تونی موریسون، برنده نوبل ادبیات و یکی از پیشگامان و بزرگان ادبیات مدرن در سن ۸۸ سالگی درگذشت. او در آثارش نظیر «دلبند» و « آواز سلیمان» با تصویر کردن مبارزه برای آزادی در قالب محدودیتهای نژادی، ادبیات معاصر آمریکا را متحول کرد.
کمتر نویسندهای مثل تونی موریسون با چنین سرعت و سبک خیره کنندهای به اوج رسیده است. اولین رمان او با عنوان «آبیترین چشم» در سال ۱۹۷۰ هنگامی که ۳۹ ساله بود منتشر شد. و حدود دو دهه بعد، در سال ۱۹۹۳ اولین نویسنده زن سیاهپوستی شد که نوبل ادبیات را دریافت کرد.
خانم موریسون در بخشی از سخنرانی خود هنگام دریافت جایزه نوبل گفت: «نگارش داستان هیچ گاه برای من صرفا تفریح نبوده، بلکه معتقدم که یکی از روشهای اصلی کسب دانش است.»
او در معرفی فرهنگ چندگانه آمریکایی به جهان نقش مهمی ایفا کرد و با به تصویر کشیدن زندگی ناشناسها و ناخواستهها در جامعه آمریکا که آنان را افراد فاقد آزادی در یک روند دمکراتیک مینامید، سانسور گذشته نه چندان دور کشورش را شکست.
در رمانهای او تاریخ و به خصوص تاریخ آفریقایی تباران آمریکا گنجینهای از شعر، تراژدی، عشق، ماجراجویی و حتی غیبت و شایعات بود. ماجراهای کتابهای او هر کجا که سیاهپوستان زندگی میکردند اتفاق میافتاد، مثل رمان «جاز» (۱۹۹۲) که پس زمینه داستان در هارلم نیویورک اتفاق میافتد و یا رمان «سولا» (۱۹۷۳) که ماجراهایش در شهر کوچکی در ایالت اوهایو روی میدهد.
از نگاه او نژاد یکی از سازههای اصلی جامعه است. تونی موریسون هر آنچه را که از منابع گوناگون الهام میگرفت، از ادبیات قاره آفریقا و فولکلور بردگان گرفته تا انجیل و آثار گابریل گارسیا مارکز را درهم میتنید و آثاری بسیار متنوع ولی در عین حال هماهنگ و دلپذیری خلق میکرد.
سال ۱۹۸۸ تونی موریسون به خاطر رمان «دلبند» که در ایران توسط نشر چشمه منتشر شده جایزه پولیترز را دریافت کرد. از این رمان یک فیلم سینمایی ساخته شد که در آن اپرا وینفری، مجری و تهیه کننده معروف تلویزیون نقش اصلی را ایفا میکند.
طرفداران او بیشمارند، از نویسندگان دیگر، دانشجویان و مردم عادی گرفته تا باراک اوباما که در سال ۲۰۱۲ نشان افتخار ریاست جمهوری آزادی را به او اهدا کرد.
تونی موریسون با نام کلوئه آنتونی ووفورد در ۱۸ فوریه ۱۹۳۱ در شهر لورین در ایالت اوهایو متولد شد. پدرش جوشکار و مادرش مستخدم بود. والدینش همواره او را تشویق میکردند که کتاب بخواند و بیاندیشد.
در خاطراتش گفته است که به خاطر دانش و هوش بیشتر هیچگاه در برابر کودکان سفیدپوست احساس کمبود نمیکرد و خود را جزو «اشراف» تلقی میکرد. دوران دبیرستان را با موفقیت پشت سرگذاشت و برای پیوستن به جمع روشنفکران سیاهپوست تصمیم گرفت به دانشگاه هاروارد برود.
شروع کار حرفهای در حوزه ادبیات را با سردبیری در موسسه انتشاراتی رندوم هاوس در اواسط دهه شصت آغاز کرد. چند سال بعد با وجودی که مادری تنها بود با تشویق رابرت گوتلیب که بعدها ویراستار کتابهایش شد به نویسندگی حرفهای روی آورد و اولین رمانش به نام «آبیترین چشم» (۱۹۷۰) مورد توجه فراوان قرار گرفت.
سال ۲۰۱۲ در مصاحبهای با آسوشيتدپرس گفت: «وقتی مشغول فکر کردن برای خلق یک داستان نیستم و یا مشغول نوشتن نیستم احساس خوبی ندارم. قرن ۲۱ جای خوبی نیست و من برای احساس آرامش به نوشتن نیاز دارم.»
شايد به همين خاطر تا آخرين سالهای زندگیاش به فعاليت ادبی ادامه داد. ميراث ادبی او شامل يازده رمان، چندين داستان کودکان و چندين اثر غير داستانی در زمينه تاريخ و فرهنگ است. آخرين رمان او «خانه» در سال ۲۰۱۲ منتشر شد که در ايران با ترجمه ميچکا سرمدی و توسط نشر زاوش به بازار عرضه شده است.
در سال ۲۰۱۹ نيز در فيلم مستند موفقی با عنوان «تونی موريسون: قطعات شکل دهنده من» که نگاهی نافذ به زندگی، آثار و افکار نويسنده است ظاهر شد.