در دو دهه گذشته، جمهوری اسلامی ایران با نظر و محوریت علی خامنهای سه برنامه هدفمند و پر هزینه را برای تقویت موقعیت و تضمین بقای خود دنبال و تقویت کرده است: برنامه هستهای، برنامه موشکی و نفوذ منطقهای.
فرمانده اصلی و مغز متفکر برنامه نفوذ منطقهای، قاسم سلیمانی بود که رویای تشکیل «هلال شیعی» در خاورمیانه سر داشت و با کمک مهرههای منطقهای مثل ابومهدی المهندس در عراق، به سرعت در حال پیادهسازی آن بود.
در حوزه موشکی، از حسن تهرانیمقدم به عنوان مغز متفکر نام برده میشد که رویای ساخت «موشک اسرائیلزن» داشت.
در حوزه هستهای، محسن فخریزاده، مغز متفکر نام گرفته بود و رویای ساخت «بمب اتم» در سر داشت.
در طول یک دهه گذشته، این سه پروژه فراز و نشیبهای متعددی داشتهاند ولی مهمترین اتفاق این سه پروژه، کشتهشدن هر سه «مغز متفکر» جمهوری اسلامی و چهرههای کمکی مهم آنها مثل ابو مهدی المهندس بوده است؛ دو نفر با دستور دونالد ترامپ و دو نفر دیگر به احتمال قوی توسط اسرائیل.
اگرچه ارزیابی تأثیر حذف فیزیکی این چهرهها بر سرعت و رویکرد برنامههایی که با محوریت آنها دنبال میشده، دشوار است ولی میتوان گفت حذف سه «مغز متفکر» حکومت ایران که نمادهای بلندپروازی جمهوری اسلامی محسوب میشدند، یک ضربه روانی جبرانناپذیر و طولانیمدت بر جای خواهد گذاشت.
علاوه بر اهمیت روانی و تبلیغاتی حذف این نمادها، در یک نگاه کلان، رویدادهایی چون ترور فخریزاده بخشی از یک برنامه هدفمند و ادامهدار برای «تضعیف حداکثری» پروژههای بلندمدت جمهوری اسلامی است.
این برنامه هدفمند مختص و محدود به برنامه اتمی ایران نیست، گزارشهای متعددی که در سالهای اخیر درباره حملات سایبری به تسلیحات موشکی ایران، برنامه محرمانه آمریکا برای مقابله با برنامه موشکی ایران و آزمایشهای ناموفق پرتاب ماهواره، منتشر شدهاند، نمونههای دیگر از راهبرد کلان «تضعیف حداکثری» است.
حملات موشکی مکرر اسرائیل در سوریه به مواضع ایران نیز یک قطعه دیگر از این پازل است که هدفش «تضعیف حداکثری» ایران در این منطقه و خاورمیانه است، همگی در یک راستا حرکت میکنند.
حتی از نظر برخی از مدافعان برجام، این توافق هستهای هم نقش کلیدی در «تضعیف حداکثری» برنامه اتمی ایران و مهار جمهوری اسلامی داشت ولی دولت اسرائیل با این ارزیابی مخالف است و اعتقاد دارد که ایران در پوشش توافق هستهای، کماکان دنبال دستیابی به سلاح هستهای است.
از این منظر و در نگاه میان مدت، ترور فخریزاده ادامه یک سلسله رویدادهایی است که از بهمن ۹۶ شدت گرفتهاند.
در نخستین گام، بهمن سال ۹۶، آرشیو برنامه اتمی ایران شامل ۵۵ هزار سند و ۱۸۳ لوح فشرده توسط ماموران اسرائيلی از منطقهای در شورآباد تهران با دو وانت به سرقت برده شد.
دو ماه بعد یعنی اردیبهشت ۹۷، بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسرائيل، در مراسم رونمایی از اسناد سرقتشده که به گفته او به طرز قابل ملاحظهای اشراف اطلاعاتی اسرائیل را بر برنامه اتمی ایران افزایش داد، سه بار به نام محسن فخریزاده اشاره کرد.
چهار ماه بعد در مهرماه ۹۷، نخستوزیر اسرائیل تصاویری از «تأسیسات سری جدید» در تورقوزآباد تهران را در مجمع عمومی سازمان ملل نشان داد و درباره «ساخت تسلیحات هستهای» افشاگری کرد.
در طول ۲۷ ماه گذشته ایران درگیر این افشاگری بوده و هنوز نتوانسته است جواب قانعکنندهای به آژانس بینالمللی انرژی اتمی بدهد و پس از هشت سال، آژانس در خرداد ۹۹ علیه ایران دوباره قطعنامه صادر کرد.
تیرماه سال ۹۹ سومین ضربه کاری به برنامه هستهای ایران وارد و مرکز سانتریفیوژ ایران در سایت هستهای نطنز منفجر شد که بر اساس برخی تحلیلها، دو سال برنامه هستهای ایران را با تاخیر مواجه کرده است.
چهارمین ضربه پیاپی و هدفمند اعلام شده به برنامه هستهای ایران ترور محسن فخریزاده بود.
در جمعبندی این تحولات، به نظر میرسد دولت اسرائيل میخواهد بگوید در کنار پیشبرد استراتژی «تضعیف حداکثری» در حوزههای دیگر، با تکیه بر اشراف اطلاعاتی که دارد، اگر جمهوری اسلامی قصد داشته باشد از خطوط قرمز عبور کند، میتواند وارد عمل شود و خطوط قرمز را جابجا کند.
بر اساس گزارش رسانههای اسرائيل که در اردیبهشت سال ۹۷ منتشر شد، از اواخر سال ۸۴ تا اواخر سال ۸۷ نیز برنامه ترور فخریزاده به طور جدی در دستور کار سازمان موساد بوده، ولی مقامهای اسرائيلی با این استدلال که زندهماندن او به تعقیب دقیقتر برنامه اتمی ایران کمک میکند، از ترور منصرف شدهاند.
۱۵ سال پس از آن زمان، ترور فخریزاده میتواند این پیام را برساند که با وجود ادعای ایران و به ویژه سپاه درباره قدرت امنیتیاش و افزایش چتر حفاظتی، اسرائیل کماکان این قدرت را دارد که تصمیم خود را اجرایی کند.
کماکان روشن نیست که دلیل اصلی انتخاب فخریزاده برای عملیات ترور چیست. ممکن است با توجه به برخی گزارشهای منتشرشده در یکسال گذشته درباره شدت گرفتن ابعاد نظامی برنامه هستهای ایران با محوریت فخریزاده، دولت اسرائيل در یک ارزیابی تازه به این نتیجه رسیده باشد که حذف او «ضربه فنی» محکمی بر این برنامه است و مردهاش مفیدتر از زندهاش است.
در عین حال، ممکن است با توجه به برخی اظهارنظرهای داخلی که فخریزاده را جزو دانشمندان هستهای محسوب نکردند، این فرد در دور تازه فعالیتهای هستهای ایران نقش کلیدی نداشته ولی حذف او به عنوان نماد اصلی این برنامه، به عنوان یک «ضربه روانی» مهم ارزیابی و سپس اجرایی شده است.
هر کدام از این دلایل یا دلایل دیگری در میان باشند، تغییری در اهمیت ارسال پیام صریح دولت اسرائیل مبنی بر داشتن قدرت تعیینکننده در این حوزه نمیدهد.
در یک نگاه کوتاهمدت اما این ترور میتواند بازتاب منفی در مذاکرات احتمالی بین ایران و آمریکا برای بازگشت به برجام داشته باشد.
مذاکرات و اجراییشدن دوباره برجام به شدت با منافع و خواستههای دولت اسرائيل در تضاد است.
مقامهای اسرائيلی از هر رفتاری برای تاخیر یا بیاثر کردن مذاکرات و برجام پرهیز ندارند ولی به نظر میرسد در حال ارسال این پیام هستند که حتی اگر مذاکرات شروع شود و حمایت سیاسی کافی از آمریکا دریافت نکنند، از انگیزه، اراده و قدرت زدن ضربات کاری برخوردار هستند.
پیام آنها به حکومت ایران روشن است؛ با آمدن دولت بایدن، حتی اگر «فشار حداکثری» برچیده شود، تغییر خاصی در استراتژی کلان «تضعیف حداکثری» رخ نمیدهد و قدرت چنین کاری را هم دارند.