فقط ۱۳ سال داشت که همین خرداد ماه گذشته، پدرش او را به قتل رساند. نام رومینا اشرفی امروز برای خیلیها آشناست. پدر، رضا اشرفی، با داس دختر نوجوان را به قتل رساند. پدر رومینا سه ماه بعد از قتل دخترش، در شهریور ماه، در دادگاه محاکمه و به ۹ سال حبس محکوم شد.
حکمی که هم رعنا دشتی، مادر رومینا، به آن اعتراض داشت و هم واکنشهای زیادی را در افکار عمومی برانگیخت.
کسانی گفتند این که پدری که دختر خود را این گونه فجیع کشته ۹ سال حکم زندان بگیرد و ای بسا بعدها عفو هم بشود، چه الگویی به جامعه میدهد؟ آیا راه را برای خشونت علیه زنان و دختران در خانوادهها هموارتر نمیکند؟
Your browser doesn’t support HTML5
حسین رئیسی، حقوقدان، میگوید: « این تصور نادرستی است که فکر کنیم پدر میتواند هر کاری که دوست دارد انجام دهد یا قانون مجوز این را داده است. صرفنظر از آن، اخیراً پیشنویس لایحهای تهیه شده که الان در قوه قضاییه است برای این که مجازاتهای تبعی هم برای پدر در نظر گرفته شود و مجازات افزایش پیدا کند. آن نگاهی که در شرع وجود دارد، امروز در کف جامعه کارکرد ندارد. آن نگاه شرعی سنتی در جامعه کارکرد ندارد و باید کنار گذاشته شود. پدر این اختیار کامل را ندارد که بتواند هر کاری انجام دهد و تبعاتی برای او نداشته باشد».
ماده ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی پدر را در جایگاه ولی دم فرزند قرار میهد. بر اساس همین قانون، پدر به جرم قتل فرزند قصاص نمیشود، بلکه قصاص تبدیل به دیه و تعزیر میشود؛ قانونی برگرفته از دین اسلام که بسیاری از فعالان حقوق کودک در ایران همواره به آن اعتراض داشتهاند.
حسین رئیسی مجازات تعیینشده برای پدر رومینا اشرفی را کافی نمیداند. با این حال تأکید میکند که از نگاه او چنین حکمی به معنای این نیست که هر پدری میتواند هر رفتاری که دوست داشت بکند: «البته این مجازات کافی نیست و من به هیچ وجه تأیید نمیکنم که این مجازات کافی است. مجازات برای قتل عمد باید حداقل ۲۵ سال حبس باشد، ولی این [حکم] به این معنی نیست که خیال دیگران هم راحت شود که میتوانند هر غلطی بکنند. همین ۹ سال حبس هم مجازات کمی نیست و من امیدوارم عفو نخورد و امکان آن فراهم نشود که بتواند زودتر از ۹ سال از زندان خارج شود».
رومینای ۱۳ ساله پیش از آن که کشته شود، به دلیل مخالفت خانواده با ازدواجش همراه با دوستپسرش از خانه گریخته بود؛ گریزی که برای او مرگ به دنبال داشت. مفاهیمی مثل غیرت، ناموس و آبرو در فرهنگ ایرانی رابطه نزدیکی با هم دارند.
ناهید کشاورز، رواندرمانگر، میگوید اغلب والدین نگران حرف مردم هستند اما در حقیقت مردم خود والدیناند که با مفاهیمی از این دست در چالشاند: «در جلسه مشاوره همین مثال مشخص پیش آمد که دختر جوانی آمده بود و به پدرش میگفت که من دلم میخواهد این طور لباس بپوشم و دلم میخواهد که موهایم را این مدل کوتاه کنم یا این طور آرایش کنم و پدر میگفت که خب مردم چه میگویند؟ دختر میپرسید که کدام مردم؟ یک جایی واقعا پدر نمیدانست که به او چه جوابی بدهد و درواقع مردم خود او بودند. مردمِ درونیشده خود پدر بودند که نمیگذاشتند و اجازه نمیدادند که دختر آن طور که میخواهد رفتار کند».
بسیاری از زنان و دختران ایرانی در فضای خانوادهها محدود میشوند، آزار میبینند و تحت فشار قرار میگیرند، چرا که ناموس خانواده به شمار میآیند. حسین رئیسی، وکیل، میگوید این مجازات نیست که تغییر به دنبال خواهد داشت، آموزش است: «در هیچ ساختاری مجازات سنگین بازدارندگی بالایی نمیآورد ولی این آموزش است که میتواند [رفتار] آن برادری را که مجازاتش هم طبق قانون قصاص است و میرود خواهرش را تحت فشار قرار میدهد و او نمیتواند زندگی توأم با شرافت داشته باشد [تغییر دهد]. او هم رفتارش ظالمانه است و او هم اگر چنین کاری بکند [قتل] باز با رضایت مواجه میشود و اگر حتی امکان قصاص او هم وجود داشته باشد، تفاوتی ایجاد نمیکند. چون این افراد به درجهای از حماقت میرسند که حتی مردن خود را هم افتخار و مردن در راه ناموس میدانند.»
بهگفته آقای رئیسی، «بسیاری از خانوادهها فرزندشان را نمیکشند ولی شرایط تنگ و سختی بر فرزندان خود میگیرند، چه فرزندان خردسال و چه بزرگ. مثلاً یک دختر وقتی میخواهد ازدواج کند، چهقدر خانوادهها بر او سخت میگیرند و چهقدر شرایط سخت برای او میگذارند. با آنها رفتارهای خشن دارند و بسیاری [از دختران] دست به خودکشی میزنند.
ما باید مجموعه اینها را در نظر بگیریم. کشتن فیزیکی فقط یک مسئله است که یک جنایت است، ولی جنایتهایی هم هست که آرام آرام انجام میشود نسبت به حق زندگی کودکان و نباید آنها را فراموش کنیم. بنابراین مجموعه اینها را باید برای آموزش جامعه استفاده کرد.»
آیا آموزش همانطور که این حقوقدان تأکید دارد، میتواند فضای تنگ مردسالار در جامعه و نهاد خانواده را تغییر بدهد؟
حسین قاضیان، جامعهشناس، میگوید این ساختار تا حد زیادی تغییر کرده و باز هم تغییر خواهد کرد: «اگر به جامعه خودمان نگاه کنیم میبینیم که در طول زمان این احساس غیرت دارد کمرنگ میشود چون منابع ارزشی و مصرف فرهنگی ما دارد متنوع میشود. ما مصرفکننده فرهنگ جامعههایی هستیم که این مفهوم در آنها ضعیف شده یا کمتر وجود داشته، بنابراین آن منابع عاطفی - ارزشی ما تغییر کرده و ما هم کمتر تحت تأثیر سنگینی مفهوم ناموس و غیرت هستیم و این را کمتر یاد میگیریم.
دوم هم تغییر آن مناسبات عینی و مادی است که با رشد فردگرایی همراه است. یعنی زنان هم بهمرور از خودشان استقلال به خرج دادهاند، به نوعی استقلال و روی پای خود ایستادن رسیدهاند و به مرور دارند خودشان را از مایملک مرد بودن خارج میکنند و مردان هم از یک طرف دارند میپذیرند یا تسلیم میشوند؛ فرقی ندارد.
یک عامل دیگر هم به صورت جانبی وارد این قضیه شده و آن این که بعد از آمدن جمهوری اسلامی، مفهوم ناموس و غیرت پیوند قویتری با اسلام پیدا کرده و چون اسلام سیاسی که میخواسته این مفهوم را در خدمت کنترل اجتماعی بگیرد در ذهن بسیاری از مردم شکست خورده است، خود این مفاهیم همراهش از جمله غیرت و ناموس هم ترک برداشته و از شدت و حدت آن کاسته شده.
بنابراین وقتی این هر سه عامل را نگاه میکنیم، میبینیم که روند به سوی کاهش شدت عنصر غیرت و پاسداری از ناموس است و اگر این روند ادامه پیدا کند، غیرمنتظره هم نیست که این مفاهیم در آینده هر چه بیشتر و بیشتر فرسوده شوند.»
حسین قاضیان از تغییر مفاهیم میگوید و حسین رئیسی، حقوقدان، به وجه عبرتآموز این ماجرا اشاره میکند و میگوید پرونده دردناکی مثل پرونده رومینا میتواند درس عبرتی برای سایر خانوادهها و نمونهای برای آموزش و تغییر در جامعه باشد: «پرونده رومینا و پدرش باید ابزاری باشد برای آموزش که پدرها و خانوادهها و سرپرستهای قانونی بدانند که مالک کودک نیستند و نمیتوانند هر رفتاری مبتنی بر دیکتاتوری و خودکامگی داشته باشند. این برایشان تبعات حقوقی خواهد داشت و به این صورت نیست که آنها بتوانند فرزندشان را بکشند و کسی از آنها سؤالی نکند.
برای همیشه این لکه ننگ بر دامن آنها تا عمر دارند باقی خواهد ماند. ممکن است چند آدم احمق آنها را تشویق کنند که تو برای ناموست این کار را کردی، ولی این همیشگی نیست و برای همیشه مورد تحقیر و سرزنش قرار میگیرند و باید تا پایان عمرشان از این رفتارشان شرمسار باشند و این برچسب شرمساری را برای همه عمرشان با خودشان خواهند داشت.»
زندگی کوتاه رومینا اشرفی ۱۳ساله در خرداد ماه سال جاری به پایان رسید. پدرش زندگی او را به پایان رساند. حال مادر رومینا و برادر کوچکش نگران روزی هستند که پدر از زندان بازگردد.
اکنون پرسش این است که چند رومینای دیگر ممکن است وجود داشته باشند؟ و آیا قانون در نهایت در حمایت از کودکی و کودکان تغییر خواهد کرد؟