از ماجراهای جنگ داخلی در روسیه در جریان جنگ جهانی اول که بگذریم، در تاریخ بعد از سقوط شوروی هم، روسیه شاهد درگيریهای مسلحانه منطقهای یا حتی در قلب مسکو بوده است؛ از جنگ چند ساله در چچن و داغستان و ... تا درگیری مسلحانه دولت یلتسین با پارلمان تحت کنترل کمونیستها و به توپ بستن پارلمان و ...
تفاوت این بار این است که روسیه همزمان درگیر یک جنگ بحثانگیز خارجی است و جریانی که حالا دست به شورش زده هم، از یک سو تا همین چند روز پیش «خودی» بوده است، و از دیگر سو ۲۵ هزار تا ۵۰ هزار نیرو در اختیار دارد.
در قیاس با امکانات و ظرفیتهای ارتش و نیروهای امنیتی روسیه و عدم نفوذ جدی يوگنی پريگوژين در نیروهای مسلح، حتی با وجود نارضایتیها در دورن این نیروها، بعید است که واگنر قادر به یارگیری وسیع از میان آنها باشد و دست بالا را در مناقشهای که در جریان است پیدا کند.
ولی صرف نیرو برای مقابله با این شورش به معنای مجبورشدن کرملین به کاهش ولو کوتاهمدت تمرکز بر جنگ اوکراین است. و این شاید بهترین شرایط برای تشدید ضدحمله اوکراین باشد.
این که البته اوکراین در موقعیتی باشد که از این شرایط استفاده لازم را بکند علامت سؤال بزرگی است و اگر محقق شود ضربه خطرناکتر برای کرملین از این جهت خواهد بود و نه شورشی که کم و بیش قابل مهار سرکوبشدن است، ولو که نه چندان آسان.
شبانگاه جمعه، دوم تیرماه، به رغم جدیبودن خطر ورود نیروهای واگنر به روستوف، ارتش روسیه همچنان به بمباران شبانه اوکراین ادامه داد، شاید حاوی این پیام ولو غیرواقعی که کرملین به رغم شورش گروه واگنر حواس اصلیاش کماکان به جنگ است. هدف این بود که به رهبری اوکراین اینگونه «تفهیم» شود که در پی بهرهگیری از شرایط نباشد.
جای سؤال است که این پیام و القای عدم تضعیف قدرت ارتش به دلیل رویارویی در دو جبهه تا چه حد واقعی است و تا چد حد اوکراین به آن اعتنا خواهد کرد. در چند روز روز آینده، یعنی در همان ایامی که کرملین میکوشد واگنر را (سریع و موفقیتآمیر؟) مهار و سرکوب کند، پاسخ به این سؤال مشخض خواهد شد.
اگر مهار واگنر سریع هم انجام شود و اوکراین هم در بهرهگیری از شرایط برای تشدید ضدحمله ناموفق بماند، باز هم تأثیر منفی کل ماجرا بر روحیه و وضعیت ارتش و نهادهای امنیتی روسیه و قدرت آنها برای تدوام جنگ با اوکراین به احتمال زیاد منتفی نخواهد بود.
با توجه به اینکه پوتین اقدام يوگنی پريگوژين را بالاترین خیانت توصیف کرد، بعید است که راهی برای مصالحه و سازش مانده باشد. به عبارتی مناقشه باید با غلبه یک طرف بر طرف دیگر تمام شود. میتوان حدس زد که نهایتاً کدام طرف موفق میشود، ولی کم و کیف این «موفقیت» و ترکش کل ماجرا احتمالاً برای کرملین کم و بیش گران خواهد بود.
غرب و مخمصهای به نام گروه واگنر و يوگنی پريگوژين
ضدحمله اوکراین البته اگر در مقیاسی شدیدتر با استفاده از شرایط حاضر به جریان بیافتد و به این آن اندازه موفق شود، تضعیف کرملین و زیر سؤالرفتن بیشتر همه شعارها و توجیهاتی که الیت حول پوتین با آنها جنگ را شروع کرد زمینهای برای برآمد دستهبندیهای بیشتر در الیت سیاسی و نظامی کشور تواند بود و شاید آغازی برای پایان دوران پوتین یا زمامداری توام با ضعف و سستی او با پیامدهایی مانند کاهش ثبات در روسیه، بروز مناقشات محلی در این یا آن گوشه آن و محدودشدن هرچه بیشتر قدرت و نفوذ مسکو حتی در مناطق شوروی سابق.
اتکای کرملین به گروه واگنر، که نیروهایی گاه تبهکار در صفوف خود دارد و کارنامهای از جنایت و توسل به همه شیوهای خشونت را در این یا آن گوشه دنیا یدک میکشد، حالا که این نیرو لبه شمشیر را متوجه خود کرملین کرده، یادآور همان ضربالمثل قدیمی است که معمولاً انصار قدرت، به خصوص قدرتهای بیرون از نظارت و کنترل عمومی به آن بیتوجهاند: یکی بچه گرگ میپرورید/ چو پرورده شد خواجه را هم درید.
شاید این تصور پیش بیاید که میتوان درگیری يوگنی پريگوژين با پوتین را با درگیری میان یلتسین و گورباچف یا درگیری میان یلتسین و پارلمان مقایسه کرد. تفاوت ولی در اینجاست که در آن ماجراها یلتسین از حمایت کامل غرب برخوردار بود. در مورد پريگوژين اما غرب گروه او را گروهی تروریستی خوانده و خودش نیز در فهرست تحریمهاست.
يوگنی پريگوژين ساعاتی قبل از ورود نیروهایش به روستوف برای اولین بار کل جنگ و توجیهات آن را زیر سؤال برد. او گفت که خطری از سوی ناتو متوجه روسیه نبوده و کرملین بر اساس دادههای غلط فرماندهان نظامی و امنیتی جنگ را شروع کرده است.
این روایت با همه حرفها و اقدامات سابق يوگنی پريگوژين در تعارض است و شاید طرح آن در حال حاضر کم و بیش سیگنالی به غرب و جلب حمایت آن در مناقشه کنونی به شمار میرود. پوتین هم در سخنرانی خود در واکنش به شورش گروه واگنر ابتدا دوباره به حمله به غرب پرداخت و تلویحاً اینگونه القا کرد که ماجرای شورش گروه واگنر هم بخشی از «توطئههای غرب» علیه روسیه است.
میخائیل خودورکوفسکی، اولیگاش سابق روسیه و از مخالفان سرشناس کنونی کرملین و پوتین که در خارج از روسیه به سر میبرد، از همه نیروهای مخالف خواسته است که از يوگنی پريگوژين حمایت کنند؛ پیامی که فعلاً با بیاعتنایی و بعضاً حیرت مواجه شده است.
این که این نیروها و حتی غرب، به رغم همه مواضع و دیدگاههایی که نسبت به يوگنی پريگوژين و گروه واگنر دارد، نهایتاً و آشکار یا نهان در مصاف کنونی در روسیه جانب جناح مخالف کرملین را بگیرند، بسته به تداوم ماجرا و نوع معادلات بعدی خواهد بود. فعلاً کار غرب ظاهراً نظاره و صبر و انتظار و شاید بیشتر کمک به اوکراین برای استفاده از شرایط پیشآمده و به جریان انداختن شدیدتر و سریعتر ضدحمله باشد.
گلوله برفی که شاید بهمن شود؟
هر چه هست، پوتین در بطن بزرگترین بحران دوران زمامداری خود، یعنی جنگ با اوکراین با یک بحران سخت دیگر یا به عبارتی «بحران در بحران» روبهرو شده که ریسکها و پیامدهای کمی ندارد.
چهره و کلام نسبتاً تند و برآشفته او در سخنرانی پنج دقیقهایاش در واکنش به شورش گروه واگنر و اقدام بیسابقه رؤسا و مدیران مناطق و جمهوریهای خودمختار روسیه در اعلام حمایت از او و کرملین و نیز گفتوگوهای فشرده خود پوتین با رهبران جمهوریهای سابق شوروی که آنها را متقاعد کند که «مشکل خاصی نیست و برطرف خواهد شد» و آنها هم فوراً ماجرا را «امری داخلی» توصیف کنند و از اقدام کرملین «احیای نظم و ثبات» حمایت کنند، همه و همه نشانههایی از ابعاد و عمق خطر در گرماگرم جنگ با اوکراین و تأثیر منفی کل ماجرا به این یا آن میزان بر کل معادلات این جنگ خواهند بود.
فرهنگ سیاسی و اجتماعی جامعه روسیه غیرمتعارفهایی کمی ندارد و نفوذ دستگاه تبلیغاتی و رسانهای دولت به خصوص در مناطق غیرشهری و دورافتاده در کنار ضعف نهادی مدنی و نیروهای اپوزیسیون شاید این گزینه را منتفی نکند که پوتین به رغم آسیب ناشی از بحران کنونی، و حتی در صورت شکست در جنگ اوکراین، تا مدتها همچنان چهره اصلی کرملین باقی بماند.
با این همه، در مقیاس متعارف، کمتر جای تردید است که کرملین از این «بحران در بحران»، به رغم مهار احتمالی آن، آسیبدیده بیرون خواهد آمد و با توجه به تأثیری که کل ماجرا بر روحیه و وضعیت نیروهای مسلح و امنیتی خواهد گذاشت، پیشبرد جنگ اوکراین هم سختتر از گذشته خواهد شد.
شاید هم ابعاد ماجرا به اندازهای گسترش یابد که اگر در کوتاهمدت زیر پای پوتین کاملاً خالی نشود، ولی مثل گلوله برفی عمل کند که تازه به راه افتاده و در میانمدت و درازمدت، به خصوص زیر تأثیر چگونگی روندهای جنگ و فعالترشدن احتمالی یارگیریهای داخلی و بینالمللی در گستره روسیه، شاکله معادلات در کرملین و چهرههای آن را بیتغییر نگذارد.
در چنین صورتی و حتی در شرایطی که پوتین ضعیفشده در کرملین همچنان رشته امور را در دست داشته باشد، جمهوری اسلامی هم با توجه به نوع مناسباتی که با روسیه برقرار کرده و بیش از هر کشور دیگری بعد از بلاروس خود را در جنگ اوکراین و سرنوشت آن برای «ایجاد نظم نوین ضد یا غیرآمریکایی» شریک میداند، متضرر خواهد شد.
از این رو، «توطئه غرب» توصیفکردن شورش گروه واگنر و نیز طرح این آرزو در برخی از رسانههای نزدیک به هسته سخت قدرت که کرملین به خوبی از پس ماجرا بر خواهد آمد، شاید بیشتر نوعی فرار به جلو و روحیهدادن به خود باشد و با واقعیتهای احتمالاً ناخوشایندی که کرملین در پی شورش این گروه با آنها مواجه خواهد شد و جمهوری اسلامی هم از آنها به این یا آن اندازه در امان نخواهد ماند، سنخیتی ندارد.