میگوید «نارضایتی عمومی از عملکرد نظام، بسیار بالا و جدی است»... «در دستگاههای حکومتی ظلمهایی میشود که هر یک برای اسقاط یک امپراطوری بزرگ کفایت میکند»... «اکثریت قاطع ملت خواهان تغییرات اساسیاند. عدهای حتی به دنبال تغییر حتی با روشهای خیلی تند و درگیری»... «یک مامور وزارت اطلاعات یا سازمان اطلاعات سپاه یا حفاظت اطلاعات قوه قضاییه میتواند یک فعال فرهنگی یا اجتماعی و یا اقتصادی را بدون دلیل موجه و برای سوءاستفاده به خاک سیاه بنشاند و آن فعال نیز دستش به جایی نرسد». از «مهندسی انتخابات از سوی شورای نگهبان» و «امنیتی کردن و بستن فضای کشور» میگوید و از «ساقط» شدن قوه قضا از عدالت و «غاصب» بودنش. در کنار اینها خواهان استعفای روسای سه قوه شده است و خواستار نظارت بر درآمد نهادهای زیر نظر رهبر.
حالا هم در آخرین اظهاراتش گفته است «به زودی دادگاه ملت هم برپا خواهد شد».
همه اینها به راحتی میتواند اظهارات یک اپوزیسیون دو آتشه خارج از ایران باشد؛ اما نه! این گفتههای محمود احمدینژاد است؛ رئیسجمهوری که روزگاری، نزدیک بودن نظر رهبرش به او، سرفصل تازهای را در حرکتهای اعتراضی ایران گشود.
اما حالا دیگر مدتی است که تکلیف احمدینژاد با راس هرم قدرت معلوم شده است.
چندی پیش بود که رهبر جمهوری اسلامی محمود احمدینژاد را با نسبتهایی از قبیل «مدیر اجرایی جاهطلب» و «پررو» و «پولطلب» و «مخالفخوان» و «بیتقوا» و «انقلابینما» و «کودک» کنار سلفهایش جای داد؛ همردیف بازرگان و بنیصدر و موسوی و رفسنجانی و خاتمی که از مدیر کلان اجرایی کشور مبدّل شدند به مطرود و مغضوب و محصور.
عاقبت احمدینژاد چیست؟ آیا بعد از حلقه نزدیکان، نوبت به او هم میرسد؟ آیا سناریویی در کار است؟ در برنامهای که میشنوید به دنبال پاسخ این پرسشهاییم.