متفاوت بودن (۵)؛ از قله اضطرابها عبور کردهام
«رابطهام با صدا از کودکی خیلی خوب بود. گاهی احساس میکنم چیزهایی از صداها دریافت میکنم که دیگران به این شکل متوجه نمیشوند...»
سعید عباسپور: متولد ۱ اسفند ۱۳۳۸، آبادان. یکی از چشمهای او مادرزاد نیمهبیناست (نفر دوم از سمت راست، کنار خواهران و برادران).
مادر و دو برادر؛ جوانی و سودای آواز.
«سخت است به جایی برسی که مجبور شوی فقط بشنوی یا لمس کنی. رفتهرفته یادت میرود که یک وقت میتوانستی ببینی، یک وقت مینشستی یک متر و نیمی تلویزیون و فوتبال نگاه میکردی.» (گوشهای از مصاحبه)
میگوید که پای این عکس بنویسید، سعید عباسپور از قبل تولد تا همیشه پرسپولیسی بوده است.
پدر چکاوک و پگی، دخترانی که حضورشان در برخی داستانهای عباسپور بازتاب پیدا کرده است.
«شبهای زایندهرود» و آوازی که سعید عباسپور در سکانسی از فیلم محسن مخملباف میخواند، خاطرهانگیز است برای عاشقان سینمای ایران.
عکس، عوامل فیلم «شبهای زاینده رود» است، مخملباف، عباسپور و منوچهر اسماعیلی، بازیگر اصلی فیلم و دوبلور کهنهکار.
کنسرت موسیقی سنتی در لندن ۱۳۷۱؛ با گروه پژواک.
«رنج نابینایی من یک رنج درونی بوده است، رنجی که به مرور شکل گرفته...»
از اواخر دهه ۱۳۶۰ زندگی روی سختترش را به سعید عباسپور نشان میدهد. سرطان چشم سالم او را میگیرد و چشم نیمهبینا هم رفتهرفته به سمت نابینایی میرود.
اولین کتاب سعید عباسپور فرجام خوبی دارد. «بوی تلخ قهوه» مورد تقدیر منتقدان مطبوعات قرار میگیرد و دو داستان آن نیز جزو داستانهای برگزیده سال ۱۳۷۹ میشود به انتخاب داوران جایزه گلشیری، داستانهایی که در مجموعه «نقش ۷۹» منتشر میشود.
اصفهان، همراه دوستان نویسندهای که از اروپا آمدهاند.
جشن تولد ۵۴ سالگی؛ ۱ اسفند ۱۳۹۲.
«داستاننویسی بار هستی را برایم سبکتر کرده و به روانم آرامش داده است.» بخشی از مصاحبه
«من از قله اضطرابها عبور کردهام. گاه این اضطرابها دوباره فرامیگیردم، اما با هم کنار میآییم!»