کانون نویسندگان ایران در بیانیه ای نوشت تخریب سنگ قبر احمد شاملو از اعتبار و ارزش جاودانی شاعر نمی کاهد

(rm) صدا | [ 3:23 mins ]
درپی تخریب سنگ مزار احمد شاملو شاعر سرشناس ایران توسط افراد ناشناس در جمعه شب، کانون نویسندگان ایران در بیانیه ای نوشت: کانون نویسندگان ایران کار این بیخردان هنرستیز و ضد ایرانی را حتی در خور محکوم کردن هم نمی داند. کانون خطاب به مردم نوشت «دشمنان خرد وادب دور تازه ای از تهاجم فرهنگی را آغاز کرده اند و بر این باور باطل اند که با سنگ شکنی در گورستانها می توانند فاتحان قله های سربلند ادبیات غنی، ظلم ستیز و آزادیخواه را از ذهن تاریخ پاک کنند.» در پایان شعری از شاملو با صدای خود او پخش می شود. نیوشا بقراطی (رادیو فردا): درپی تخریب سنگ مزار احمد شاملو شاعر سرشناس ایران توسط افراد ناشناس در جمعه شب، کانون نویسندگان ایران در بیانیه ای نوشت: کانون نویسندگان ایران کار این بیخردان هنرستیز و ضد ایرانی را حتی در خور محکوم کردن هم نمی داند. این بیانیه با ستایش از جایگاه شاملو در ادب وهنر ایران نوشت اعتبار و ارزش جاودانی شاملو چون همه شاعران بزرگ از سنگ نوشته گورش بر نمی خیزد و با تیشه زنی شب پره های حقیر نیز به هیچ روی خدشه ای نمی یابد. تاکنون آزار و حبس و ضرب و شتم نویسندگان و شاعران آزاده از سوی سیه دلان جز بر حقانیت این بزرگان نیافزوده است. کانون خطاب به مردم نوشت «دشمنان خرد وادب دور تازه ای از تهاجم فرهنگی را آغاز کرده اند و بر این باور باطل اند که با سنگ شکنی در گورستانها می توانند فاتحان قله های سربلند ادبیات غنی، ظلم ستیز و آزادیخواه را از ذهن تاریخ پاک کنند.» سیاوش شاملو فرزند شاعر پیش از این در مصاحبه با رادیو فردا گفته بود: (صدای سیاوش شاملو): نامه نوشتم به امامزاده طاهر که فعلا برای احمد شاملو اصلا سنگی نگذارند. بگذارید پدر من بدون سنگ همانجا دفن باشد. این بار اگر سنگ را عوض کنیم چهارمین بار است که اتفاق افتاده، بخاطر همین دیگر چون بعضی ها دوست ندارند سنگی داشته باشد مزار شاملو، بهتراست که نداشته باشد. ن.ب: کانون نویسندگان ایران نیز همراستا با این تصمیم به مردم ایران و خانواده و یاران شاملو توصیه می کند که دیگر اقدامی برای بازسازی سنگ گور نکنند و بگذارند در اینجا نیز شعر انسانگرای احمد شاملو نقش خود را در افشای آلودگی ها ایفا کند: (صدای احمد شاملو): سبوی سبزه پوش در قاب پنجره / آه! چنان دورم که گویی جز نقش بیجانی نیست / و کلامی مهربان در نخستین دیدار بامدادی / فغان که در پس پاسخ و لبخند، دل خندانی نیست / بهاری دیگر آمده است آری / اما برای آن زمستانها که گذشت، نامی نیست / نامی نیست.