پرویز پورحسینی از بازیگران شناخته شده سینما، تئاتر و تلویزیون ایران، تازهترین درگذشته حوزه فرهنگ و هنر بر اثر بیماری ناشی از کرونا بود.
آقای پورحسینی که جمعه گذشته بر اثر ابتلا به بیماری کووید ۱۹ از دنیا رفت، ۷۹ سال داشت و دانشآموخته بازیگری دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و از استعدادهای درخشان و یکی از بهترینهای پرورشیافته در ساختارهای آموزشی هنر و گروههای تئاتری دهههای ۴۰ و ۵۰ ایران بود که باوجود پرکاری نسبی در سینما و تلویزیون، کمتر توانست همه تواناییهای فراوانش را به نمایش بگذارد.
پرویز پورحسینی ستاره تئاتر بود و بختش کوتاه که توفان انقلاب همه آن روند رو به رشد تئاتر ایران را متوقف کرد و او ماند در سینما و تلویزیون زیر سایه نامهای بزرگتر.
Your browser doesn’t support HTML5
پس از آغازی به غایت متفاوت در «چشمه» آربی آوانسیان، پس از انقلاب و در دهه ۶۰ در چند فیلم فرصت یافت تواناییاش را تاحدودی نمایش دهد. حضورش در پایان «باشو، غریبه کوچک» تاثیرگذاری فیلم را بیشتر کرد اما در محصول دیگری از همان تیم با ردپای مشخص بهرام بیضایی، فیلم «طلسم» ساخته داریوش فرهنگ اوجی دیدنی از شخصیتی بیمار را خلق کرد که هم ترسناک و هم منقلب کننده بود.
در فیلم دیگری از همان دوران، «ایستگاه» یدالله صمدی که از بهترینهای سازندهاش بود و از معدود آثار تعلیقی موفق دورهاش محسوب میشد، قرار بود ایستگاهی را منفجر کند اما خانوادهاش را آنجا میدید. نمایش درخشانی از آشفتگی درونی در میانه بحران ارائه کرد. در مابقی حضورهایش، عملکردی قابل قبول داشت.
پرویر پورحسینی همچنین در فیلمهایی چون «کمالالملک» علی حاتمی، «کشتی آنجلیکا» محمد بزرگنیا، «باشو، غریبهکوچک» بهرام بیضایی، «روز فرشته» بهروز افخمی، «قاتل اهلی» مسعود کیمیایی، «شب حادثه» سیروس الوند و «گنج» محمدعلی سجادی و سریالهای «هزاردستان» علی حاتمی، «روزی روزگاری» امرالله احمدجو، «تصویر یک رویا» احمد امینی، «شب دهم» حسن فتحی و «مختارنامه» داود میرباقری حضور داشت.
از بازیگرانی بود که سطح کارش از استاندارد مشخصی پایینتر نمیآمد. فرم خاص صورتش، نگاهش و بیان مشخص و پرتأکیدش اگر کارگردان قابلی پیدا میکرد، به عملکردی ورای استاندارد سینما و تلویزیون ایران میرسید. پس از بازگشت بهرام بیضایی به ایران پس از مهاجرت دومش در میانه دهه ۷۰، اوج دیگری در بازی در نمایش «کارنامه بنداربیدخش» او خلق کرد.
رفتن پرویز پورحسینی به این شکل در قطار کرونا که انگار بیمحابا از اهالی فرهنگ و هنر مسافر میگیرد، دریغانگیز است. و تأسفبار که همین چند روز پیش سازنده یکی از فیلمهایش (روز فرشته) نوشته بود که مرگ ۴۰۰ تا ۶۰۰ نفر در روز از کرونا اتفاق عجیبی نیست.
بهروز بهنژاد، از بازیگران قدیمی سینما و تئاتر ایران، یکی از همدورهایهای آقای پورحسینی است که از دوران تحصیل و آغاز کار او چنین به یاد میآورد:
«زمانی که وارد دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران شدم، سال دوم تاسیس دانشکده هنرهای زیبای رشته تئاتر بود. روزهایی که ما امتحانهایمان را میدادیم، به مرور با پورحسینی آشنا شدم. همدورهایهای ما در آن مقطع حالا همه شناخته شده هستند. سوسن تسلیمی، سوسن فرخنیا، مرضیه برومند، رضا بابک، رضا قاسمی... دیگر همه معروفها آنجا بودند در آن سال. اساتید ما هم یک خانم فرانسویی بود که شوهر ایرانی داشت و معلم رقص و ژیمناستیک ما بود. استاد ماردویان، به ما درس سلفژ میداد، سلفژ به اصطلاح شناخت نتها و حنجره و ... حمید سمندریان یادش بهخیر استاد بیان ما بود. مهمتر از همه، بهرام بیضایی بود، آقای کوثر هم یک مدت آمد، آقای پرویز ممنون از آلمان آمده بود، او هم تدریس بازیگری میکرد. پرویز پورحسینی قبل از انقلاب فعال بود، ولی آنچنان پرکار نبود که بعد از انقلاب شد. در بازیگری بسیار عمیق رفتار میکرد، تا با کاراکتر آشنا نمیشد آن را به روی صحنه نمیآورد. این سالها دورادور از او خبر داشتم.»
پرویز پورحسینی فیلم دیگری از سالهای ابتدایی دهه ۶۰ دارد به نام «گنج». محمدعلی سجادی، کارگردان آن فیلم درباره انتخاب و همکاری با پرویز پورحسینی میگوید:
«پرویز پورحسینی از دید من آدمی است بسیار خودساخته و درخشان. خاطراتی برایم گفت هنگام ساخت مستند «حمید هما» که مثلاً زمانی که تئاتر پاسارگاد را که میخواستند تشکیل بدهند (همان گروهی که بعدا آقای سمندریان سکانش را به دست گرفت) همراه پرویز فنیزاده تصمیم میگیرند یک نمایش دونفره را که مال پیراندللوست، اجرا کنند. چون جای تمرین نداشتند، تصمیم میگیرند که شبها بروند در خیابان پهلوی آن زمان که خلوت بود و پرنور و زیر درختان تمرین کنند. خب یک آدمی از این جا شروع کرده و آمده جلو. و کارنامه بسیار پربار و درخشانی دارد، از کار با آقای سمندریان، کار با تمام تئاتریهای نازنین، تا برسد به آقای آوانسیان.
دو کار از او بود که نظر مرا جلب کرد. اتفاقاً هر دویش تئاتر بود. یکی تئاتر فاوست بود، یک اجرایی بود از آن که زنده یاد خانم جمیله شیخی عزیز و دوستان دیگر، مهدی میامی و دیگران کار میکردند اگر اشتباه نکنم. و یکی دیگر هم یک نمایشی بود برای آقای رضا قاسمی. خب این دوتا خیلی در ذهن من ماند. موقعی که فیلمنوشته «گنج» را آماده کرده بودم، از او خواستم که بیاید با هم کار کنیم. و بسیار زحمت کشید. آن کار به اصطلاح بهانهای شد که بعدها یک کار دیگر به صورت تله فیلم به اسم «رمز» هم با او کار کردم، که در سال ۸۱ بود.»
فیلم گنج برای دورهای توقیف شد و چند سال بعد با سانسورهای زیاد و تغییرات فراوان به نمایش درآمد. محمدعلی سجادی از این اتفاق و تأثیرش بر کار آقای پورحسینی میگوید:
«بسیار دردناک است. چون به هر صورت کار پرویز عزیز و زحمات همکاران دیگر علیرضا زریندست و محمدرضا علیقلی، و دوستان در آن کار مغفول باقی ماند، یعنی دیگر شنیده نشد، دیده نشد... سال ۶۳ من این فیلم را ساختم، در شرایطی که سینمای ایران هنوز داشت دست و پا میزد، آن هم یک فیلم سوررئالیستی، یک کار سخت و دشوار، که به اصطلاح یک داستان قراردادی جستجوی گنج را تبدیل کرده بودم به سفری در تاریخ. کاری به خوب و بد فیلم ندارم، دوست داریم، دوست نداریم یک بحث دیگر است.
جالب است که اکثر دوستان که آمار میدهند از ممیزی و سانسور، هیچوقت اشارهای به ضرب و شتمی که در آثار من شد نکردند. اصلاً اهمیتی ندارد برایشان ظاهراً. انگار یا باید شلوغ بکنی، بلوایی بکنی تا اتفاقی بیفتد؛ به هر صورت خیلی تیتروار به شما بگویم که متأسفانه فیلم را توقیف کردند، گفتند این فیلمی که شما ساخته اید، این گنج، گنج انقلاب است و از این تفسیرها که در آن دوره خیلی میکردند.
بنیاد فارابی و دوستانی که در آن دوره بودند و سیاست گلخانهای داشتند، فیلم را دادند دست یک آقایی که استودیو داشت و دوبلور بود؛ آقای قنبری که یکی از دوبلورهای قدیمی بود. ایشان متأسفانه فیلم را قلعوقمع کرد. مونتاژش را عوض کرد، نمیدانم، موسیقیاش را عوض کرد. الان نسخهای که بیرون هست، هیچ ربطی به فیلمی که من ساختم ندارد و سه سال بعد، در دوره موشکباران، همزمان با فیلم دیگرم به نام «گمشدگان» که اتفاقاً هر دو تا شبیه به هم بودند، اکران شدند. به گمشدگان هم درجه دال دادند. یعنی پایینترین درجه.
و وقتی از آقای بهشتی پرسیدیم چرا، گفتند تو یک بار دیگر رفتهای گنج را ساختهای. یعنی چیزهایی که الان فکر میکنم خود آقای بهشتی یا دوستان، امیدوارم در طول زمان متوجه شده باشند چه اشتباهی در آن موارد کردهاند. در حقیقت نابود کردند فیلم را. خیلی غمبار بود. خیلی غم انگیز است.
کار آقای پورحسینی در این فیلم بسیار اوج و فرود زیبایی داشته، و البته کار علی محزون، و دوست ما آقای اسماعیلی. پرویز پورحسینی و همه دوستان و همکاران من از این قضیه مستثنی نیستند متأسفانه. این فضای خودی بودن و ناخودی بودن. الان به نظر میآید گفتنش عبث است ولی همچنان متأسفانه... هر وقت به ارزش آدمها و تواناییها توجه کنی، ملاک این است که کی مُهر میگیرد، کی تسبیح دستش میگیرد، چه روشی و چه عقیدهای و آیا خودش را با سیاست همسو میکند یا نه... هنوز هم همین طور است. همین الانش هم همین طور است.»