انور سادات؛ شکست طلسم «نه جنگ، نه صلح»

  • آرش گنونی

انور سادات در نوامبر ۱۹۷۷ در تل‌آویو به هنگام سفرش به اسرائیل

دقیقاً پنجاه سال پیش، در شانزدهم اکتبر سال ۱۹۷۰، شعراوی جمعه، وزیر کشور وقت مصر طی یک کنفرانس خبری در قاهره از پیروزی محمد انور سادات در «همه‌پرسی انتخابات ریاست جمهوری» این کشور خبر داد که روز قبل از آن برگزار شده بود.

این همه‌پرسی چند روز پس از درگذشت جمال عبدالناصر برگزار شده بود و در آن، بر اساس اعلام رسمی، بیش از ۹۰ درصد شرکت‌کنندگان به ریاست جمهوری انور سادات آری گفتند.

رسانه‌ها در آن روز شادی خیل هواداران انور سادات به ویژه ساکنان روستای «ميت ابو الكوم»، زادگاه او را که تا آن زمان معاون رئیس‌جمهور مصر بود، مخابره کردند.

انور سادات که پس از به دست آوردن درجه افسری در ارتش مصر در سال ۱۹۳۹ با جمال عبدالناصر آشنا و سپس دوست شده بود، در کودتا علیه ملک فاروق نقش داشت و یکی از ۱۱ افسر شورای انقلاب در سال ۱۹۵۲ بود.

همچنین او که در دوران جنگ به دلیل نزدیکی که با حسن البنا رهبر اخوان المسلمین داشت، به عنوان رابط میان این سازمان اسلامی و افسران آزاد مصر عمل می‌کرد، بعد از کودتا و در سال ۱۹۵۴، برخی از اعضای اخوان المسلمین را به اتهام قتل جمال عبدالناصر محاکمه کرد.

سادات همچنین پس از انتصاب به عنوان دبیرکلی حزب اتحادیه سوسیالیست عرب، تنها حزب سیاسی دوران جمال عبدالناصر به ریاست پارلمان مصر رسید. او در سال ۱۹۷۰ در حالی به ریاست جمهوری مصر رسیده بود که جو عمومی شدیداً متأثر از فقدان جمال عبدالناصر بود.

در آن زمان، فضایی احساسی بر جامعه مصر حاکم شده بود و رسانه‌ها در ستایش سادات و زمینه‌چینی برای قدرت گرفتن او نقش عمده داشتند.

جمال عبدالناصر (راست) و محمد انور سادات (چپ) دو عضو خیزش افسران آزاد مصر در ۱۹۵۳ که بعدتر به ریاست‌جمهوری این کشور رسیدند

مثلاً روزنامه پرتیراژ الاهرام دو روز قبل از برگزاری همه‌پرسی، مطلبی را منتشر کرد که به ادعای این روزنامه چگونگی انتخاب سادات به مقام معاون ریاست جمهوری از سوی جمال عبدالناصر را «افشا» می‌کرد.

به نوشته الاهرام، جمال عبدالناصر در اوائل دهه ۱۹۵۰، یعنی حدود ۱۰ سال قبل از آن، متوجه شده بود که «سرویس‌های اطلاعاتی خارجی در تلاش برای گرفتن جان او هستند».

بر اساس گزارش الاهرام، یک شب قبل از سفر عبدالناصر به رباط برای شرکت در یک اجلاس عربی، او شدیداً نگران «آینده» مصر شده بود و تصمیم گرفت پیش از انجام این سفر، انور سادات را به مقام معاونت ریاست جمهوری منصوب کند. به همین دلیل، عبدالناصر در اولین ساعات صبح روز بعد، بدون هیچ تشریفاتی سادات را به دومین مقام بلندپایه کشور رساند.

الاهرام از این اقدام جمال عبدالناصر به عنوان نوعی «وصیت‌نامه سیاسی» او تعبیر کرد که حالا باید به آن عمل می‌شد.

این گونه روایت‌ها در آن زمان، نشان می‌داد که جامعه مصر شدیداً نیازمند یک «جانشین واقعی» برای دوران بعد از «ناصر» است و تلاش می‌شد نشان داده شود که سادات همان مرد مورد اعتماد رئیس‌جمهور محبوب فقید است.

مقام‌های مصری نیز نگران عواقب از دست دادن ناگهانی عبدالناصر بودند.

اما بحث درباره درگذشت جمال عبدالناصر و آینده مصر مختص مطبوعات این کشور نبود که فقط به شخصیت «رئیس» توجه داشتند و «درد» ناشی از مرگ غیرمنتظره او را روایت می‌کردند.

دیدار سادات و شاه در سفر ژانویه ۱۹۷۵ شاه به قاهره

در آن روزگار، در حالی که مطبوعات کشورهای بلوک شرق فقط به ستایش و یادبود «ناصر» می‌پرداختند، مطبوعات کشورهای غربی درباره آینده مصر و به ویژه آینده روابط مصر و اسرائیل پرسش‌های جدی مطرح می‌کردند.

مسئله مرگ عبدالناصر و جانشینی او فقط مسئله رهبری مصر به عنوان یک کشور نبود، بلکه به دلیل جایگاهی که مصر در جهان عرب و خاورمیانه داشت و همچنین اهمیتی که شخص عبدالناصر به عنوان یک رهبر کاریزماتیک جهان عرب ایفا کرده بود، مسئله جانشینی او، معنایی فراتر از مرزهای کشورش یافته بود.

روزنامه دی‌ولت آلمان بر همین نکته تأکید کرد و از یک «جانشینی دومنظوره» نوشت؛ این که در واقع، رهبری مصر در آن زمان، رهبری جهان عرب نیز بود.

همچنین پس از به قدرت رسیدن انور سادات، روزنامه لوموند چاپ پاریس در مطلبی با عنوان «تداوم در قاهره» نوشت که دو اصل در تغییرات در رهبری مصر پس از جمال عبدالناصر در نظر گرفته شده است: تداوم و گروه‌سالاری.

این روزنامه با اشاره به انتصاباتی که پس از همه‌پرسی روز پانزدهم اکتبر انجام شد، تأکید کرد که واضح است تیم جدید رهبری مصر، در ارائه یک راه‌حل برای بحران خاورمیانه «عجله دارند». به این معنی که آنان مایلند پیش از آن که دیر شود، از تضمین‌هایی که از زمان عبدالناصر برای رسیدن به یک راه‌حل مسالمت‌آمیز در مواجه با اسرائیل باقی مانده، استفاده کنند.

از چپ: سادات، کارتر و بگین به هنگام امضای توافق‌نامه صلح کمپ دیوید در سپتامبر ۱۹۷۸

لوموند همان زمان پیش‌بینی کرده بود که رهبری جدید مصر، بدون شک بیش از هر زمان دیگری، به صلحی نیاز دارد که بتواند وضعیت سیاسی و اقتصادی کشور را تثبیت کند.

اما انور سادات که تا زمان مرگ جمال عبدالناصر مرد در سایه بود و در نظر جامعه، شخصیتی به قوت شخصیت ناصر نداشت، کمی پس از رسیدن به قدرت، تلاش کرد نظم خود را حاکم کند.

او چند ماه بعد، علی صبری، یکی از سیاستمداران پرنفوذ مصر و هوادار شوروی را از کار برکنار کرد و در عوض با عقد یک پیمان همکاری با مسکو، زمام روابط مصر و شوروی را خود به دست گرفت.

در حالی که سیاست «نه جنگ، نه صلح» با اسرائیل، نارضایتی عموم مردم عرب را برانگیخته بود، سادات اصرار داشت که با نزدیکی به آمریکا، این کشور تنها کشوری خواهد بود که می‌تواند برای خروج نیروهای اسرائیلی از سرزمین‌هایی که در جنگ‌های پیشین به دست آورده بود، دولت اسرائیل را تحت فشار قرار دهد.

با این حال، در ابتدا تلاش‌های دیپلماتیک او نتیجه نداد و او با ارتش طی جنگی که به «جنگ اکتبر» مشهور شد، به نیروهای اسرائیلی در صحرای سینا حمله کرد. این جنگ گرچه برای او نتیجه نظامی ملموسی نداشت، اما او را در نزدیکی به آمریکا و کشورهای عربی محافظه‌کار مصمم کرد.

سادات کم‌کم به مبارزه علیه نفوذ شوروی در مصر روی آورد و اصلاحات اقتصادی در چارچوب سیاست‌های لیبرال در کشور انجام داد.

او همچنین رهبری بود که تابوی رابطه با اسرائیل را شکاند و در سال ۱۹۷۷ به بیت‌المقدس سفر کرد. به عقیده سادات، ۸۰ درصد دشمنی‌ها با اسرائیل در جهان عرب، «روانی» بود.

انور سادات در دوران ۱۱ ساله حکومت خود نشان داد، بیش از آنکه به آزادسازی سرزمین‌های فلسطینی فکر کند به فکر سرزمین مصر بود.

سادات روابط حسنه‌ای با محمدرضا پهلوی، شاه ایران داشت و پس از انقلاب با آغوش باز پذیرای او شد

تلاش‌های سادات در زمینه صلح با اسرائیل به توافق کمپ دیوید با میانجی‌گری آمریکا و سپس دریافت مشترک جایزه نوبل با مناخم بگین، نخست‌وزیر وقت اسرائیل منجر شد.

این توافق در ابتدا با واکنش محتاطانه کشورهای عربی معتدل مواجه شد، اما سپس جبهه‌ای از مخالفت‌ها در کشورهای الجزایر، لیبی، سوریه، یمن جنوبی و سازمان آزادیبخش فلسطین شکل گرفت.

این مخالفت‌ها در درون مصر نیز وجود داشت، ضمن آنکه انقلاب ایران و قدرت گرفتن اسلامگرایان در منطقه، زنگ خطری برای این توافق صلح و بازیگران اصلی آن بود.

انقلاب ایران دقیقاً چهار ماه پس از امضای نهایی توافق کمپ دیوید در کاخ سفید روی داد. اساساً این انقلاب شوک بزرگی برای کشورهای عربی نزدیک به آمریکا از جمله مصر بود.

سادات که شخصاً روابط حسنه‌ای با محمدرضا پهلوی، شاه ایران داشت، او را در بحبوبحه انقلاب با آغوشی باز پذیرا شد و در نهایت نیز پادشاه ایران در سفری دوباره به مصر پس از ترک ایران، در قاهره جان سپرد.

جمهوری اسلامی چنان از ترور انور سادات ابراز خرسندی کرد که خیابانی را نیز در تهران به نام خالد اسلامبولی نامگذاری کرد.

کینه‌ای که اسلامگرایان ایرانی از جمله روح‌الله خمینی از انور سادات بابت توافق صلح مصر و اسرائیل داشتند، با ماجراهای انقلاب ایران بیشتر شد و دورهای تاریک در روابط تهران-قاهره رقم خورد که همچنان ادامه دارد.

در حالی که در دمشق حافظ اسد نگاه دیگری به انقلاب ایران داشت، سادات از اینکه علناً علیه خمینی اظهارنظر کند، ابایی نداشت.

این خصومت‌ها بالاخره جان خود سادات را هم گرفت و او در اکتبر ۱۹۸۱ در جریان یک رژه نظامی در قاهره در یک حمله کشته شد.

جمهوری اسلامی چنان از ترور انور سادات ابراز خرسندی کرد که خیابانی را نیز در تهران به نام خالد اسلامبولی نامگذاری کرد. خالد اسلامبولی، عضو جهاد اسلامی، گروهی بود که مسئولیت حمله علیه سادات را برعهده داشت.

مرگ سادات که نه مثل ناصر سوسیالیست بود و نه به سبک او ملی‌گرایی را ادامه داد، نگرانی‌هایی را درباره آینده صلح با اسرائیل به وجود آورد.

بسیاری به ویژه در جهان عرب، صلح او با اسرائیل را ناتمام و شکننده دانستند، اما اکنون پنج دهه پس از راهی که او آغاز کرد، وضعیت کنونی جهان عرب نشان میدهد که این قضاوت چندان درست نبوده است.

او در واقع، پس از تجربه بارها جنگ، طلسم چندین ساله سیاست «نه جنگ، نه صلح» را با صلح شکانده بود.