سکوت و ابهام درباره تعداد کشتهشدگان آبانماه، سکوت و ابهام درباره ماجرای خونبار ماهشهر، سکوت و ابهام درباره سرنوشت روحالله زم...
سکوت و ابهام برای جمهوری اسلامی یک ابزار است؛ یک استراتژی که از آن بارها و بارها در بزنگاههای پر التهاب و گردنههای پرمخاطره سود برده است.
این استراتژی مختص همین دیروز و امروز هم نیست. رد آن را میتوان در طول تاریخ چهل ساله این حکومت دنبال کرد؛ چه ۱۰ سال پیش که حصر و حبس رهبران اعتراضات ۸۸ را چنان در سکوت و طی هفتهها ابهام رقم زد که ایران «قیامت» نشد، چه ۳۰ سال پیش که بزرگترین اعدام جمعی تاریخ معاصر را طی تابستان ۶۷ در سکوت پیش برد و سه دهه آن را در ابهام نگه داشت.
حالا نوبت به هواپیما رسیده است.
یک هفتهای میشود که خبری درباره هواپیمای سرنگونشده با شلیک پدافند سپاه، از ایران به گوش نمیرسد و تهران همچنان از تحویل جعبه سیاه سر باز میزند.
آیا استراتژی سکوت و ابهام حکومت میتواند ماجرای سرنگونی هواپیما را با ۱۷۶ قربانی، مشمول مرور زمان کند؟
آیا جمهوری اسلامی با توجه به ابعاد داخلی و بینالمللی ماجرای سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراین، خواهد توانست این پرونده را به بایگانی تاریخ بفرستد تا خاک بخورد؟