در تقویم جهان علاوه بر روز زیبای مادر که روزی است برای قدردانی و یادآوری عشق مادران، روز دیگری هم هست که اغلب از آن حرف نمیزنیم. دستکم در جامعه ایرانی چنین روزی نه تبریک گفته میشود و نه حتی در تقویم تدارک دیده شده است؛ روز مادرخوانده.
هفدهم ماه می امسال روز مادرخوانده بود. روزی برای قدردانی و یادآوری عشق زنانی به کودکانی که فرزندان بیولوژیک آنها نیستند اما آنها برایشان مادر بوده و مادری کردهاند.
اما در ایران ما به این زنان چه میگوییم؟ کلمات قشنگی نیستند اما برای یادآوری، بله زنبابا یا در بهترین حالت نامادری. کلماتی که پریسا کاکایی، روانشناس و کارشناس مطالعات کودکی و حقوق کودک از بار منفی آنها میگوید:« این کلمات علاوه بر اینکه بار منفی دارند، یک سری پیشداوری و قضاوت را با خودشان دارند و یک سری ویژگی های رفتاری را متصور می شوند که شانس مادری کردن را از مادرخوانده می گیرد».
و وقتی پای این کلمه به رسانهها باز میشود؟ پریسا کاکایی:
«دیدهایم که در صدا و سیما، نشریات، ادبیات، هنر و سینما نامادری معمولاً با صفتهایی دلهرهآور مثل نامادری سنگدل شکنجهگر و شبیه آن توصیف شده است. عملا دوگانه نامادری و مادری به عنوان دو نیروی متقابل نمایش داده میشوند و شفقت مادرانه، قدرت پرورش و محافظت از کودک صرفا در توانایی آن زنی دیده میشود که کودک را به دنیا آورده است.»
اما چرا؟ چنین فضای منفی اطراف زنی که نقش مادرخواندگی را میپذیرد وجود دارد؟ پریسا کاکایی از سندرم نامادری سیندرلا میگوید:
«یک اصطلاحی داریم به نام سندرم نامادری سیندرلا که به زنانی اشاره میکند که برای اینکه در خانواده جدید به عنوان مادرخوانده پذیرفته شوند بسیار کوشش میکنند، بسیار سعی میکنند ولی فشار روانی روی آنها زیاد است. حالا این رفتاری که نامادری سیندرلا با او داشته است عملاً نماد مفهوم نامادری در ذهن بسیاری از افراد است.»
حسین قاضیان، جامعهشناس با تأکید بر فقدان تحقیق و مطالعه جامعهشناختی درباره مسائلی از این دست در جامعه ایران، از بعضی دیگر از دلایل شکلگیری احساسات منفی اطراف موضوع مادرخواندگی میگوید. از جمله روحیه ملی فرافکنی:
«یکی از آنها میتواند مسئله روحیه ملی برونفکنیِ ما باشد. یعنی وقتی ما با یک مشکل روبهرو میشویم، علت این مشکل را تقریباً هر چیزی میبینیم غیر از خودمان. حالا خودِ شخصیمان، خودِ خانوادگیمان و خودِ ملیمان. یک عاملی به هر حال خارج از من دارد به اصطلاح مشکل را ایجاد میکند. وقتی پای طلاق به میان میآید و پای ‘زنبابا’، دقیقاً شما این روحیه را آنجا میبینید. یعنی اگر مردی طلاق بگیرد و برود با زن دیگری ازدواج کند ما فکر میکنیم یک طرح و توطئهای بوده است و آن زن زیر پای این مرد نشسته است و این خانواده را از هم پاشیده است. بنابراین آن زن تبدیل به یک موجود اهریمنصفتی می شود که اکه علت این مشکل یعنی طلاق بوده است. برای همین هم یک اسم اهریمنانه یا منفی برایش ساخته میشود به نام ‘زن بابا’».
شیوهای که ما در ایران و زیر نظر قوانین مردسالار خانواده در ایران از هم جدا میشویم. طلاق اغلب در آرامش و مبتنی بر تصمیمی بزرگسالانه از هر دو سو انجام نمیشود. بلکه برعکس موجی از نفرت و کینه و انتقام را پس از خود به جا میگذارد. چیزی که حسین قاضیان، جامعهشناس میگوید در شکلگیری فضای منفی علیه مادرخوانده یا همسر پدر هم نقش دارد:
«طلاق معمولاً در جامعه ما با خصومت همراه است. خیلی به ندرت میشود ببینیم که زن و شوهرهایی به این نتیجه برسند که به هر حال هر چه خوب یا بد دیگر تمام شده است و ما میتوانیم با سلام و صلوات همدیگر را رها کنیم. یک بخشی از این موضوع این است که خانواده قبلیِ زن و حتی خود زن ممکن است تلاش کنند زندگی جدید آن شوهر را خراب کنند تا بفهمد که قبلاً چه زندگی خوبی داشته است و حالا ندارد.
«برای این کار میروند به سراغ اینکه آن زن جدید را که نقطه ضعیف این ماجرا است منکوب کنند و یکی از آن راهها آن است که بچه را نسبت به او خیلی بدبین کنند و همچنین خانوادهها را نسبت به این رابطه جدید.
«عاملهای دیگر هم به هر حال هست. مثلاً مادرِ قبلی به فرزندش علاقه دارد و [طلاق] گاهی اوقات باعث میشود فرزند از دسترس او دور شود و حتی نتواند او را ببیند. به این ترتیب، دو تا زن به همدیگر به مثابه رقیب نگاه میکنند. یک کسی انگار زندگی را باخته است و دیگری این بازی را برده است.
«فرهنگ پدرسالارانه هم در این زمینه نقش دارد. برای اینکه این زنِ جدید یا «زنبابا» حق نداشته است کسی را دوست داشته باشد که قبلاً زن داشته یا بچه داشته است. ولی مرد محق است که مثلاً برود با زنی که بچه دارد ازدواج کند و منکوب هم نمیشود و مورد انتقاد قرار نمیگیرد. برای همین است که مثلاً لفظ ‘شوهر ننه’ کمتر به کار میرود و بیشتر جنبه طنزآمیز دارد تا طعنهآمیز در حالی که لفظ ‘زن بابا’ چنین وضعیتی دارد.»
در عین حال از نگاه پریسا کاکایی، روانشناس و کارشناس مطالعات کودکی و حقوق کودک شیوه ازدواج دوباره پدر، و نحوه معرفی همسر جدید به کودک یا نوجوان خانواده هم در رابطهای که پس از آن شکل خواهد گرفت اثر دارد، چه پدرو مادر بیولوژیک طلاق گرفته باشند،چه مادر فوت کرده باشد:
«وقتی که این ورود بدون پیشزمینه باشد یا صرفاً قبل از آن یک محاوره ساده انجام شده باشد و نه زمان مناسب نه روش مناسبی برای آن اتخاذ شده باشد، کودک و نوجوان مجبور میشوند این فرد را به عنوان عضو جدید خانواده قبول کنند و این فرد اتفاقاً نقش مهم و اساسی در زندگی آنها دارد. اما در عین حال اینها دلیلی برای حضور او نمیبینند. یعنی از دید آنها زن غاصب است و در مواردی هم رویای آنها را برای بازگشت خانواده به حالت معمولی خراب کرده است.
«حالا آن زنی هم که وارد خانواده میشود این احساسِ نادیده گرفته شدن و پس زده شدن را دارد و تصور کنید این دو سوی ماجرا یعنی کودک و نوجوان و مادرخوانده سعی میکنند با مهارتهای اندکی که دارند - یا حتی گاهی اصلاً ندارند- با ماجرا کنار بیایند که این خودش تنشزا و مشکلزا است.»
مادری، نقشی که هالهای از تقدس اطراف آن را فراگرفته. گویی زنی که مادر است هرگز با هیچ مشکل، بحران، خطا و حتی خستگی طبیعی یک انسان در روند پرورش فرزندش روبهرو نمیشود. هاله تقدسی که تکلیف زنی را که «مادرخوانده» است از قبل روشن کرده. پریسا کاکایی:
«ما برای مادری همیشه یک نقش مقدس، الههوار با صبوری و بردباری اغراقآمیز در نظر گرفتهایم که عملاً بار مسئولیت را روی دوش زن گذاشته است و همین نقش مادرخواندهها را سخت میکند. به خاطر اینکه جامعه همین نقش را از مادرخوانده انتظار دارد. در حالی که مادر، در هر قالبی چه مادر چه مادرخوانده، مثل هر انسان دیگری فراز و نشیبهای روانی دارد. نیاز به حمایت دارد و مادر بیولوژیک هم میتواند در ارتباط با کودک با مشکلاتی مواجه شود.
«این احتمال در مورد مادرخوانده چند برابر است و هر دو هم نیاز به مشاوره و حمایت دارند. در عین حال در نظر بگیریم که بخشی از مردها هم در ازدواج مجدد، تمایل دارند که با زنی که بسیار از خودشان جوانتر است ازدواج کنند و این فاصله سنی کمی که بین این عضو جدید خانواده و نوجوانان آن خانواده وجود دارد، مشکل بزرگ ارتباطی و تنش ایجاد میکند. یعنی زنی که ما از او توقع مادرخواندگی بینقص داریم ممکن است اصلا این اولین تجربه مادریاش باشد.»
و در این میان صفحات حوادث روزنامهها. حتماً شما هم دست کم گهگاه آنها را ورق زدهاید. نه فقط صفحات حوادث، سایتهای به اصطلاح زرد یا رسانههای کوچک و بزرگِ عامهپسند پراند از قصههای تلخ و سیاه و دراماتیک درباره زنی که اسمش زنباباست. حسین قاضیان، جامعهشناس از نقش رسانهها در تشدید این بار منفی میگوید:
«رسانهها به نظر من نقش مهمی در این زمینه دارند ولی مشکل اینجاست که رسانهها در یک چارچوب معرفتی کار میکنند که آن چارچوب معرفتی موجب تشدید این مشکل میشود. وقت برنامه شما اجازه نمیدهد که من به آن چارچوب معرفتی و مشکلاتی که ایجاد میکند اشاره کنم اما همین قدر بگویم که آن چارچوب معرفتی باعث می شود که رسانه ها که کارشان در واقع دراماتیزه کردن خبر یا اطلاعات است برای داراماتیزه کردن از این عنصر استفاده کنند.
مثلاً اگر مادری بچهاش را با اتو داغ کند خب این یک خبر ناراحتکننده است اما اگر گفته شوند که ‘زنبابا’ چنین کاری کرده آن وقت خیلی بیشتر دراماتیزه میشود و بیشتر عواطف را جلب میکند. این عنصر همان عنصر چارچوب معرفتی است که به این خبر معمولی اضافه میشود و وقتی در فرهنگی عناصری مثل همان تعبیر زنبابا وجود داشته باشد، از آن عناصر استفاده میکنند و به همین دلیل باعث تشدید این موضوع میشوند و آن اَنگ در واقع به زن جدیدی میچسبد که وارد زندگی مرد شده است.»
پریسا کاکایی، روانشناس و کارشناس مطالعات کودکی و حقوق کودک در عین حال بر نقش مهم والدین از محافظت از فرزندان خود در ازدواج مجددشان تأکید میکند:
«در کنار همه اینها، به نظرم میآید که مهم است ما به محافظت از کودکان و نوجوانان در ازدواج مجدد هم اشاره کنیم که نقش والدین اینجا چهقدر است. اینکه ما در نظر بگیریم که چگونه انسانهایی را، با چه روشهایی، با چه آگاهی و دانشی وارد زندگی کودکانمان کنیم که دو طرف، یعنی هم عضو جدید و هم فرزند کمتر آسیب ببیننند.»
مادری و مادری کردن این روزها در بسیاری از جوامع پیشرو نه تنها دیگر امری در اختصاص مادر بیولوژیک نیست که علاوه بر مادر بیولوژیک، مادرخوانده و حتی پدران هم مادری میکنند.