محمد اعظم رهنورد زریاب که هفته گذشته در ۷۶ سالگی بر اثر ابتلا به کرونا در کابل درگذشت، علاوه بر این که مطرحترین نویسنده فارسیزبان افغانستان به شمار میرفت، شخصیتی چندوجهی داشت.
در روزهای گذشته، در رسانههای افغانستان و از زبان اهل ادبیات این کشور توصیفاتی چون «کاخ زبان فارسی افغانستان»، «پادشاه زبان فارسی افغانستان» و «فرهنگستان زبان و ادب فارسی افغانستان» درباره رهنورد زریاب شده است.
فارغ از این توصیفات، رهنورد زریاب به دلیل سابقه طولانی و مداوم در نوشتن به زبان فارسی و ایفای نقش در عرصههای روزنامهنگاری، ادبی و هنری افغانستان، به مرجعی بلامنازع در حوزه فرهنگ کشورش تبدیل شده بود.
او همچنین مدتی رئیس انجمن نویسندگان افغانستان و سالها بعد مشاور وزیر فرهنگ و اطلاعات افغانستان بود. اما چه ویژگیهایی جایگاه رهنورد زریاب را در فرهنگ و ادبیات کشورش ارتقا داد؟
چهرهای ملی و آشنا با ملل دیگر
شاید اولین نکتهای درباره این نویسنده، «ملی» بودن جایگاه اوست. بازگشت رهنورد زریاب به وطن، پس از سالها تبعید در اروپا، و زندگی و کار در کابل، وزن احساسات ملی را درباره او بیشتر کرد.
واکنشها به درگذشت او و همچنین برخورد مقامهای افغانستان در این زمینه نیز نشاندهنده اهمیت جنبه ملیگرایانه او نزد مردم افغانستان است.
با این حال، زریاب که خود متولد کابل بود و در این شهر تحصیل کرده و در دانشگاه خبرنگاری خوانده و حتی زندان رفته بود، جهان روزگار خود را نیز به خوبی میشناخت؛ از زلاند نو و روسیه تا ایتالیا و فرانسه و بریتانیا، او سفرهای بسیاری کرده بود و به ویژه با ادبیات و هنر جهان آشنایی داشت.
به ویژه تأثیری که او از فرهنگ هندی پذیرفته بود، آثارش را بسیار غنی کرده بود. محمود دولتآبادی، نویسنده، در این باره گفته است: «آثار زریاب کمکی است که بین ما و روحیه افسونزده هند ارتباط ایجاد میکند. در آثار زریاب چهرهها، روحیه، رفتار و قلندری هندی دیده میشود که بسیار دلنشین است و یکبار دیگر با وجود جدایی که در تصمیمهای استعماری بین مرز ما و هند رخ داد، عطر خوشایند فرهنگ هندو را به ذهن ما میرساند.»
همچنین کتابهای رهنورد زریاب طی دهههای گذشته در نقاط مختلف دنیا به چاپ رسیده است؛ از پاکستان و ایران تا شوروی سابق و آلمان و فرانسه.
تأکید بر یگانگی زبان فارسی
همچنین تقریباً همه نویسندگان و منتقدان ادبی بر آن اتفاق نظر دارند، اصرار و تعصب رهنورد زریاب بر «فارسی نوشتن» است.
این تأکید و پافشاری بر زبان فارسی او را به مقام «پاسداری از زبان فارسی» در کشوری رسانده بود که علاوه بر وجود زبانهای محلی دیگر، در معرض هجوم زبانهای خارجی قرار داشته است.
با این حال، او در پی ایجاد یک «هویت و اصالت ویژه» برای «فارسی افغانستان» نبود. از نظر او فارسی، «یک زبان» بود و تعلق به ملت خاصی نداشت.
فارسی برای رهنورد زریاب مرز جغرافیایی نداشت، بلکه خود یک سرزمین فراگیر بود با یک روح بزرگ: «در دهه سی خورشیدی، شماری از پژوهشگران افغانستان که به گونهای از آرکاییک علاقهمند بودند، دریافتند که این زبان را در گذشته «دری» گفتهاند و بهتر است این واژه را جانشین لفظ «پارسی» کنند، همچنان که فردوسی نیز از لفظ دری درباره این زبان بهره گرفته است. آنچه مهم است، روح زبان فارسی است. ما باید این روح را تجلیل کنیم و از این روح بزرگ الهام بگیریم. بدون شک فرقهایی بین زبان ما در ایران، افغانستان و تاجیکستان وجود دارد که همه اینها تفاوت در لهجههاست و تفاوت در زبان محسوب نمیگردد.»
اما فقط فارسی نوشتن برای این نویسنده اهمیت نداشت، بلکه «درستنویسی» هم مهم بود. به همین دلیل، علاوه بر تلاش برای پاکیزهنویسی در آثار خود، در زمینه ویراستاری و واژهگزینی و نشر قواعد درستنویسی برای دیگران نیز فعال بود.
فعالیتهای او در رسانههای افغانستان و تأثیرگذاری او بر دولت این کشور برای درستنویسی و واژهگزینی شاهد این مدعاست.
تمرکز بر داستانکوتاه و تجربه عرصههای متنوع ادبی
هرچند که رهنورد زریاب عرصههای مختلف ادبی را تجربه کرد، اما یکی از ویژگیهای اصلی او، نقشی است که در داستانکوتاهنویسی کشورش داشت.
رهنورد گرچه از جوانی در کنار کار روزنامهنگاری به نوشتن ادبی نیز میپرداخت، اما عملاً انتشار داستانهای او از دهه شصت خورشیدی آغاز شد؛ «آوازی از میان قرنها»، «مرد کوهستان»، «دوستی از شهر» و «نقشها و پندارها»، از آثار داستانی او در این دوره است.
این نویسنده در ابتدا در سبک «رئالیسم سوسایالیستی» مثل «مادر» ماکسیم گورکی نویسنده مطرح روس، به مضامین اجتماعی پرداخت و این توجه به مسائل اجتماعی، به ویژه بارز آثار او تبدیل شد.
آرین آرون، نویسنده افغان، درباره ویژگی آثار رهنورد در این دوره نوشته است: «زریاب با هر داستانش به میان آدمهای گوناگون میرود. او سراغ مدیر روزنامه میرود به سراغ دانشمند میرود، آدمهای دهاتی و شهری گوناگون، نویسنده، پولدار فقیر، و... را از میان طیف گوناگون اجتماع بر میگزیند.»
او ادامه میدهد: «این در واقع نخستین بار است که داستاننویسی در افغانستان این گونه خودش را بر دل جامعه میزند و از آن جا افراد گوناگونی را با تمام ویژگیهایش همان گونه بیرون آورده صیقل داده در قالب داستان میگنجاند.»
با این حال او به شیوه نوشتن نیز اهمیت میداد و به مرور توجه به فرم در آثار رهنورد زریاب بیشتر شد. همچنین این نویسنده عرصههای تازهای را در داستاننویسی تجربه کرد.
او که چندین مجموعه داستان منتشر کرده بود، در سال ۱۳۸۱ با انتشار رمان «گلنار و آیینه» در پیشاور پاکستان، خود را به عنوان نویسندهای رماننویس نیز مطرح کرد؛ رمانی که موسیقی و رقص در آن نقشی پررنگ دارد. از این نویسنده همچنین رمانی ناتمام با نام «زن بدخشانی» برجای مانده است.
ترجمه و پژوهش نیز از دیگر فعالیتهای ادبی رهنورد زریاب بود؛ ترجمه داستانهایی کوتاه از چند نویسنده با عنوان «پیراهنها» و آثار تحقیقی «چهها که نوشتیم» و «شمعی در شبستانی» از کتابهای او در این زمینه است.
توجه به طنز نیز از دیگر خصوصیات آثار این نویسنده است که خود را در آثاری چون «هذیانهای دور غربت» و «... و شیخ قدس الله سره گفت در کابل» خود را نشان داده است. او با زبان طنز به نقد تفکرات و رفتارهای موجود در جامعه میپرداخت.
رهنورد زریاب همچنین نوشتن فیلمنامه را نیز در کارنامه نویسندگی خود داشت.
تأثیرپذیری از ایرانیان و تأثیرگذاری بر نسلهای بعد
رهنورد زریاب در ایران نیز مورد توجه بود؛ چه از سوی نهادهای حکومتی و چهرههای نزدیک به حکومت، و چه در میان محافل و روشنفکران مستقل.
رهنورد زریاب که برنده جایزه دولتی جلال آلاحمد در ایران شده بود، از سوی نشریه بخارا نیز برای او بزرگداشتی برگزار شد. این نویسنده در این مراسم از نقشی که نویسندگان، مترجمان و پژوهشگران ایرانی بر دنیای ادبی او گذاشتند سخن گفت و نامهای ایرانی بسیاری را برشمرد که از جوانی تا سالهای پایانی عمرش با آنها مراوده داشت یا از آنها تأثیر گرفته بود.
رهنورد زریاب همچنین درباره تأثیرپذیری خود و کلا ادبیات افغانستان از نویسندگان و مترجمان ایرانی گفته بود: «بدون شک ادبیات افغانستان از ادبیات ایران تأثیر پذیرفته است. نویسندگانی از جمله صادق هدایت، صادق چوبک، جلال آل احمد، سیمین دانشور، احمد محمود و حتی محمد حجازی بسیار تأثیر گذاشتهاند. از سوی دیگر ما از ترجمههای ادبیات داستانی که در ایران صورت گرفته، فراوان بهره بردهایم. شخصاً خود را مدیون مترجمان بزرگ و پیشکسوت ایرانی میدانم که من را با ادبیات جهانی آشنا ساختند.»
با این حال او منتقد ایرانیها به ویژه مسئولان و روشنفکران ایرانی بود. او سالها پیش در گفتوگو با یک خبرگزاری داخل ایران گفت: «توصیه میکنم از خودبزرگبینی پرهیز کنید و بپذیرید کشورهایی مثل افغانستان و تاجیکستان هم هستند و آغاز ادبیات فارسی از این دو کشور بوده؛ نه از ایران امروزی. رودکی از تاجیکستان و شهید بلخی از بخارا برخاستهاند.»
رهنورد زریاب خطاب به ایرانیان تأکید کرد: «این نوع نگرش شاید هم به ضرر شما باشد و هم به زیان دو کشور دیگر. اینها باید بههم نزدیک شوند. از سویی ایران که موقعیت خوبی به لحاظ اقتصادی دارد، از این رهگذر میتواند به این دو کشور کمک کند. ایرانیها از همسایههای خود تا اندازهای غافل هستند.»
اما حجم زیاد و پیوستگی آثار رهنورد زریاب موجب شد تا تأثیر شگرفی بر نسلهای پس از خود، به ویژه نویسندگان و شاعران و ادیبان ساکن کشورش بگذارد.
محمد آصف سلطانزاده، نویسنده افغان در این زمینه معتقد است: «در تاریخ ادبیات داستانی فارسی افغانستان، رهنورد زریاب اولین نویسندهای است که طبق معیارهای نویسندگی مدرن داستان نوشته است، چنانکه در مقایسه با داستانهای زریاب آثار نویسندگان پیشتر از او داستانوارههایی بیش نیستند.»
او اضافه میکند: «برای همین داستانهای زریاب تأثیرگذار میشوند و نویسندگان پس از او به ویژه آنانی که در داخل افغانستان میزیستهاند، به شدت از سبک نوشتن او تأثیر گرفتهاند. هم موضوع تأثیرگذاری و هم غنا و تنوع موضوعی داستانهای زریاب که در بین نویسندگان افغانستانی بیسابقه است، باعث میشود که با قاطعیت بتوان ادبیات داستانی فارسی افغانستان را به دو بخش، پیش از زریاب و پس از زریاب تقسیم کرد.»
سپوژمی رئوف، همسر رهنورد زریاب نیز نویسنده بود و این دو در زمینه آفرینش ادبی بر یکدیگر تأثیر داشتند. سپوژمی هم در کابل متولد شد و پس از ازدواج با رهنورد زریاب داستانهای خود را با نام سپوژمی زریاب به چاپ رساند. کتابهای «شرنگ شرنگ رنگها»، «دشت قابیل» و «در کشور دیگر»، از کتابهای این نویسنده افغان است.
همچنین مجموعهای مشترک از داستانهای محمد اعظم رهنورد زریاب و سپوژمی زریاب با عنوان «برف و نقشهای روی دیوار» در تهران منتشر شده است.