مصاحبه با یک ویروس عزادار؛ بیا بغلم!

شهردار تهران، امام‌جمعه تهران و پدرزن مجتبی خامنه‌ای (موسوم به حداد عادل) در حال تلاش برای ابتلا به کرونا

طنزنوشته‌ای از جلال سعیدی

- ببخشید، نظر شما در مورد وضعیت فعلی خودتون در ایران چیه؟

  • من واقعاً تحت تأثیر مهمان‌دوستی و مهربانی شما ایرانی‌ها قرار گرفتم.

- می‌شه بیشتر توضیح بدین؟

  • نه، نمی‌شه. (خنده)

- هرهرهر! خندیدم بهت، پررو شدی؟

  • ظاهراً مثل این‌که شما مثل باقی هموطنان باحال‌تون شوخ نیستید!

- ئه، این شوخی بود؟ باشه خندیدم. خب می‌گفتین.

  • واقعاً این‌که خیلی از مردم شما اصلاً توصیه‌های مزخرف متخصصان رو به هیچ‌جاشون نمی‌گیرن برای من واقعاً قابل تقدیره.

- مثلاً چی؟

  • مثلاً همین سفر رفتن‌هاتون. اون‌قدر من تو این کشور شما گشتم که واقعاً الان می‌تونم دو واحد ایران‌شناسی درس بدم به باقی ویروس‌ها.

- واقعاً خجالت‌آوره. می‌شه بپرسم چرا مشکی پوشیدین شما؟

  • ببینید، غشای چربی دیواره ما ویروس‌ها قابلیت تغییر رنگ نداشت، ولی من تحت تأثیر این ویروس‌دوستی شما ایرانی‌ها اون‌قدر جهش در خودم انجام دادم تا در عزاداری امام حسین بتونم وظیفه خودم رو ادا کنم و همرنگ جماعت بشم. من اصلاً تو صحرای کربلا بودم. (بغض می‌کند)

- یعنی چی؟ تو صحرای کربلا چی کار می‌کردی شما؟

  • داشتم سعی می‌کردم یزیدیان رو به کرونا مبتلا کنم. در حقیقت جد من اونجا بود به نام ابوکرونا. ولی اون موقع خیلی قوی نبود و نتونست کار زیادی بکنه.

- به نظرم دارید پرت‌وپلا می‌گید شما.

  • جد و آبادت پرت‌وپلا می‌گن، دوزاری!

- جان؟ اینا رو از کجا یاد گرفتی؟

  • به هرحال گشتن در جمع‌های پرشور ایرانی و محبتی که به هم دارن همیشه من رو سر ذوق می‌آره.

- باشه، حالا در این مورد بیشتر حرف می‌زنیم. خب می‌گفتی در مورد عزاداری‌ها...

  • بله. واقعاً به‌نظرم این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است و این کسایی که می‌گن باید امسال عزاداری برگزار نشه، یه مشت احمق بی‌دین جاسوس‌اند.

- آره خب، منم جای تو بودم، همین رو می‌گفتم.

  • جای من نیستی. ولی به‌فرموده حاج‌آقای هیئت‌مون می‌تونی حُرِّ زمان باشی و توبه کنی. صد بار اگر توبه شکستی بازآ! اصلاً بیا تو بغلم!

- فکرش رو هم نکن. از دو متر نزدیک‌تر بشی، الکل می‌کشم برات!

  • واقعاً؟ هارهارهار...

- خب، حالا برنامه‌ات برای روزهای آینده چیه؟

  • من برنامه‌ای ندارم، شما برنامه من رو مشخص می‌کنید.

- آره؟ چه‌طوری یعنی؟

  • این‌طوری که خب محرم رو که شما دارید مثل چی برگزار می‌کنید می‌ره، منم همین گوشه‌کنار‌هام. پس‌فردا دوباره ماه صفره، اونم سرجای خودش. بعد اربعینه. بعد ۲۲ بهمنه. بعد عیده. همین‌جوری من رو با خودتون می‌برید این‌ور و اون‌ور. خب چرا من زحمت بکشم برنامه‌ریزی کنم؟ شما هستید دیگه!

- واقعاً زبونم قاصره. متأسفانه حق با شماست.

  • می‌خوای زبان فارسیم رو به رخت بکشم؟

- هرجور راحتی.

  • ... (فحش کاف‌دار)

- بی‌تربیت! خجالت بکش! می‌زنم ناکارت می‌کنم‌ ها!

  • ... (فحش خاردار)

در این لحظه بطری محلول ویروس‌کشم را درآوردم و به سمتش گرفتم تا اسپری کنم که گفت «این محلولت فقط باکتری‌کشه، لوزالمعده‌ام رو هم نمی‌تونی بگیری، بهت انداختن» و با خنده دور شد.

از آن موقع تا حالا دارم فکر می‌کنم مگر ویروس‌ها هم لوزالمعده دارند؟!