ایرانیان از گروهها و با باورها و انگیزههای متفاوت با جدیت و نگرانی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را دنبال میکنند. انقلابی که یکی از سه شعار اصلیش استقلال بود امروز ایران را در وضعیتی قرار داده است که سرنوشتش بیش از هر کشور دیگری به اینکه چه کسی ساکن کاخ سفید خواهد بود گره خورده است.
در صحنه سیاسی آمریکا هم بایدن و هم ترامپ خواهان مذاکره با جمهوری اسلامی هستند. سیاست اعلام شده و تا اینجا پیگیری شده ترامپ فشار آوردن به تهران برای مجبور کردن خامنهای به بازگشت به میز مذاکره از موضع پایین است هر چند که بسیاری نگرانند شوق زیادش برای معامله مخل سیاست درست اعلام شدهاش شود. بایدن اما به عنوان میراثدار اوباما به دنبال دادن امتیاز به جمهوری اسلامی، حتی یکجانبه، برای بازگرداندن «نظام مقدس» به برجام یا شبهبرجام است.
اگر چه بایدن و ترامپ به دنبال مذاکره با تهرانند اما وعده ترامپ در این باره که اگر او برنده شود تهران پس از یک ماه توافق جدیدی با او امضا خواهد کرد، خوشخیالانه است. ترامپ ظاهراً اهمیت آنچه با حذف سلیمانی انجام داد را دستکم میگیرد. نرمش قهرمانانه خامنهای در برابر آنکه سلیمانی را حذف کرده است غیرممکن نیست اما سخت دشوار است.
بیشتر در این باره: خامنهای به دمکراتها اعتماد ندارد
از دید حافظان سنت الهی مستقر در تهران و حومه، بایدن و تیم همراهش که با خروج از برجام و حذف سلیمانی مخالفت کردهاند، گزینه مطلوبتری برای مذاکرهاند تا «ترامپ قمارباز» که «سردار عارف» را به دیار باقی فرستاده است. به این مزیت نه چندان کوچک اضافه کنید این واقعیت را که مشاورین بایدن نه تنها از برداشتن تحریمها سخن میگویند بلکه درباره دادن امتیازات یکجانبه به جمهوری اسلامی طی چند ماه آخر دولت روحانی هم صحبت کردهاند.
امتیازات احتمالی دولت بایدن به جمهوری اسلامی شاید تلاشی برای تقویت دست روحانی و تیم او در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ در برابر رقبای اصولگرایشان هم باشد. فارغالتحصیلان دولت اوباما که تیم سیاست خارجی بایدن را تشکیل میدهند نگاهی مثبت به روحانی و ظریف دارند و ترجیح میدهند با آنها طرف باشند. بیهوده نیست که حامیان روحانی پس از شیوع کرونا در ایران و تضیعف شانس ترامپ برای انتخاب مجدد از افسردگی درآمده و جانی دوباره گرفتهاند.
حسن روحانی که در کودکی هودج پرنده میدید، با وعده اعتدال بیش از حد و اندکی اصلاح به قدرت رسید اما با «کشیده رضاشاهیِ» ترامپ در خروج از برجام و فشار حداکثری از خواب شیرین جانشینی خامنهای بیدار شد. «شیخ دیپلمات» در دوره دوم ریاست جمهوریش با دو موج بزرگ تظاهرات اعتراضی ایرانیانی که احتمالاً برخیشان، اگر نه بیشترشان، پیشتر به او رأی داده بودند مواجه شد.
او به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی بر کشتن حداقل هزار و ۵۰۰ نفر، و شکنجه و زندانی شدن هزاران نفر نظارت کرده و وزیر خارجهاش وظیفه ماستمالی کردن خونهای ریخته شده و بدنام کردن قربانیان در عرصه جهانی را بر عهده داشته است. در عرصه سیاست دستاورد روحانی تا اینجا سه سال رشد اقتصادی منفی، تورم بالا، و سقوط شگفتانگیز ارزش پول ملی بوده است.
در پاسخ، ایرانیان انتخابات مجلس سال ۱۳۹۸ را تحریم کردند تا سفره انقلاب از جلوی جمعی از حامیان پرخورِ اصلاح و اعتدال جمع شود. پیشبینی رفتار جمعی ایرانیان دشوار است اما دست و دلبازی احتمالی دولت احتمالی بایدن شاید نتواند ایرانیان را فوج فوج به سمت حرم بنفش اعتدال و سقوط در چاه ویل صندوق رأی براند. میان بسیاری از ایرانیان و جمهوری اسلامی دریایی از خون فاصله است و بلیط نشستن بر سفره انقلاب نیز محدود.
ضعف طایفه اعتدال و اصلاح اما به معنای قوت قبیله اصولگرا نیست. اصولگراها حداقل در ظاهر جز داد و فریاد و چنگ زدن به ریسمان پوسیده اقتصاد مقاومتی تدبیری برای مقابله با تحریمها ندارند. البته قاعدتاً نیمچه عقلایشان به دنبال کره شمالی کردن ایران و ساخت بمب هستهای و مذاکره از موضع قدرت با «استکبار جهانی» هستند و سر و صداها بیشتر از باب تقیه تودرتوست.
پاشنه آشیل اصولگراها دقیقاً همین است که نه فقط اکثریت مردم ایران که احتمالاً بسیاری از خواصی که سر سفره چرب انقلاب نشستهاند، نیز علاقهای به کره شمالی شدن ندارند و جیبهای پر از پول نفت و زیارت بیوقفه لندن و پاریس و نیس و موناکو برای تتبعات عالیه در دقایق نعمات الهی را ترجیح میدهند. مردم خود کره شمالی نیز از زیستن در کره شمالی بیزارند، چه رسد به ایرانیانی که چهار دهه قبل سوار قطار تمدن بودند و از زمره مردمان محترم عالم انسانی محسوب میشدند.
در چند سال اخیر ضعف سیاسیون ولایتمدار که به بهترین نحو در شعار «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» متجلی شده، موجب اقبال مردم سرخورده و ناامید از اصلاح و اصول به منادیان براندازی جمهوری اسلامی شده است. اقبال بینظیر سه سال اخیر مردم به مفهوم براندازی اما منجر به شکل گرفتن سازمان مؤثری از براندازان نشده که این سالها را عمدتاً صرف کشتی گرفتن با یکدیگر کردهاند تا مجهز شدن برای سرشاخ شدن با نظام مقدس.
صرف نظر از اینکه ترامپ یا بایدن در نوامبر پیروز شوند، وقتی در ژانویه دوره جدید ریاست جمهوری آغاز میشود ساکن کاخ سفید دست پری در مقابله با حکومت اسلامی در تهران خواهد داشت. تورم بالا، پول ملی ناتوان، رکود اقتصادی طولانی مدت، ذخایر ارزی تحلیل رفته، متحدین منطقهای ضعیف شده و دهها میلیون ایرانی خشمگین و مخالف حکومتِ روحانیون و مستشاران سپاهیشان را در تنگنای سختی قرار میدهند.
منطقی آن است که واشنگتن فشار را بر جمهوری اسلامی افزون کند و شل نگیرد. افزایش فشار بر جمهوری اسلامی یک دشمن ایدئولوژیک آمریکا را در موضعی ضعیف قرار میدهد و نهایتاً مجبورش خواهد کرد یا سینهخیز و با خفت به میز مذاکره باز گردد یا زیر فشار خم شود و فرو بریزد.
بزرگترین اشتباه دولت بعدی ایالات متحده این خواهد بود که این دست بالا را در برابر وعدههای باد هوای اصحاب حوزه و حجره مفت بفروشد. واقعیت متأسفانه اما آن است که تاریخ به ما میآموزد آدمیان، خصوصاً سیاستمداران، عموماً چندان منطقی نیستند و احتمال اینکه ساکن بعدی کاخ سفید دست پرش را مفت بفروشد هست.
تا فرصت هست ایرانیان باید برای پیوستن دوباره به قافله تمدن و رهایی از این کابوس بیش از حد طولانی شده آستینها را بالا بزنند، چرا که زود دیر میشود.