آیتالله خامنهای بلافاصله پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، اسماعیل قاآنی، جانشین او، را به فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران منصوب کرد.
پیام این سرعت در انتصاب فرمانده جدید این است که چیزی در نیروی قدس تغییر نخواهد کرد؛ موضوعی که در متن حکم فرماندهی سرتیپ قاآنی نیز آمده است: «برنامه آن نیرو عیناً همان برنامه دوران فرماندهی شهید سلیمانی است.»
اگر آنگونه که آیتالله خامنهای میگوید برنامه کاری نیروی قدس تغییر نکند، عملکرد این نیرو در آینده باید بیش از هر چیز تابع سوابق، ویژگیها و قابلیتهای فردی فرماندهان این نیرو، بهویژه اسماعیل قاآنی، فرمانده جدید آن، باشد.
اما این فرماندهان چه کسانی هستند؟ بر اساس چه نوع ساختاری تصمیم میگیرند؟ روشها و شیوههای عمل آنها چگونه است؟ و چگونه بزرگترین و مخفیترین نیروی مسلح جمهوری اسلامی را در سرتاسر خاورمیانه و آسیای مرکزی اداره میکنند و پیش میبرند؟
این نوشتار تلاشی است برای پاسخ دادن به این سؤالها.
جایگاه نیروی قدس در ساختار نیروهای مسلح ایران
نیروی قدس یکی از نیروهای چهارگانه سپاه پاسداران است. سه نیروی دیگر، نیروی مقاومت زمینی (محمد پاکپور)، نیروی هوافضا (امیرعلی حاجیزاده) و نیروی دریایی (علیرضا تنگسیری) هستند که در کنار سازمان بسیج (غلامرضا سلیمانی)، سازمان اطلاعات (حسین طائب)، حفاظت (فتحالله جمیری) و حفاظت اطلاعات (محمد کاظمی)، هشت واحد اصلی تشکیلدهنده سپاه هستند.
این هشت واحد زیر نظر فرمانده کل سپاه (حسین سلامی) و جانشین او (علی فدوی) فعالیت میکنند. نهاد نمایندگی ولی فقیه در سپاه (عبدالله حاجی صادقی) نیز در عرض فرماندهی سپاه عمل میکند، به این معنا که زیرمجموعه فرماندهی سپاه نیست و همدوش آن عمل میکند.
مأموریت نیروی قدس؛ سپاه برونمرزی
نیروی قدس، معروف به سپاه قدس، بخش برونمرزی سپاه پاسداران است که در خارج از مرزهای ایران فعالیت دارد. وجود چنین بخشی در سپاه پیش از این به طور رسمی اعلام نمیشد، اما در پی شروع جنگ سوریه در سال ۲۰۱۱ و مشارکت گسترده نیروی قدس به فرماندهی قاسم سلیمانی در این جنگ در حمایت از حکومت بشار اسد، نام نیروی قدس و فرمانده آن بیشتر از گذشته به رسانهها راه یافت.
مهمترین حوزههای مأموریت نیروی قدس، در گذشته، لبنان و بوسنی و هرزگوین بوده است. هماکنون مهمترین حوزههای مأموریت این نیرو عبارت است از: لبنان (حمایت از حزبالله و تلاش برای نفوذ بیشتر در ساختارهای دولتی و امنیتی)، سوریه (حمایت از بقای بشار اسد از جمله با تشکیل شبهنظامیان حامی حکومت)، عراق (از جمله با تأسیس حشد الشعبی و تلاش برای روی کار آوردن دولتهای نزدیکتر به ایران و کنترل و مدیریت روابط با اقلیم کردستان عراق)، یمن (حمایت از بقای حکومت حوثیها در صنعا در برابر فشارهای عربستان)، افغانستان (حمایت سنتی از گروههای سیاسی یا مسلحِ نزدیک به ایران و تلاش برای نفوذ بیشتر در دولت)، و نوار غزه (حمایت همهجانبه از گروههایی مانند حماس و جهاد اسلامی در برابر اسرائیل).
اغلب این گروهها و رهبران آنها در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار دارند.
با وجود تمرکز خاص نیروی قدس بر کشورهای مزبور، این نیرو در تمامی خاورمیانه و از جمله در اختلافات ایران و بحرین فعال است و خبرهای متعددی از بازداشت اعضای آن در کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس منتشر شده است.
از حوزههای جدیدتر فعالیت نیروی قدس میتوان از کشورهای آفریقایی یاد کرد که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر تلاش بیشتری برای نفوذ در آنها و استفاده از این کشورها به عنوان محلی برای پیگیری اهداف خود انجام داده است؛ فعالیتهایی که باعث شده است خود نیروی قدس نیز در فهرست سازمانهای تروریستی آمریکا قرار گیرد.
تاریخچه: نیروی قدس محصول تقسیم کار سپاه و وزارت اطلاعات
فعالیتهایی که اکنون مأموریت نیروی قدس به شمار میروند، تا پیش از تأسیس این نیرو، در چارچوب تشکلهای گوناگونی در جمهوری اسلامی پیگیری شده است.
یکی از اولین نهادهای فعال در این زمینه تشکیلات تحت فرماندهی محمد منتظری، فرزند آیتالله منتظری، بود که از ۱۳۵۷ تا زمان کشته شدن او در سال ۱۳۶۰ فعال بود.
محمد منتظری که سابقه فعالیت مسلحانه علیه حکومت شاه در خارج از کشور را داشت و با فلسطینیها بهویژه سازمان فتح به ریاست یاسر عرفات در ارتباط بود، به حدی قدرت داشت و خودمختار بود که در بهار ۱۳۵۸ با دعوت از عبدالسلام جلود، نفر دوم حکومت معمر قذافی در لیبی، فرودگاه مهرآباد را با فرستادن نیروهایش بست و بدون توجه به مخالفت دولت وقت، جلود را با حمایت احمد خمینی به دیدار آیتالله خمینی برد.
در سالهای بعد، فعالیتهای خارج از کشور سپاه تحت نظارت علی خامنهای، رئیسجمهور وقت، قرار گرفت و او از افرادی چون محمود هاشمی شاهرودی (رئیس بعدی قوه قضاییه در دوران رهبری آیتالله خامنهای) حمایت کرد تا تشکیلات عراقیهای مخالف صدام در ایران را به اسم مجلس اعلای انقلاب اسلامی تشکیل دهند و خود شاهرودی سخنگوی آن شد.
تشکیلات دیگری که در دهه ۶۰ به طور همزمان با گروههای مورد حمایت ایران در خارج از کشور ارتباط داشت، دفتر نهضتهای آزادیبخش سپاه بود که زیر نظر مهدی هاشمی، عضو وقت شورای فرماندهی سپاه و برادرِ داماد آیتالله حسینعلی منتظری، اداره میشد. او بعدها در رقابت با تیم رفسنجانی و خامنهای به دست محمدی ریشهری، وزیر اطلاعات وقت، بازداشت و محاکمه و در سال ۱۳۶۶ اعدام شد.
در دوران جنگ ایران و عراق نیز محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، بهتدریج تلاش کرد تا کل ارتباط با گروههای مورد حمایت ایران در خارج از کشور را زیر پوشش خود بگیرد. این اولین گامهای جدی سپاه برای احاطه کامل بر فعالیتهای نظامی-امنیتی جمهوری اسلامی در خارج از کشور بود که البته با رقیبی در درون نظام، یعنی وزارت اطلاعاتِ تازهتأسیس، نیز روبهرو بود که آن روزها بخش خارجی آن را افرادی چون اصغر میرحجازی، مشاور سیاسی-امنیتی کنونی آیتالله خامنهای، اداره میکرد.
محسن رضایی همچنین اقدام به تشکیل تیپ ۹ بدر کرد که متشکل از مخالفان صدام در ایران و برخی اسرای عراقی بود. محسن رضایی از همان ابتدا تلاش کرد تیپ ۹ بدر زیر نظر مجلس اعلا و تشکیلات محمدباقر حکیم نباشد. حکیم بارها از این رویکرد محسن رضایی نزد هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای شکایت کرد، ولی رضایی کار خود را میکرد.
دو تن از کسانی که آن روزها در تیپ ۹ بدر فعالیت میکردند، ابومهدی مهندس (نایب رئیس حشد الشعبی که همراه قاسم سلیمانی در فهرست تروریستی آمریکا قرار داشت و در حمله هوایی اخیر کشته شد) و هادی عامری بودند.
ابومهدی مهندس اوایل دهه ۱۹۸۰ از عراق به کویت فرار کرده بود و، پس از همکاری با عماد مغنیه (نفر دوم حزبالله لبنان که سال ۱۳۸۶ کشته شد) در بمبگذاری علیه اهداف آمریکایی-اروپایی در کویت، به ایران آمده بود.
ابومهدی بعدها فرمانده تیپ ۹ بدر شد که جزئی از ساختار رسمی سپاه پاسداران بود.
یکی از افراد دیگری که آن موقع در تیپ بدر فعال بود، هادی عامری، رئیس کنونی گروه بدر، از مهمترین گروههای تشکیلدهنده حشد الشعبی عراق است. در عملیات کربلای پنج در شلمچه در سال ۶۵، هم ابومهدی مهندس و هم هادی عامری تحت فرماندهی حسن داناییفر خدمت کردند که پس از سقوط حکومت صدام، در فاصله سالهای ۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹، سفیر ایران در عراق شد و همزمان با سفارت او، این دو نیروی او در تیپ بدر نیز از مسئولان ارشد دولت و نیروهای نظامی-امنیتی عراق شده بودند.
بخش دیگری از فعالیتهای سپاه در خارج از مرزها در چارچوب قرارگاه رمضان انجام میشد که مسئول ارتباط ایران با پیشمرگههای کرد عراقی از جمله نیروهای مسعود بارزانی و جلال طالبانی بود.
یکی از فرماندهان ارشد قرارگاه رمضان و رئیس ستاد آن در آن سالها ایرج مسجدی بود که حالا سرتیپ مسجدی و سفیر ایران در عراق است. از دیگر فرماندهان قرارگاه رمضان در آن مقطع محمدرضا نقدی بود که بعدتر به فرماندهی بسیج رسید.
در دهه ۱۳۶۰ بخش مهمتری از فعالیتهای سپاه در لبنان و در نزدیکی مرزهای اسرائیل انجام میشد. این تشکیلات که بعدها در خود سپاه به سپاه لبنان معروف شد، با هدایت حسین دهقان (سرتیپ بعدی و وزیر دفاع دولت روحانی) به تشکیل حزبالله لبنان منجر شد.
دو تن از کسانی که آن سالها تحت نظر حسین دهقان برای فرماندهی حزبالله تربیت شده و آموزش دیدند حسن نصرالله، رهبر کنونی حزبالله، و عماد مغنیه، مسئول بخش نظامی و امنیتی حزبالله، بودند.
دو فرد دیگر نیز که پس از حسین دهقان در هدایت حزبالله و ارتباط با آن مؤثر بودند، احمد وحیدی، مسئول وقت اطلاعات سپاه و اولین فرمانده نیروی قدس پس از تأسیس، و فریدون وردینژاد (که آن سالها به مهدینژاد معروف بود) بودند و هر دو از طرف هاشمی رفسنجانی و سپاه در سال ۱۳۶۴ مسئول مذاکره با مکفارلین، فرستاده ویژه دولت رونالد ریگان به ایران، بودند.
این دو هر دو بعدها سرتیپ شدند. احمد وحیدی وزیر دفاع شد و حالا رئیس دانشگاه دفاع ملی است و وردینژاد مدیر خبرگزاری جمهوری اسلامی شد و حالا در دفتر روحانی در خیابان پاستور مشاور رسانهای اوست.
بعد از جنگ ایران و عراق و درگذشت آیتالله خمینی، علی خامنهای و هاشمی رفسنجانی به عنوان مسئولان ارشد جمهوری اسلامی تصمیم گرفتند نوعی تقسیم کار بین سپاه و وزارت اطلاعات که در حال رقابت با یکدیگر بودند انجام دهند.
فعالیت علیه مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در خارج از کشور، از جمله ترور رهبران آنها، در عمل و عمدتاً به وزارت اطلاعات سپرده شد و کنترل و مدیریت گروههای غیرایرانی متحد جمهوری اسلامی کاملاً به سپاه سپرده شد.
تمامی تشکیلات فرعی و متنوع، از جمله در مراحل بعد فرماندهی نصر به ریاست رضا سیفاللهی که مسئول ارتباط با کردها و شیعیان عراق شده بود، با یکدیگر ادغام شدند و نیروی قدس سپاه پاسداران تشکیل شد، هرچند تا سالها در بین عامه مردم سخنی از آن گفته نمیشد.
نیروی قدس قاسم سلیمانی
رشد و گسترش اصلی نیروی قدس با آغاز فرماندهی قاسم سلیمانی در سال ۱۳۷۶ اتفاق افتاد. او که از معدود فرماندهان محبوب آیتالله خامنهای در سپاه بود (عمده فرماندهان ارشد سپاه در دوران جنگ بیشتر به هاشمی رفسنجانی نزدیک بودند تا خامنهای) به سرعت دست به گسترش سازمانی و بسط حوزه فعالیت نیروی قدس زد.
نیروی قدس که منطقاً باید زیرمجموعه فرمانده کل و جانشین او باشد، در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی به دلیل رابطه ویژه او با آیتالله خامنهای در عمل نوعی استقلال خاص پیدا کرد و قاسم سلیمانی به عنوان فرمانده آن برنامهها و تصمیمات خود را بیشتر با آیتالله خامنهای هماهنگ میکرد تا با فرمانده یا جانشین فرمانده سپاه.
فرمانده کل سپاه و جانشین او نیز، به دلیل جایگاه ویژه قاسم سلیمانی نزد رهبری و اعتماد تام و تمام آیتالله خامنهای به او، در عمل فقط نقش لجستیکی و پشتیبانی برای نیروی قدس را داشتند و چارهای نداشتند که صرفاً تأییدکننده اداری تصمیمات سلیمانی باشند.
سیستم تصمیمگیری خاص در نیروی قدس: یک کشور، یک پرونده، یک فرمانده
با وجود آنکه نیروی قدس بیشتر با فرماندهی قاسم سلیمانی شناخته میشود، ولی او نوعی از سیستم خاص و ویژه تصمیمگیری را در نیروی قدس ایجاد کرد؛ سیستمی که تا روزی که خودِ او زنده بود، به دلیل نقش شخصی پررنگش در هدایت و فرماندهی نیروی قدس، به چشم نمیآمد.
برخلاف سایر نیروها و سازمانهای مسلح یا غیرمسلح در ایران که معمولاً در آنها معاونانی تعریف میشوند و ذیل معاونان نیز فرماندهان ردهپایینتر یا مدیران کل تعریف میشوند، اساس سیستم تصمیمگیری در نیروی قدس، آنگونه که عملکرد این نیرو در سالهای گذشته نشان میدهد، بر اساس سیستم «یک کشور، یک پرونده، یک فرمانده» است.
بر اساس این سیستم، مسئولیت اداره و تصمیمگیری هر یک از کشورهایی که نیروی قدس در آنها فعال است به یک فرمانده خاص واگذار میشود و او از اختیارات ویژه برای کنترل فعالیتهای جمهوری اسلامی در آن کشور برخوردار است و پاسخگوی کموکاست احتمالی در تحقق اهداف جمهوری اسلامی در آن کشور نیز خواهد بود.
در واقع در چنین سیستمی، به جای تقسیم موضوع فعالیتهای نیروی قدس در هر کشور بین معاونتها و ادارات گوناگون، این معاونتها و ادارات نیروی قدس هستند که نقش پشتیبانی و لجستیک را برای مسئولان پروندههای عراق، لبنان، سوریه، افغانستان، یمن، غزه و... بازی میکنند. به عبارت دیگر، در نیروی قدس فرماندهانی که مسئول پرونده یک کشور خاص هستند محور قرار گرفتهاند و سایر ادارات و بخشها به آنها سرویس و خدمات ارائه میکنند.
در رأس این سیستم نیز شورای فرماندهی نیروی قدس قرار دارد که خبر وجود آن سال گذشته هنگام معرفی حسن پلارک، مسئول سابق ستاد بازسازی عتبات عراق، به عنوان عضو آن از سوی قاسم سلیمانی علنی شد.
اسامی سایر اعضای دیگر شورای فرماندهی نیروی قدس اعلام نشده است. این شورا در عمل نقش شورای مشورتی برای فرمانده نیروی قدس را بازی میکند و فرمانده جدید نیروی قدس، اسماعیل قاآنی، از اختیارات کامل فرماندهی همانند قاسم سلیمانی برخوردار است.
هسته اصلی فرماندهی جدید نیروی قدس
- سرتیپ اسماعیل قاآنی، فرمانده جدید نیروی قدس
- سرتیپ ایرج مسجدی، سفیر ایران در بغداد و مسئول پرونده عراق
- سرتیپ احمد صبوری، معاون هماهنگکننده و از نامزدهای احتمالی برای جانشینی فرمانده نیروی قدس
- علی شیرازی، نماینده ولی فقیه در نیروی قدس
- حسن داناییفر، سفیر سابق ایران در عراق (۱۳۸۹ تا ۱۳۹۵)
- حسن کاظمی قمی، سفیر سابق ایران در عراق (۱۳۸۵ تا ۱۳۸۹)
- محمد جلالمآب، مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات
- حسن پلارک، مشاور و دستیار ویژه فرمانده و عضو شورای فرماندهی نیروی قدس
فرمانده جدید نیروی قدس کیست؟
فرمانده جدید نیروی قدس سرتیپ اسماعیل قاآنی است که به جای سرلشکر سلیمانی نشسته است. قاآنی در نیروی قدس فرد جدید و تازهکاری نیست. او نه تنها از ابتدای تأسیس نیروی قدس در سه دهه پیش در این نیرو حضور داشته، بلکه در ۱۲ سال گذشته و از سال ۱۳۸۶ جانشین فرمانده نیروی قدس بوده است. دستیار نزدیک قاسم سلیمانی بود و در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی علاوه بر اینکه جانشین فرمانده نیروی قدس بود، در عمل مسئول پرونده افغانستان نیز به شمار میرفت.
او خود اهل خراسان، مرکز اصلی فعالیت نیروهای افغانستانی وابسته به ایران مانند تیپ فاطمیون، است. سابقه همکاری فرمانده جدید نیروی قدس با گروههای نیابتی ایران در افغانستان مانند تیپ فاطمیون به دوران جنگ ایران و عراق برمیگردد.
اسماعیل قاآنی در دوران جنگ ایران و عراق فرمانده تیپ ۲۱ امام رضا (بعدتر لشکر ۲۱) و لشکر پنج نصر بود که دو یگان نظامی اصلی خراسانیها در جنگ بودند. عمده افغانهایی نیز که در جنگ ایران و عراق در کنار نیروهای ایرانی میجنگیدند در یکی از این دو یگان فعال بودند.
افغانهایی که تجربه حضور در تیپ امام رضا و لشکر پنج نصر را داشتند و بعدها هم در جنگهای داخلی افغانستان زیر نظر سپاه پاسداران شرکت کرده بودند، بعدها در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی و جانشینی اسماعیل قاآنی اقدام به تشکیل تیپ فاطمیون کردند که یکی از یگانهای اصلی تحت امر نیروی قدس در جنگ داخلی سوریه در حمایت از حکومت بشار اسد بود.
در جنگ سوریه، تیپ فاطمیون به حدی مورد توجه قاسم سلیمانی و اسماعیل قاآنی قرار گرفت که بهتدریج از تیپ به یک لشکر تقویتشده تبدیل شد (اصطلاحی نظامی برای لشکرهایی که بیش از یک لشکر معمولی نیرو دارند).
یکی از این فرماندهان که سابقه حضور در جنگ ایران و عراق را نیز داشت، علیرضا توسلی معروف به ابوحامد فرمانده و بنیانگذار تیپ فاطمیون بود که سال ۱۳۹۳در سوریه کشته شد.
جانشین جدید فرمانده نیروی قدس
هنوز معلوم نیست که جانشین فرمانده جدید نیروی قدس، یعنی پستی که تا همین هفته در اختیار اسماعیل قاآنی بود و حالا خالی شده، چه کسی باشد. جانشین در ساختار نیروهای مسلح ایران تا هنگامی که فرمانده حضور دارد، خیلی دارای قدرت فرماندهی و اختیارات نیست مگر آنکه فرمانده نیرو اختیارات یا پرونده خاصی را به او واگذار کند یا اینکه فرد جانشین به لحاظ شخصی فردی صاحبنام و معروف باشد که بتواند با استفاده از سوابق و ویژگیهای فردی خود بر اعتبار این جایگاه بیفزاید.
یکی از فرماندهانی که ممکن است به عنوان جانشین فرمانده نیروی قدس معرفی شود، سرتیپ احمد صبوری، معاون هماهنگکننده نیروی قدس در شرایط کنونی، است. معاون هماهنگکننده که در ساختار هر نیروی نظامی ایران معمولاً نفر سوم آن نیرو محسوب میشود، وظیفه هماهنگی اداری بین معاونتهای گوناگون را برعهده دارد.
یکی دیگر از فرماندهان معروف و شناختهشدهتر نیروی قدس، سرتیپ ایرج مسجدی، سفیر کنونی ایران در عراق است. مسجدی که به دلیل سالها فعالیت در قرارگاه رمضان از روابط گستردهای با مقامات کنونی عراق (مخالفان سابق صدام ) بهویژه کردها برخوردار است، در عمل مسئول پرونده عراق در نیروی قدس است.
پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، ممکن است او به مقامات بالاتری هم ارتقا یابد، هرچند مسئول پرونده عراق بودن در جمهوری اسلامی با توجه به اهمیت عراق برای شخص آیتالله خامنهای و جمهوری اسلامی یک شغل و سمت مهم و حساس به شمار میرود.
ایرج مسجدی، به عنوان مسئول پرونده عراق، در عمل بر ستاد عتبات عالیات، یک شبکه نفوذ گسترده غیرنظامی ایران در عراق، هم نظارت میکند؛ شبکهای که بسیاری از مسئولان آن فرماندهان بدون یونیفرم و کتوشلوارپوش سپاه هستند.
چالشهای پیش روی نیروی قدس
مهمترین چالش پیش روی نیروی قدس پر کردن خلأ و فقدان حضور قاسم سلیمانی است. بخش مهمی از هویت نیروی قدس در ذهن طرفداران و مخالفان جمهوری اسلامی مدیون شخص قاسم سلیمانی بود و به او گره خورده بود. بدون سلیمانی سخت است که نیروی قدس نفوذ گذشته خود در سطوح بالای تصمیمگیری سپاه را حفظ کند.
اسماعیل قاآنی هنوز از اعتبار شخصی و کاری سلیمانی نزد آیتالله خامنهای برخوردار نیست و ایجاد رابطه ویژه او با شخص رهبر احتمالاً به زمان نیاز دارد.
از طرف دیگر، با وجود آنکه قاآنی در ۱۲ سال گذشته با رهبران و فرماندهان گروههای نیابتی ایران در منطقه ارتباط داشته و کار کرده، ولی ایجاد رابطهای مانند رابطه قاسم سلیمانی با آنها نیز نیاز به زمان دارد.
به احتمال بسیار در آینده نزدیک او تلاش خواهد کرد، با سفرهای کشور به کشور، خود را مانند قاسم سلیمانی یک فرمانده فعال میدانی و نه یک رئیسِ دفترنشین معرفی کند و ارتباط شخصیاش را با رهبران و فرماندهان گروههای نیابتی تقویت کند.
از طرف دیگر، همانطور که در دوره فرماندهی قاسم سلیمانی در گوشه و کنار خبرهای رسانهها دیده میشد، باید به احتمال بسیار در انتظار سفرهای مخفی و علنی رهبران و کادر اصلی هر یک از این گروههای نیابتی به ایران و دیدارهایشان با فرمانده جدید نیروی قدس بود.
مهمترین چالش رویاروی قاآنی و نیروی قدس اما اثبات این نکته است که نیروی قدس بدون سلیمانی هم قادر است، در کنار توان موشکی، یکی از دو ستون قدرت نظامی، امنیتی و حتی دیپلماتیک ایران در خاورمیانه باشد و سایهاش بر وزارت خارجه را در سیاست خاورمیانهای ایران همچنان تداوم ببخشد.
مهمترین امیدواری نیروی قدس و فرمانده جدید آن برای روبهرو شدن با این چالشها امید به کسب اعتماد و حمایت ویژه آیتالله خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، است اما حتی با ادامه حمایت خاص علی خامنهای از نیروی قدس، چالش مهمتر فعالتر شدن آمریکا در هدف قرار دادن نیروی قدس، فرماندهان آن و فرماندهان گروههای نیابتی وابسته به آن است؛ یک چالش مهم و فوری که میتواند به طور جدی به شبکه فرماندهی نیروی قدس و گروههای نیابتی آن آسیب وارد کند.