لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
سه شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۵۸

از ایران می‌گویند «آشپزی با اسکلت مرغ را به ما یاد بده»؛ گفت‌وگو با جواد جوادی


اولین بار شکست در یک پروژه آشپزی خانگی بود که من را با پدیده جواد جوادی آشنا کرد. داشتم سعی می‌کردم کباب کوبیده خانگی بسازم و نمی‌شد. جست‌وجو در یوتیوب من را به او رساند. بعد دیگر موضوع فقط ساختنِ کباب کوبیده نبود. به قول خودش «چلوکباب بهانه است».

او با بیانی مخصوص به خودش، با اصطلاحات و ادبیاتِ مخصوصِ آشپزها و کباب‌پزهای حرفه‌ای و با شکلی از صمیمیت و صفا در ویدئوها حاضر می‌شد و از سیر تا پیاز را یاد می‌داد.

با دقتی مثال‌زدنی و وسواسی که اجازه نمی‌داد از کنار هیچ نکته کوچک یا فوت کوزه‌گری بی‌تفاوت رد شود. انگار که کسی حسابی وقت و حوصله بگذارد و پا به پای تو بیاید تا بالاخره کباب کوبیده را بپزی، نه خشک و کم‌آب بشود، نه از سیخ بریزد و دست‌آخر بگذاری‌ش لای پلو و بشود یکی از آن چلوکباب‌هایی که عباس کیارستمی در نامه‌‌ای به پسرش وقتی به آن رسید به جای نقطه‌های «چ» یک قلب گذاشت.

با جواد جوادی که خیلی از شما ممکن است او را بشناسید‌، با او آشپزی کرده باشید و یکی از طرفدارانِ پُرشمارش باشید در ماه‌های اولِ شیوع کرونا مصاحبه کردم.

***

اجازه بدهید از این نقطه خیلی کلیشه‌ای ولی به هر حال اجتناب‌ناپذیر در چنین مصاحبه‌هایی شروع کنیم: از اینجا که اصلاً جواد جوادی چه‌طور شد که رفت سراغ آشپزی؟

اول این را بگویم که من خودم از طرفداران پروپاقرص رادیو فردا هستم و همیشه در خانه و محل کارم رادیوی شما را گوش می‌کنم. علاقه به آشپزی در من از دوازده سیزده سالگی شکل گرفت. وقتی که مادرم آشپزی می‌کرد، من خیلی با لذت نگاه می‌کردم.

کار آشپزی را زمانی شروع کردم که دیدم در یک مراسم چند تا آشپز دارند با هم همکاری می‌کنند و گفتم من هم می‌توانم کمک‌تان کنم؟ گفتند می‌توانی پیاز پوست و خرد کنی. تکنیک خرد کردن پیاز را به من یاد دادند و من در همان لحظه یاد گرفتم. دستم خیلی تند عمل کرد و برای آنها هم خیلی تعجب‌برانگیز بود.

پیشنهاد دادند که دوست داری بیای کار کنی؟ من هم سه ماه تابستان بود و بیکار بودم و آن موقع‌ها بچه‌ها برای این که با کارهای مختلف آشنا بشوند، تابستان‌ها می‌رفتند سر کار. هر کس به کاری که علاقه داشت. من هم همان سال‌ها رفتم سر کار آشپزی و روز به روز بیشتر به این شغل علاقه‌مند شدم و دیگر به جایی رسید که عاشق این شغل شدم.

شما صاحب و مدیر رستوران هم بوده‌اید. نمی‌دانم قبل از مهاجرت به استرالیا در ایران هم رستوران داشتید یا نه؟

اولین رستوران من در کرج در شاهین‌ویلا بود. دومین رستورانی که داشتم در جاده چالوس بود. اول جاده چالوس، رستوران بوی گندم رستوران من بود و سال‌‌ها آنجا کار کردم. و اینجا [استرالیا] هم دیگر فقط کار آموزش انجام دادم و به رستوران‌دارها برای بالا بردن کیفیت منو‌شان کمک می‌کردم و…

هیچ وقت نخواستید خارج از ایران رستورانی راه بیاندازید؟‌

راستش را بگویم؟

حتماً لطفاً...

آن اوایل که آمده بودم خیلی علاقه داشتم که رستوران راه بیاندازم اما توانایی مالی‌ش را نداشتم. عشق و انگیزه و هنرش را داشتم اما پول‌اش را نداشتم. حقوقی هم که داشتم فقط به اندازه‌ای بود که بتوانم مشکلات روزمره خودم را حل کنم. هیچ پس‌اندازی نداشتم.

سال‌ها به این شکل جلو رفت تا این که «آشپزباشی» شکل گرفت و جواد جوادی بزرگ‌تر شد و توانایی مالی‌ام بیشتر شد. اولین کاری که کردم راه‌اندازی کمپانی رنجر بود که چاقوهای خودم را در مارکت فروختم و تصمیم بعدی که داشتم این بود که رستوران راه‌اندازی کنم ولی متأسفانه برخورد کردیم به ماجرای کرونا و کلاً تمام مشاغل در استرالیا استاپ شد.

یعنی شما قبل از کرونا در آستانه راه‌اندازی رستوران‌تان بودید؟

تقریبا بعد از ۱۰ سال تلاش کردن موفق شدم که بتوانم رستوران خودم را بزنم. شغلی بود که همیشه به آن علاقه داشتم و نمی‌توانستم رهایش کنم. خودم هم خب همه می‌دانند دیگر. در استرالیا چندین سال است که در یک کمپانی کار می‌کنم. کارمان بازسازی خانه‌های قدیمی است.

اما خب به هر حال هر روز بعد از کارم یک فیلم درست می‌کنم و برای کانال یوتیوبم می‌گذارم. آشپزی را صددرصد رها نکرده‌ام و در روزهای تعطیلم هم برای بعضی از رستوران‌ها آموزش خصوصی غذا دارم و می‌روم به آنها آموزش می‌دهم. به هر حال سال‌ها زحمت کشیده‌ام و داشتم دنبال یک لوکیشن خوب می‌گشتم ولی متأسفانه با قضیه کرونا فعلاً منتفی شده.

خب به هر حال قضیه کرونا که بالاخره تمام می‌شود. پس خبر خوب برای دوست‌داران شما این است که به‌زودی رستوران راه خواهید انداخت؟

صددرصد. امیدوارم که این قضیه زودتر تمام شود و من هم بتوانم به کارهایم برسانم. این قضیه نه تنها به من، به خیلی‌ها آسیب رساند. خیلی‌‌ها که اینجا رستوران داشتند متأسفانه بیزنس‌شان آسیب‌های خیلی جدی دید. اما امیدوارم که فقط از این قضیه جان سالم به در ببریم و بعدش من رستورانم را راه‌اندازی می‌کنم.

شما هم در ایران تجربه رستوران داشتید و هم در خارج از ایران. می‌خواهم بدانم تفاوت اینها با هم چیست؟ این دو تجربه چه‌قدر با هم تفاوت دارند؟

ایران با استرالیا یا حالا با کشورهای دیگر خیلی متفاوت است. این را هم به شما بگویم که ما در ایران واقعاً شف‌های خیلی خوبی داریم. در ایران قیمت متریال و آن چیزی که با آن غذا درست می‌کنند از پول کارگر گران‌تر است. مثلاً یک آشپز در ایران اگر صد یا پنجاه هزار تومان حقوق‌اش باشد قیمت یک کیلو فیله صد و بیست هزار تومان است. [اعداد صرفاً برای نشان دادن تفاوت است].

اما در استرالیا خیلی متفاوت است. اینجا قیمت کارگر روزانه ۲۵۰ دلار است و قیمت یک کیلو گوشت راسته چه‌قدر است؟ ۱۷ دلار! این تفاوت آسیب خیلی جدی به رستوران‌دارهای ایرانی خارج از کشور زده. برای اینکه بالانس ایجاد شود و این بیزینس سوددهی داشته باشد خیلی باید تلاش کنند و دقیق عمل کنند. خیلی‌ها خارج از ایران رستوران زده‌اند ولی متأسفانه موفق نشده‌اند. خودتان هم می‌دانم حتماً در گوشه و کنار شهر خودتان این را دیده‌اید.

بله من شاهد این اتفاق بوده‌ام. مثلا در پراگ که دفتر مرکزی رادیو فردا در این شهر قرار دارد، رستوران‌های ایرانی در دوره‌های مختلف راه افتاد و هیچ کدام کارشان نگرفت. خب احتمالاً جمعیت ایرانی‌ها هم مهم است در یک شهر، با این حال مثلاً در واشینگتن پایتخت آمریکا من خیلی وقت‌ها می‌بینم که با وجود این که تعداد ایرانی‌ها اصلاً کم نیست اما رستوران‌های ایرانی پر است از آمریکایی‌ها و حتی مهاجران از ملیت‌های دیگر. برای همین می‌خواهم از شما که تجربه همکاری در راه‌اندازی رستوران‌ها را هم دارید بپرسم که واقعاً چه چیزی است که یک رستوران ایرانی را مخصوصا خارج از ایران می‌تواند موفق کند؟

یک مطلب جالب به شما بگویم. این یک بحث خیلی عظیم است که نیاز به مشاوره و زمان خیلی زیاد دارد. شما بهترین شف ایران هستید و بهترین مواد اولیه را دارید و قیمت خیلی مناسبی هم دارید اما اگر لوکیشن‌تان در جای بدی باشد تمام آن نکات مثبت را از دست می‌دهید. غیر از این است؟

شما یک مغازه خوب و شیک و یک لوکیشن خیلی قشنگ دارید اما اگر مغازه‌تان جای پارکینگ نداشته باشد در یک خیابان شلوغ چه اتفاقی می‌افتد؟ من فقط یک مثال ساده در رابطه با لوکیشن برای شما زدم. مجموعه‌ای از عوامل است که دست به دست همدیگر می‌دهد تا یک بیزینس خوب را به وجود می‌آورد. ما باید همه چیز را در نظر بگیریم.

به نظرتان این به خود غذاهای ایرانی هم مربوط است؟ گفته می‌شود که غذاهای ایرانی خیلی نتوانسته‌اند مثل غذاهای هندی، چینی، تایلندی، ژاپنی، لبنانی و ... در جهان معرفی شود و مشتری خودش را داشته باشد.

تقریباً حرفی که می‌زنید درست است و من قبولش دارم. از لحاظ غذا، کیفیت و دیزاین واقعاً غذای ایرانی در دسته‌بندی غذاهای خوب است. نه اینکه من یک ایرانی یا یک شف ایرانی هستم و دارم با تعصب حرف می‌زنم. اصلاً این شکلی نیست. ما غذاهامان با بهترین مواد درست می‌شود . غذاهامان با بهترین قسمت گوشت و مرغ و ماهی تهیه می‌شود. غذای خوب و سالم و باکیفیت داریم اما از شما یک سؤال دارم. در شهر شما چند تا رستوران چینی وجود دارد؟

خیلی زیاد. همه جا هست.

در شهر ما همین طور است. خیلی رستوران چینی وجود دارد و یک مناطقی هم هست که به آن می‌گویند چاینا تاون. خیابان‌هایی هستند که کلاً رستوران‌های چینی هستند. اما در شهر ما می‌دانید چند تا رستوران ایرانی وجود دارد؟ چهار تا دانه. آیا این چهار تا در مقابل آن چهار هزار تا می‌توانند خودشان را نشان بدهند؟

من می‌گویم در سایه قرار می‌گیرند.

من از این پرسش می‌خواهم به بحث خلاقیت در ساختن غذاها و دستورهای غذایی تازه بشوم. به وجود آوردن و خلق دستورهای خوراک تازه. کاری که خب درباره آشپزی ایرانی خیلی محدود و با تأخیر، کمابیش دارد انجام می‌شود و شاید همین به‌روز نشدنِ غذاها هم یک دلیل راه نیافتن آنها به ذائقه جهان باشد. منظورم نادیده گرفتن سنت‌های مکتب آشپزی ایرانی نیست که اتفاقاً آنها را باید حتماً حفظ کرد، منظورم به وجود آوردن چیزهایی تازه بر بنای همان سنت‌هاست.

در مورد به وجود آوردن و خلق غذا...اول من یک چیزی را به تمام شنونده‌های شما بگویم. تنها عاملی که باعث می‌شود ما نتوانیم آشپزی را یاد بگیریم ترس از خراب کردن است. اما من هیچ وقت ترس از خراب کردن نداشتم. بارها و بارها برای به وجود آوردن یک رسپی غذا خراب کردم. ماها می‌دانیم که در آزمون و خطاست که می‌توانیم به کیفیت برسیم. هی غذا درست کردم، خراب کردم، خراب کردم، درست کردم تا توانسته‌ام یک رسپی را به وجود بیاورم.

برای درست کردن یک رسپی اول به غذا فکر می‌کنم و بعد روی کاغذ می‌آورم و بعد از اینکه روی کاغذ آوردم و نوشتم‌اش شروع می‌کنم به درست کردن آن. خب در پنج سال گذشته توانسته‌ام تقریباً ۱۵۰ تا غذا را خودم طراحی کنم. از صفر تا صد. نوشتم،‌ آماده کردم و فیلمش را گذاشتم و امروز هم در خیلی از رستوران‌های خارج از کشور دارد استفاده می‌شود و به فروش می‌رسد.

اشاره کردید به انتشار فیلم رسپی‌هاتان. شما یک کانال یوتیوب موفق هم دارید که خیلی محبوب است و پرطرفدار است. این کانال را چه‌طور شد که شروع کردید؟

من کارم را با فیس‌بوک شروع کردم. برای خودم یک پیج فیس‌بوک شروع کردم و در مورد غذاها می‌نوشتم. عکس کارهایم را می‌گذاشتم و می‌نوشتم. یک روز پسرعمویم از کانادا به من پیشنهاد کرد که جواد اینجا همه دوست دارند که غذا یاد بگیرند. می‌شود یک فیلم درست کنی و در صفحه‌ات آپلود کنی که من از روی آن کباب درست کنم؟

فقط به صرف پسرعمویم یک فیلم درست کردن کباب کوبیده را گذاشتم توی صفحه‌ام و فردا دیدم که تقریباً سیصد، چهارصد تا اشتراک‌گذاری شده و شِر خورده، بعد نگاه کردم که بعد از یک ماه چه‌قدر آدم این فیلم را دیدند و علاقه‌مند شدم که در فیس‌بوک کار کنم. فیلم‌های آشپزی کوتاه تقریباً پنج دقیقه‌ای درست می‌کردم و داخل فیس‌بوک می‌گذاشتم.

دیدم فیلم‌های طولانی را نمی‌توانم در فیس‌بوک آپلود کنم و برای بیننده‌ها هم خیلی سخت بود که بتوانند این فیلم‌ها را در فیس بوک باز کنند و نگاه کنند، قضیه هشت نُه سال پیش است.

به پیشنهاد خیلی از کسانی که در صفحه‌ فیس‌بوکم بودند گفتند بیا و کانال یوتیوب‌ درست کن. باورتان نمی‌شود، وقتی که آمدم داخل یوتیوب، به دو ماه کشیده نشد که تقریباً سی هزار دنبال‌کننده پیدا کردم. از همان اول هم خودم رسپی می‌نوشتم. دوست داشتم غذاهای خودم را داشته باشم و همیشه آروزیم این بود که یک کتاب آشپزی از آشپزی‌های خودم داشته باشم به اسم آشپزباشی. الآن به این آرزو هم دارم می‌رسم. کتابم در حال آماده شدن است و فکر کنم سال آینده در بازار قرار بگیرد. کرونا کمک کرد که وقت بیشتری برای کتابم بگذارم.

آقای جوادی اگر اشتباه می‌کنم من را تصحیح کنید لطفاً. من خودم با اسرار کباب کوبیده شما را شناختم. شما با کباب کوبیده‌تان خیلی معروف شدید درست است؟

نه! کباب کوبیده و فیلم‌های میلیونی زیاد دارم ولی چیزی که جواد جوادی را ساخت و کانال یوتیوب من را بزرگ کرد، املت قهوه‌خانه‌ای بود. املت قهوه‌خانه‌ای خیلی پرطرفدار بود. یک مسابقه هم در رابطه با املت قهوه‌خانه‌ای گذاشتم که باورم نمی‌شد این همه ایرانی املت قهوه‌خانه‌ای را دوست دارند. باورتان نمی‌شود هزاران عکس برایم فرستادند.

اگر خاطرتان باشد در آن فیلم املت قهوه‌خانه‌ای یک ماهی‌تابه داشتم که خانم‌ام برایم خریده بود و خیلی دوستش داشتم. آن را هم جایزه گذاشتم و دادم به مردم.

کار جالبی است. علاوه بر رسپی‌ها و آموزش‌ها اما شما یک لحن مخصوص هم در صحبت کردن دارید و گاه اصطلاحات مخصوصی به کار می‌برید در ویدئوهاتان که فکر کنم این هم خودش از جذابیت‌های کار شما باشد. مثلاً در ویدئوی کباب کوبیده من برای اولین بار اصطلاح «آب‌دست» یا «اشک کباب را درآوردن» را می‌شنیدم.

طرز صحبت کردن من، بله. اگر پشت تلفن یک بار صدای من را بشنوید هیچ وقت دیگر فراموش نمی‌کنید. چون یک مقداری در صحبت کردن‌ام «سین سین» می‌کنم و این زنگ صدایم همیشه مشخص است و این که خب تهرونی است دیگر. مثل تهرونی‌های قدیم صحبت می‌کنم. ما شش تا برادر هستیم و برادر بزرگم ۶۵ ساله‌ش بود. همه‌مان هم به یک شکل صحبت می‌کنیم و تکیه کلام‌هامان یکی بود. این شکلی است دیگر. این شکلی بزرگ شدم و طرز تکلم‌ام به این شکل است.

خودتان فکر می‌کنید چه چیزی بیشتر باعث شده که در این رقابت سنگین که در این کار وجود دارد شما با چنین استقبالی روبه‌رو بشوید و این قدر محبوب باشید؟

همیشه شعار من این است که معروفیت با محبوبیت فرق می‌کند و تمام تلاشم این بود که محبوب بشوم. فقط خودم بودم. ادای کسی را در نیاوردم. مردم را دوست داشتم. ایرانی‌ها را دوست داشتم. واقعاً حرف‌هایی که زدم از صمیم قلبم بود. خیلی‌ها هم من را دوست نداشتند اما واقعاً من حتی آنها را هم دوست داشتم. تمام هم‌وطن‌هام را دوست دارم.

من رفیق‌بازم. جنسم این شکلی است. هر مقداری که کانالم بزرگ‌تر شد و بازدیدکننده‌هام بیشتر شدند سعی کردم ادب و معرفتم را هم بیشتر کنم. بعضی‌ها وقتی که بزرگ‌تر می‌شوند غرورشان هم بیشتر می‌شود. اما من هر مقداری که بزرگ‌تر شدم سعی کردم از غرورم کم کنم و معرفتم را بیشتر کنم. شاید رمز موفقیت من این بود.

چه‌قدر با مردم داخل ایران ارتباط دارید؟

با مردم چند سالی بود که من ارتباط نداشتم. تا زمانی که پارسال صفحه اینستاگرامم را باز کردم. همیشه فکر می‌کردم که داخل ایران کسی من را نمی‌شناسد. تا این که اینستاگرام را باز کردم و دیدم که فیلم‌های من را کپی کرده و در سایت‌ها گذاشته‌اند و شاید سالانه بالای ۵۰ میلیون از داخل ایران داشتم و خودم مطلع نبودم. بعد که اینستاگرام باز کردم خیلی مورد استقبال قرار گرفتم و اتفاقات خیلی عجیبی هم برایم افتاد که باعث شد چند ماهی فیلم درست نکنم.

چه اتفاقاتی؟

شما فعال حقوق زنان هم هستید درست است؟

در این زمینه سال‌ها نوشته‌ام و می‌نویسم.

من هم هستم [فعال حقوق زنان]. من به جنس زن خیلی احترام می‌گذارم. از ایران خیلی از خانم‌هایی که خانه‌دار بودند مسیج گرفتم. برایم یک عکس فرستادند که دپرشن گرفتم و نتوانستم یک ماه فیلم بسازم ولی سعی کردم خودم را ریکاوری کنم و دوباره برگردم و فیلم‌سازی کنم.

من روحیه خیلی لطیفی دارم. برخلاف ظاهرم روحیه‌ام خیلی لطیف و شکننده است. شما خودتان می‌دانید. یک مدت که خارج از ایران زندگی کنید خیلی شکننده می‌شوید. توی ایران بودم می‌توانستم سلاخی کنم و سر گوسفند و مرغ و خروس را ببرم ولی از وقتی که آمده‌ام خارج دیگر نتوانستم این کار را انجام بدهم.

ولی اتفاقی که خیلی شما را آزرده کرده بود چه بود؟

یک غذایی آموزش دادم به اسم نیمروی هندی و خانمی از ایران برایم یک عکس فرستاد و گفت آقای جوادی خیلی سال‌ است دنبال‌تان می‌کنم و خیلی از غذاهاتان را درست کرده‌ام اما آخرین چیزی که توانستم درست کنم این دو تا دانه تخم‌مرغ بود که درست کردم.

در یک ماهی‌تابه کج و معوج و معوج و کهنه؛ دو تا تخم‌مرغ، یک زن، یک شوهر و دو تا بچه دور یک سفره نشسته‌اند و حتی نان هم نداشتند (بغض می‌کند). این عکس را برای من فرستاده بودند و گفتند ما نمی‌دانیم دیگر این [غذا] را چه‌طوری تقسیم کنیم. چه‌طوری چهار نفر می‌توانند با یک تخم‌مرغ سیر شوند؟ … خیلی ناراحت‌کننده بود...

بهشان گفتم من خواهرم را می‌فرستم اصلاً بیاید یخچال تان را پر کند و هر چه می‌خواهید فراهم کند. گفت آقای جوادی فقط خواستم به شما بگویم که زنان ایرانی زنان بسازی هستند و در هر شرایطی می‌توانند زندگی کنند.

گاهی اوقات من می‌شنوم که آمار طلاق در ایران خیلی بالا رفته. چرا نمی‌گویند که زیربنای خیلی از طلاق‌های ما مشکلات معیشتی است.

چه‌قدر چنین پیام‌هایی دریافت می‌کنید؟ با افزایش تورم و گرانی کمرشکن و این وضعیت دلار، آیا پیام‌های بیشتری از این دست به شما می‌رسد؟ چون به طور مشخص کارتان درباره غذا و سبد خانواده است و به همین دلیل می‌پرسم.

برای‌تان می‌گویم. شاید من روزانه هزار تا مسیج داشته باشم. یک روزهایی به من گفتند که آقای جوادی شما گوشت زیاد آموزش می‌دهید و گوشت در ایران خیلی گران شده. لطفا به ما مرغ آموزش بده. شروع کردم آموزش غذاهایی که بیشتر با مرغ درست می‌شود. بعد از یک مدتی گفتند آقای جوادی مرغ خیلی گران شده، اگر ممکن است با سبزیجات به ما آموزش بدهید. رو آوردم به غذاهای گیاهی و خودم غذاهایی طراحی می‌کردم که خوشمزه باشد و با سبزیجات باشد اما به نقطه‌ای رسیدیم که دیگر بادمجان هم (در زمان انجام این مصاحبه) شد کیلویی ۱۰هزار تومان که دیگر فکر می‌کنم هم‌قیمت گوشت و مرغ شده. چند وقت پیش‌ها من پیامی دریافت کردم که آقای جوادی با اسکلت مرغ می‌توانید به ما غذا آموزش بدهید؟ اینها برای یک مملکت خیلی بد است.

من این مردم را درک می‌کنم اما من هم دارم یک کار فرهنگی می‌کنم که چند سال آینده اگر بچه‌های من و شما خارج از ایران بزرگ شدند بلد باشند قرمه‌سبزی درست کنند. کاری که من در یوتیوب کردم هدفم این بود که بچه‌های من و شما اگر بزرگ شدند، رسپی‌هامان را گم نکنند. تا الآن هم من حدود ۶۰۰ تا رسپی در یوتیوب گذاشته‌ام فقط به صرف این که نسل آینده‌مان بتوانند به‌راحتی استفاده کنند.

از طرفی حتماً شما هم می‌دانید که خیلی‌ها منتقدِ مخصوصاً آشپزی‌های کوتاه اینستاگرامی هستند. نظر شما چیست؟

اولاً فراموش نکنیم که برای اثبات خودمان هیچ وقت دیگران را خراب نکنیم. حتی کسی هم که دارد فیلم یک دقیقه‌ای می‌سازد دارد زحمت می‌کشد و کار می‌کند. هیچ وقت دلم نیامده که به کسی بگویم کار تو بد است یا خراب است. فیلم‌های من هم اگر می‌بینید طولانی است به خاطر این است که من نمی‌خواستم رسپی بدهم و بگویم این مواد اولیه است و بیایید این را بپزید.

کاری که من کردم آموزش آشپزی بود. کسانی که از ۱۰ سال پیش با من بودند الآن دیگر خودشان آشپزهای خوبی شده‌اند. اما در فیلم یک دقیقه‌ای محتوای اصلی غذا را نمی‌توانید توضیح بدهید ولی نمی‌توانم هم تکذیب کنم و بگویم کسانی که فیلم یک دقیقه‌ای می‌سازند کار بدی می‌کنند.

خب در آشپزخانه خانه چه اتفاقی می‌افتد؟ هیچ وقت سر آشپزی کل کل هم می‌کنید مثلاً با همسرتان؟

در خانه‌مان شنبه‌ها و یکشنبه‌ها خانمم شام و ناهار درست می‌کند و در طول هفته هم من غذا را درست می‌کنم. اما دست‌پخت خودم برای خودم کسالت‌بار می‌شود. به خاطر همین دوست دارم یک دست‌پخت دیگر را هم تست کنم و خانمم هم برای همین شنبه‌ها و یکشنبه‌ها آشپزی می‌کند. اکثر موقع‌ها هم یکشنبه‌ها قرمه‌سبزی درست می‌کند که قرمه‌سبزی‌های ایشان هم عالی است و من طرفدارش هستم.

خانمم تحصیلات آشپزی‌اش از من بیشتر است. مدرک ۴ استرالیا را دارد. مثل من نیست. من دلی کار می‌کنم ولی او خیلی استاندارد کار می‌کند. چرا بعضی وقت‌ها هم دعوامان می‌شود و به‌شوخی می‌گویم زیر آن مدرکت را نگاه کن و ببین امضای من است.

بعضی وقت‌ها هم از من ایراد می‌گیرد و ایرادش هم بجاست. ایرادش هم بگویم چیست؟ می‌گوید تو می‌گویی نوک قاشق چای‌خوری، دو تا قاشق ریختی؟ این نوک قاشق چای‌خوری است؟ مردم هم همیشه این را می‌گویند. می‌گویند آقا می‌شود این قاشق چای‌خوری‌ات را به ما نشان بدهی؟

فکر می‌کنید با آموزش آشپزی چه اثری در خانواده‌های ایرانی گذاشته باشید؟ دیده‌ام که خیلی از کسانی که شما را دنبال می‌کنند زوج‌های ایرانی هستند. این برایم جالب بود.

خیلی‌ها به من مسیج داده‌اند که آقای جوادی آشپزی در روابط زناشویی ما خیلی اثر گذاشته. این را من در واقع در این سال‌ها درک کرده‌ام. به قول معروف آن کباب بهانه است. وقتی که زن و مرد و بچه کنار همدیگر در آشپزخانه آشپزی می‌کنند؛ آن صمیمیت را در درون‌شان به وجود می‌آورد.

خیلی‌ها روابط خیلی سردی داشته‌اند اما همین آشپزی باعث شده که امروز روابط‌شان خیلی گرم‌تر بشود. خیلی وقت‌ها هم برای من عکس‌هایی از آشپزی‌شان می‌فرستند و این برای من خوش‌حال‌کننده است. خوش‌حال‌کننده‌تر از آن عکس‌هایی است که کسانی که رستوران باز کرده‌‌اند برای من می‌فرستند و می‌گویند ما بیزینس خودمان را زده‌ایم و رستوران باز کرد‌ه‌ایم و غذای خانگی درست می‌کنیم. می‌دانید این فیلم‌ها برای بعضی‌ها ایجاد اشتغال هم کرد که این من را خیلی خوش‌حال می‌کند.

شما الان در استرالیا، در ملبورن هر جا می‌روید در جامعه‌ ایرانیان همه شما را می‌شناسند دیگر؟ شف سلبریتی هستید؟‌

از کلمه سلبریتی خوشم نمی‌آید ولی بله خب اکثر ایرانی‌ها، ۹۰ درصد ایرانی‌های استرالیا من را می‌شناسند و من را دوست دارند و من هم خیلی دوست‌شان دارم. به هر حال بعضی مهمانی‌ها می‌رویم. می‌بینم‌شان، از من سؤال می‌کنند. بعضی‌ها پیشنهاد می‌دهند، بعضی‌ها انتقاد می‌کنند و ایرانی‌های خیلی خوب مهربانی در استرالیا داریم. کشور شما چه‌طور است؟‌ ایرانی‌هایش مهربان‌اند؟‌

بله خب در آمریکا ایرانیان جمعیت قابل توجهی دارند و ما هم ایرانیانِ نازنین اینجا زیاد داریم.

فکر کنم پارسال سی چهل میلیون بازدیدکننده داشتم و این طور که آمارهای یوتیوب نشان می‌دهد ۶۰ درصدشان از آمریکا هستند. از استرالیا فقط ۷ درصد بازدیدکننده داشته‌ام و بالاترین و اولین کشوری که بازدید‌کننده داشته‌ام آمریکاست که فکر می‌کنم خیلی به آشپزی علاقه دارند، بعد کاناداست و بعد آلمان. همین جا به همه‌شان بگویم که خیلی دوست‌شان دارم. البته فرقی نمی‌کند من همه ایرانی‌ها را دوست دارم.

فکر کنم ایرانی‌هایی که شما را دنبال می‌کنند دوست داشته باشند بدانند که غذای محبوب خودتان کدام است؟

ایرانی بگویم یا خارجی؟ غذای خارجی که دوست دارم کاریلاپسا است. غذای مالزیایی است که با شیر نارگیل درست می‌شود. هم به شکل دریایی است هم می‌تواند با گوشت و مرغ باشد ولی من دریایی‌اش را خیلی دوست دارم.

غذای ایرانی هم قرمه‌سبزی. یعنی وقتی قرمه‌سبزی می‌بینم رژیمم را فراموش می‌کنم و دیگر کنترلی ندارم. قرمه‌سبزی را خیلی دوست دارم.

آقای جوادی دوست دارید روزی برگردید ایران و آنجا زندگی کنید؟

واقعاً هیچ وقت برنمی‌گردم ایران. چون دیگر دوست ندارم برگردم. اما مردمم را دوست دارم و تنها سرمایه زندگی‌ام خاطراتم است که دارم با آن زندگی می‌کنم. خیلی مردم خوبی داریم. با این شرایط سخت زندگی‌شان را اداره می‌کنند. آن سال‌هایی که من ایران بودم تخم‌مرغ سی تومان بود. سی تا یک تومانی و گله می‌کردیم که زندگی خیلی سخت شده ولی امروز تخم‌مرغ (در زمان گفت‌وگو) فکر می‌کنم دانه‌ای هزار تومان شده باشد. و هنوز این مردم دارند زندگی می‌کنند. شرایط سختی دارند. بخصوص زنان خوبی در ایران داریم. این زنان قابل احترام‌اند.

این را هم به شما گفتم. آدم‌ها به جایی رسیده‌اند که به من مسیج می‌دهند و می‌گویند به ما با اسکلت مرغ غذا یاد بده. واقعاً من برای این حکومت و دولت که این شرایط را برای مردم ما به وجود آورده‌اند متأسفم. اینها شروع کردند برای انرژی هسته‌ای جنگیدن و مردم آن چیزهایی را هم که داشتند از دست دادند و هیچ چیز هم به دست نیاوردند. نتیجه این جنگ شد تحریم و شرایط بد زندگی مردم.

خیلی‌ها از من می‌پرسند جواد کی برمی‌گردی ایران؟ من هیچ وقت برنمی‌گردم.

XS
SM
MD
LG