برای نخستین بار بعد از بحران بزرگ اقتصادی سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ میلادی، چنین پیدا است که تقریبا تمامی مناطق پیشرفته و قدرتهای نوظهور پیآمدهای دردناک آنرا پشت سر گذاشتهاند، ولی هم زمان رو در روی چالشهای تازهای قرار گرفتهاند که میتواند به همان اندازه و یا شاید هم بیشتر خطرناک باشد.
نشانههای رونق
چهار اقتصاد بزرگ جهان (آمریکا، چین، ژاپن و منطقه یورو) سال کم و بیش خوبی را پشت سر گذاشتند، که به احتمال زیاد در سال آینده میلادی تکرار خواهد شد. رشد اقتصادی ایالات متحده استوار به نظر میرسد و، بر اساس آماری که به تازگی انتشار یافته، در سه ماهه پایانی سال از شتاب بیشتری نیز برخوردار شده است. چین، دومین اقتصاد جهان، به رغم ابهامهایی که بر آن سنگینی میکند، همچنان نرخ رشدی نسبتا چشمگیرخواهد داشت. در منطقه یورو، تداوم رشد در آلمان و رویدادهایی از جمله آغاز دوباره رونق در فرانسه و مهار نسبی تنش مالی بر سر یونان، چشمانداز امید بخشی را به وجود آورده است. ژاپن نیز به رغم نرخ رشد نسبتا پایین خود، امیدوار به نظر میرسد.
تحرک اقتصادی نسبی در اقتصادهای پیشرفته و نوظهور، که برای نخستین بار در ده سال گذشته دامنهای چنین گسترده دارد، طبعا شماری دیگر از مناطق اقتصادی دنیا را بی نصیب نخواهد گذاشت. گویا حدود هفتاد و پنج در صد کل اقتصادهای دنیا از این تحرک تاثیر مثبت گرفتهاند. در مجموع، نرخ رشد اقتصادی جهان در سال ۲۰۱۷ پیرامون ۳.۵ در صد نوسان خواهد کرد و در سال آینده هم در همین سطح و یا کمی بیشتر تداوم خواهد یافت.
طی هشت سال گذشته قدرتهای بزرگ صنعتی برای خنثی کردن تکانهای سخت ناشی از بحران مالی هزاران میلیارد دلار نقدینگی در اقتصاد تزریق کردند، عمدتا از راه اعمال سیاست «تسهیل مقداری» که بر اساس آن بانک مرکزی اوراق قرضه دولتی را میخرد و یا، به عبارت دیگر، برای به راه افتادن چرخ اقتصاد حجم نقدینگی را افزایش میدهد. پایین آوردن چشمگیر نرخ بهره، یکی دیگر از سیاستهایی بود که از سوی بانکهای مرکزی قدرتهای بزرگ به اجرا گذاشته شد.
در پی بهبود شرایط اقتصادی، بانک فدرال آمریکا سیاست «تسهیل مقداری» را کنار گذاشت و در سال ۲۰۱۷ نیز سه بار نرخ بهره را بالا برد، فرایندی که از قرار معلوم در سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ ادامه خواهد یافت. دیگر بانکهای مرکزی در همان مسیر آمریکا گام خواهند گذاشت و سیاستهای حمایتی خود را تعدیل خواهند کرد.
یکی از پیآمدهای بهبود شرایط در اقتصادهای پیشرفته و نوظهور، جان گرفتن بازرگانی بینالمللی است و نیز افزایش تدریجی بهای مواد اولیه که نشانههای آن در سه ماهه آخر سال ۲۰۱۷ آشکار شد و، به احتمال فراوان، در سال ۲۰۱۸ ادامه خواهد یافت. رشد بهای نفت در سالی که گذشت، یکی از مظاهر اصلی این تحول است، آنهم به رغم خطری که از سوی تولید کنندگان «نفت شیل» در آمریکا علیه تولید کنندگان متعارف شکل گرفته است. در این میان تصمیم صادر کنندگان عضو و غیر عضو «اوپک» در مورد تعیین سقف برای تولیدشان، و به ویژه اجرای کم و بیش دقیق این تصمیم، در تحکیم بهای نفت موثر بوده و همچنان موثر خواهد بود. با توجه به همه این عوامل، ناظران بین المللی انرژی پیش بینی میکنند که بهای نفت برنت دریای شمال در سال آینده همچنان پیرامون هر بشکه شصت دلار نوسان خواهد کرد.
این انتظار وجود دارد که تحولات اقتصادی سال ۲۰۱۷ به گونه ای کم و بیش مشابه در سال آینده میلادی تداوم یابند. تصویب اصلاحات مالیاتی مورد نظر دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا از سوی سنا و مجلس نمایندگان آمریکا به احتمال زیاد نرخ رشد این کشور را بالا خواهد برد و این خود بر دیگر اقتصادها نیز تاثیر مثبت خواهد داشت.
ریشههای ترس
به رغم همه این نشانههای امیدوار کننده، رونق اقتصادی کنونی ویژگیهایی دارد مساله بر انگیز و، به همین دلیل، ابهامهایی مهم بر آن سنگینی میکند. تکرار میکنیم که به دلیل سیاستهای به اجرا گذاشته شده در چند سال گذشته، از جمله «تسهیل مقداری» و نرخ بهرههای بسیار پایین، دستیابی به تسهیلات مالی در بازارهای مالی آمریکا و اروپا و دیگر کانونهای عمده اقتصاد جهانی بسیار آسان است و سرمایه گذاران، از این لحاظ، در وضعیتی استثنایی به سر میبرند. پیآمد این وضعیت، جنب و جوش بی سابقهای است که در شماری از بازارهای مالی دیده میشود.
بازارهای سهام در شهرهای بلندآوازه آمریکا و اروپا و آسیا از اوجی به اوج دیگر میروند. همزمان، بخشی از گمانهزنهای سوداگر در جستجوی در آمدهای آسان به داراییهایی روی میآورند که زیر تاثیر تحولات تکنولوژیک به متقاضیان عرضه میشوند، به ویژه پولهای «رمز نهاد» که بیتکوین نماد اصلی آنها است. این که ارزش یک پول دیجیتال بتواند تنها در فاصله یک سال از زیر هزار دلار تا مرز بیست هزار دلار پیش برود، پیش از آنکه کمی عقب بنشیند، به خودی خود هشدار دهنده است. میان این نوسانهای شدید، و اقتصاد واقعی، چه رابطه ای وجود دارد؟
در شرایط کنونی، همزمان با گذار از سال ۲۰۱۷ به ۲۰۱۸، میتوان گفت که اقتصاد جهانی با دو سلسله چالش عمده روبرو است :
یک) چالشهای اقتصادی:
با کاهش تدریجی سیاستهای حمایتی بانک مرکزی و افزایش دوباره نرخ بهره، آنگونه که در آمریکا شاهد آن هستیم و به تدریج به دیگر اقتصادهای پیشرفته نیز سرایت خواهد کرد، بازارهای مالی با وضعیت تازهای روبرو خواهند شد. یکی از مهمترین خطرهایی که در حال حاضر بر اقتصادهای پیشرفته سنگینی میکند، افزایش نجومی بدهی دولتها، شرکتها و خانوارها است. تاکنون هیچگاه سابقه نداشته که در زمان صلح افزایش بدهی ابعادی چنین غولآسا به خود بگیرد.
در شرایط کنونی، با توجه به وجود حجم عظیمی از نقدینگی در بازارهای جهانی و پایین بودن (یا حتی منفی بودن) نرخ بهره، تحمل این بدهیها هم برای دولتها نسبتا آسان است و هم برای شرکتها و خانوارها. ولی با افزایش نرخ بهره، که دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد، بدهکاران و به ویژه دولتها در چه وضعیتی قرار خواهند گرفت، و چگونه از پس انجام تعهدات خود بر خواهند آمد؟ همین خطر بازارهای مالی را نیز تهدید میکند. آیا بازارهای سهام، در پی اوجگیری چشمگیر خود، فرصت آنرا خواهند داشت که «فرود آرام» را تجربه کنند؟
یکی دیگر از مخاطرات اقتصادی، تضعیف آشکار نهادهایی است که زمینه گفتگو و رایزنی را برای کشورهای پیشرفته فراهم میآوردند. نهادهای بین المللی همچون سازمان تجارت جهانی اقتدار خود را از دست دادهاند و از گردهماییهایی چون «گروه هفت» و یا «گروه بیست» چندان صدایی به گوش نمیرسد. تغییر سیاست کاخ سفید در رابطه با این نهادها طبعا مسالهبرانگیز است، به ویژه اگر بحرانی مشابه آنچه ده سال پیش شاهد آن بودیم، اقتصاد جهانی را به لرزه در آورد. مشکل در آنجا است که بنیانهای حقوقی ونهادی نظام اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم بیش از بیش تضعیف میشود، بی آنکه نظام تازهای به تدریج جای آنرا پر کند و، برای روز مبادا، زمینه چارهاندیشی را فراهم بیآورد.
دو) چالشهای ژئوپولیتیک:
در کنار ریسکهای اقتصادی، مخاطرات سیاسی و نظامی نیز بر اقتصاد جهانی سنگینی میکند. حتی در اتحادیه اروپا، یکی از شکوفاترین مناطق اقتصادی دنیا، تکانهای شدید سیاسی را نمی توان نادیده گرفت. در شماری از اعضای این اتحادیه، احزاب پوپولیست راست اهرمهای قدرت را در اختیار گرفتهاند و یا در انتظار نشستهاند، از لهستان و اتریش و مجارستان گرفته تا فرانسه، ایتالیا، جمهوری چک و آلمان... در همان ناحیه، خطر پیشروی جنبشهای تجزیهطلب، از نوع آنچه در منطقه کاتالونیا جریان دارد، میتواند با پیآمدهای مهم اقتصادی همراه باشد.
ریسکهای مهم دیگری، در عرصه ژئوپولیتیک، میتوانند بر آینده اقتصاد جهانی به شدت تاثیر بگذارند:
در گیریهای نظامی در دریای چین، برخورد آمریکا و کره شمالی، درگیری نظامی ایران با آمریکا و یا متحدان این کشور در خاور میانه، حملات پر دامنه سایبری و تروریستی... و این فهرست را میتوان ادامه داد.