار یک مقدار مورد توجه آقای مهرجویی قرار بگیرم و بعد در پایان فیلم هم ما با هم تماس داشتیم. بعید میدانم ایشان کار تئاتر من را دیده باشند هیچوقت، ولی ظاهرا کارهای تلویزیونی را دیده بودند. اگر کسی به ایشان پیشنهاد کرده ببینند، من نمیدانم. ولی گفتند که کارهای تلویزیونی را دیدند و به نظرشان من و همسرم آقای شاهپور شهیدی مناسب نقشها آمدیم. این که آیا فرد دیگر در ذهنشان بود یا حتی با فرد دیگری صحبت کرده بودند، در آن مدتی که منتظر برگشت ما بودند، من خبری ندارم.
در آن مقطع انتخاب بازیگران که فکر میکنم باید سال ۶۴ باشد، کدام یک از کارهای تلویزیونی شما در حال پخش بود؟ میدانیم که بعد از انقلاب، وقتی محدودیتها در مورد تئاتر به اجرا در آمد، شما دیگر بر روی صحنه نمایش نبودید و حضور نمایشیتان به آثار تلویزیونی محدود شده بود. میتوانید نام ببرید از کارهای تلویزیونیتان در آن مقطع که احتمالا عامل توجه آقای مهرجویی به شما شده بود؟
صددرصد. اولاً اشاره میکنید به تئاتر، این نکته جالبی است در مورد کار کردن من که همانطور که گفتید من پرکار نبودم در تئاتر یا سینما. ولی به طور اتفاقی در بعضی کارهایی که به هرحال یک نقطه عطفی بودند شرکت داشتم. یکی از این نقطه عطفها این بود که من آخرین کار بدون حجاب روی صحنه را به عنوان بازیگر نقش اول بازی کردم، در نمایش «ماموریت حساس» که در تئاتر چهارسو اجرا شد. بعد از آن تصمیم گرفتم با حجاب اجباری روی صحنه نروم. برای این که در تلویزیون نقش یک زن ایرانی را بازی میکردم در تقریبا همه کارها، ولی مایل نبودم نقشی از یک شخصیت و فرهنگ دیگر را با آن نوع حجاب در تئاتر روی صحنه بازی کنم. خودم راحت نبودم و دیگر کار تئاتر نکردم.
ولی برای مدت شش سال هر هفته ما برنامه سیمای اقتصاد را میساختیم، که من برای این برنامه هم مینوشتم و هم بازی میکردم و تنها زن این گروه بودم که هر هفته پخش میشد. به مناسبتهایی مانند عید یا نظیر آن ما یک سریال جدا از برنامه میساختیم به نام «روستای کارآباد» که بعدها شنیدم این «شبهای برره» در حقیقت بر اساس آن ساخته شده.
بعد از آن کار، من برای «جُنگ هفته» برنامه میساختم، هر هفته، که گاهی خودم هم کارگردانی میکردم. همزمان هر هفته برای گروه کودک ما برنامه میساختیم و یک سری برنامه دیگر برای گروه تاریخ و امثالهم، ولی در آن دوره هر هفته ما در سیمای اقتصاد برنامه داشتیم و چهرهمان بر پرده تلویزیون بود. یک برنامهای هم بود که بعدها در ساختش مشکلاتی پیش آمد تا جایی که من ترک کردم گروه را، برنامهای بود که برای مدت چندسال جایزه اول بینندگان را در حقیقت دریافت کرد و فکر میکنم آقای مهرجویی شاید آن میان پردهها را دیده بودند یا کسی به ایشان نشان داده بود.
تفسیرها و تأویلهایی از فیلم «اجارهنشینها» در تمام سالهای گذشته مطرح بوده است. این که هر کدام از شخصیتهای فیلم به نوعی نماینده گروهی از اقشار اجتماعی ایران هستند، به ویژه اجتماع بعد انقلاب. مثلاً درباره نقش شما میشود گفت زنی تحصیلکرده از طبقه متوسط و آگاه به حقوق خودش است و حتی با شخصیت عباس آقا سوپر گوشت یک دعوای جدی میکند. وقتی فیلمنامه را خواندید چنین برداشتی از شخصیت خودتان و شخصیتهای دیگر داشتید؟
من برداشت خودم را داشتم وقتی فیلمنامه را خواندم. و بله، حداقل برای من این مسئله بود که این افراد، هر کدام قشرهایی را از جامعه نمایندگی میکنند، به خصوص در آن زمان این مسئله خیلی مطرح بود. اینکه بدانیم هر کسی و هر گروهی کجا ایستاده و چه طور عمل میکند.
جالب است که شما در اجرایتان تاکید آشکاری بر عصبی بودن آن شخصیت میکنید. مثلاً آن نوع بازی با عینکتان.
یک نکته خیلی ساده که در این کار و بسیاری از کارهای دیگری که در ایران کردم، مدنظرم بود، این بود که آن آدمیکه با این عنوان در این نقش و با این نام میآید جلوی دوربین، ضمناً زنی است که دارد در آن اجتماع زندگی میکند. یعنی آن آدمیکه میآید دم آن خانه و از ماشینش پیاده میشود و آن بحث را با عباسآقا دارد، ایجاد آن بار حسی یا عصبی یا هر چیز دیگر در آن لحظه که اتفاق نمیافتد. این آدم دارد از دل آن اجتماع میآید، از فضای ایران سال ۶۵ دارد میآید، مطمئنا یک برخورد با یک پاسدار داشته، مطمئناً در یک مغازه برخوردی با یک مغازهدار داشته، مطمئناً شرایط موجود آزارش میداد.
به خصوص که این آدم به عنوان یک زن تحصیلکرده و به عنوان یک موجود مفید با یک مقدار اختیار و آزادی در این جامعه باید میبود. این است که همه آن چیزها به نظر من حاصل فضایی است که آدمها در آن زندگی میکردند و من سعی کردم آن شخصیتی را که بازی میکنم، یک بعدی نباشد که انگار در این لحظه فقط با یک مسئله درگیر است و آن هم این است که عباس آقا جلوی چکه کردن آب را نمیگیرد.
و این تفاسیری از فیلم که هر چه میگذریم بیشتر برجسته میشوند، در همان روزهای فیلمبرداری در میان صحبتها مطرح بود که ممکن است به نوعی همه این خانه و آدمهایش ارجاعی به یک موضوعات دیگر و مفاهیم دیگری باشند که در این قالب به تصویر کشیده میشوند؟
کسانی که در این فیلم کار میکردند و به دلیل پرجمعیت بودن صحنه اکثراً در همه صحنهها تقریباً همیشه با هم سر صحنه بودند، از یک جنس نبودند. همدیگر را نمیشناختند، با هم نزدیک نبودند، مثلاً از یک گروه تئاتری یا مثل آن زمانِ ما از یک گروه سابقهدار تولید برنامه تلویزیونی که با هم آشنایی دارند و به هم اعتماد دارند نبودند.
آقای سرشار از یک جای دیگر آمده بود، آقای انتظامی با یک تفکر و نگاه متفاوت از جای دیگر آمده بود، من و همسرم از جای دیگر آمده بودیم، کسان دیگری همچنین. چند نفر از این افراد را ما میشناختیم و با هم آشنایی داشتیم، ولی نه همه با هم. در نتیجه هیچوقت گفتوگوهای اینچنینی و عمیق و با اعتماد [بین ما روی نداد]، به خصوص گفتگوهای این چنینی اعتماد میخواهد. مثلاً آقای انتظامی وقتی صحبت میکردند، از عنوان «آقای خمینی» یا «آقای آیتالله خمینی» استفاده میکردند، من فکر نمیکنم احتمالاً ایشان در جای دیگری و در فضای خلوت خودشان هم این کار را میکردند ولی چون به ما اعتماد نداشتند، این چنین میگفتند.
من از سابقه کار در کارگاه نمایش میآمدم و زمانی خیلی نظرات مشخصی راجع به کارگاه نمایش وجود داشت، به خصوص از طرف اداره تئاتر که رفتارش و محیطش و ادارهاش بسیار سنتیتر و بومیتر بود. این مثال را زدم که بگویم این گفتوگوها در جمع هرگز اتفاق نمیافتاد. چنین گفتوگوهایی رنگوبوی کاملاً سیاسی داشت و دوران بسیار سخت و خطرناکی بود و آدمها این کار را نمیکردند. ولی این که در یک جمع خیلی کوچک، دو نفر سه نفر با هم یک صحبتی بکنند ممکن است. ولی من خودم به عنوان یک بازیگر در آن زمان موافق چنین گفتوگوهایی در جمع نبودم، حتی در جمع خصوصی. برای این که به نظرم موشکافی این چنینی یک کار و بعد تبدیل کردنش به یک نظر عمومی، به تازگی کار و ویژگی نگاه هر کسی لطمه میزند.
میرسیم به مقطع نخستین نمایش فیلم در جشنواره فیلم فجر پنجم، در بهمن سال ۶۵. شما نخستین بار فیلم را همان جا دیدید؟ و به عنوان سؤال دوم، احیانا آیا خبردار شدید که در همان جشنواره محسن مخملباف نامهای به مسئولان سینمایی نوشته و متأثر از همان برداشتها از فیلم، در واقع خواستار جلوگیری از نمایش فیلم شده؟ به نظر میرسد در آن مقطع، خارج از فیلمبرداری فیلم، احتمالا این ارجاعات و تفاسیر برجسته شده بود.
من هرگز در هیچ جشنواره فجری شرکت نکردم، حتی در آن سالی که این فیلم نمایش داده میشد. من فیلم را اولین بار در کنار خود آقای مهرجویی دیدم و نه، این چیزی که آقای مخملباف احتمالاً گفته، من الان یادم نمیآید. من در آن زمان ایران بودم و اگر چنین چیزی بود باید حتماً شنیده باشم. ولی دیگر به سن من ببخشید که امروز یادم نمیآید ولی از آقای مخملباف هیچ چیزی بعید نبوده و نیست.
البته آن زمان نامه آقای مخملباف به صورت عمومی منتشر نشد و در سالهای بعد علنی شد. اما شبیه همان نگاه آقای مخملباف را همین چندی پیش جواد شمقدری در گفتوگویی بیان کرده و گفته فیلم «اجارهنشینها» علیه انقلاب اسلامی است. درباره چنین نظراتی چگونه فکر میکنید؟
اگر قرار باشد من درک و فهمم را از فیلم بعد از این همه سال بر اساس نقد و نظر آقای شمقدری قرار بدهم، باید به حال من خیلی تأسف خورد. من وقتی که فیلمنامه را خواندم، حس خودم را داشتم. وقتی که شروع کردم به کار، حس خودم را داشتم. وقتی کارِ پایان یافته را دیدم ، کاری که عرضه شد و همه دیدند، حس خودم را داشتم. یک تغییرات کوچکی در این حس پیش آمد، ولی آن ادراک بیواسطه خود من بود از این کار، و هست.
ولی گفتوگوی آقای شمقدری به نظر من مورد خیلی جالبی است. حرف آقای شمقدری، یک، در حقیقت برای جایگاه خودش، این که نقشش چه بوده و چهقدر مهم بوده دارد تبلیغ میکند، و دو، این که ما این قدرت را داشتیم که گذاشتیم این فیلم دیده بشود، چون فکر کردیم مردم نمیفهمند جلویش را نگرفتیم!
یعنی این توهین کاملاً روشن به شعور بیننده کار و بعد، آن سیاست خاصی که این آقایان یا این جماعت به کار میبرند، که حتی اگر شما از ماهیت یک مسئله مطمئن باشید، چنانچه به شعور مخاطب اطمینانی نداشته باشید، مسئلهای نیست چون طرف نمیفهمد! حالا بیان این که این چنین معنایی داشته، برای یک تسویهحسابهای شخصی است، که ما مثلاً میدانیم آقای مهرجویی چه کار کرد یا ما میدانیم فلانکس چه کار کرد با ساختن این فیلم، یا مطرح کردن سیاستهای بسیار پیچیده جمهوری اسلامی در این موارد که میتواند در هر جایی که میخواهد انعطاف کامل داشته باشد و هر جایی که نمیخواهد، نویسنده و هنرمند را نابود بکند، خیلی حرف چندپهلوی عجیبی بود.
در کنار تفاسیر و تعابیری که از فیلم «اجارهنشینها» میشود، درباره نقش احتمالی غلامحسین ساعدی، نویسنده شناخته شده در نوشتن فیلمنامه آن هم گمانهزنیهایی مطرح میشود. شما در این باره اطلاعی داشتید؟ یا به نظر خودتان حالا که فیلم را نگاه میکنید ممکن است ردپایی از آقای ساعدی در طرح فیلمنامه وجود داشته باشد؟
فیلمنامه «اجارهنشینها» آن قدر قوی هست که میتواند کار هر استادی باشد. این بحثها را استثنا من خاطرم هست در جاهایی پراکنده شنیدم. من به هزار دلیل و مهمتر از اینکه خودم قطعاً چیزی را نمیدانم، نه رد میکنم نه تأیید. ولی مهمترین مسئله این است که چرا این گفتوگوها مطرح میشود. این فیلمنامه ساخته شده، دیده شده و تأثیر خودش را گذاشته است.
این گفتوگوها اگر قبل از ساختن و پخش فیلم بود، میشد گفت یک کاربردی دارد. کاربرد منفیاش این بود که جلوی ساختن این فیلم گرفته میشد، کاربرد مثبتش این بود که خیلیها بیشتر تشویق میشدند بروند کار را ببنند. امروز این بحثها دیگر هیچ کاربردی ندارد. تنها تأثیری که میتواند داشته باشد این است که موقعیت چند نفر از دستاندرکاران این فیلم را که هنوز در ایران هستند و عشق به کار دارند، سختتر و مشکلتر بکند. این فیلم بیرون هست و استقبالی که قرار است از آن بشود، میشود و جمهوری اسلامی هم به هر دلیل از جمله گفته آقای شمقدری مزاحمتی برای اکران این فیلم ایجاد نکرد. تمام شده. این سناریو جدا از ساختش حتی بسیار قوی است.
امروز این باور هست که اثر هنری یک آینه است. شما درش نگاه میکنید و آن چیزی را که مایل هستید، میبینید. قرائت بیننده مهم هست. این کار بسیار بسیار جا دارد که درش ملت همه آن چیزهایی را که مایل هست ببیند. در زمان خودش که شاید این مسائل خیلی حادتر هم بوده، دیده. و آدمها بخصوص در جوامعی مثل جوامع دیکتاتوری که ما از آن میآییم، چه قبل و چه بعد از انقلاب مایلند و این حکم وجود دارد که هنرمند، تاریخ نویس افراد عادی جامعه یا صدای بیصداهای جامعه باشد. بیننده هم میخواهد که نظر و میل خودش را بر یک اثر هنری سوار بکند. مایل است آن چیزی که در ذهن و خلوت خودش میگذرد و ابزار و جرئت و هزار و یک امکان بیانش را ندارد، بشنود و ببیند که به طور عمومی از طریق هنرمندش بیان میشود و بخش عظیمی من فکر میکنم از استقبال حتی دستاندرکاران هنر از این کار بخاطر همین چند وجهی بودن آن بود.
برای شما اگر بگویم از بینندههای عادی که در طول زمان با آنها برخورد داشتم و چقدر تفسیرهای متفاوت از فیلم که میتوانست همه درست باشد از آنها شنیدم. نقش این منشور و آینه چند وجهی همین است؛ این صحبتها هست. هرکسی هم آزاد است آن فکری را که میخواهد بکند ولی تأیید یا ردش دیگر کاربردی ندارد.
خانم سلیمی، چرا با وجود موفقیت فیلم «اجارهنشینها» بعد از این فیلم حضور شما در سینمای ایران خیلی کمرنگ و بعد هم حذف شد و شما از ایران رفتید. چرا دیگر نخواستید به کارتان ادامه بدهید؟
من یک پاسخی به آقای مهرجویی دادم، وقتی که همین سؤال را از من کردند. عین آن پاسخ را به شما میدهم. آقای مهرجویی به من لطف داشتند به خاطر به هرحال آن چیزی که توی کار در حقیقت شاهدش بودند و وقتی که فیلم داشت مونتاژ میشد، از من دعوت کردند من رفتم. یادم نمیآید کدام استودیو بود. رفتم و یکی دوبار در کنارشان بودم و با هم صحبت کردیم و همانجا صحبت فیلم بعدی پیش آمد که ایشان لطف کردند و به من پیشنهاد کردند گفتند با هم کار میکنیم. من به ایشان گفتم که این افتخاری است برای من، ولی من و همسرم داریم از ایران خارج میشویم. ما اینجا نخواهیم بود. ایشان گفتند که حیف است. شما هنرمندان خوبی هستید و حیف است که بروید. من در جواب به ایشان گفتم که آقای مهرجویی من عاشق کارم هستم ولی من اسم کارم را کار هنری نمیگذارم. من به عنوان یک زن ایرانی اگر این اجازه را داشتم که واقعا کار هنری بکنم در ایران، آن چیزی که خودم باور دارم، حتماً میماندم به هر قیمتی. ولی من واقعاً احساس خفقان میکنم این جا. دلیل دیگری هم داشتیم برای بیرون آمدن. فرزند ما مشکل سلامتی داشت که در ایران قابل حل نبود و به خاطر انجام پروسه پزشکی فرزندم هم باید برای یک مدت از ایران بیرون میآمدیم و ابداً پشیمان نیستم از تصمیمی که در آن زمان گرفتم.