همین چند روز پیش، حتی هزار تومان نداشتیم؛ یک تک هزار تومانی که الان به عنوان صدقه هم قبول نمیکنند. یک تکه نان خشک در خانهمان نبود. این وضعیت خانوادهای پنج نفره است که سالهاست من به عنوان یک زن، با کار و نظافت منازل مردم، مخارج و مایحتاج آن را تأمین میکنم و اگر روزی به هر دلیلی خانه بمانم، آن روز، دیگر چیزی برای خوردن نداریم.
الان هم با وجود محدودیتهای کرونا بیشتر اوقات خانهنشین هستم. تحمل چنین شرایطی با افزایش قیمتهای سرسامآور و ناگهانی مواد خوراکی هر روز برایمان دشوارتر از قبل میشود. مگر یک دختربچه ۹ ساله میتواند این مسائل را درک کند؟
این جملات تنها بخش کوچکی از حرفهای مریم از پشت تلفن در منزل صاحبکارش است که با صدایی گرفته از درد و رنجهای این روزهایش میگوید؛ درد و رنجهای فراموششدهای که بهگفته خودش دیگر حتی گوش شنوایی هم برایش پیدا نمیشود تا از اندوه و دردهای آدمی کمی کاسته شود.
روایت زنان کارگری که فراموش شدهاند
مریم حدودا ۴۷ ساله داری سه فرزند است. او ۲۰ سال پیش از شهرستان اردبیل به ساری مهاجرت کرد. همسر او از سالها پیش به دلیل بیماری اعصاب و روان تحت معالجه پزشک قرار گرفته و خانهنشین شده است.
به گفته مریم، همسرش باید برای ادامه معالجه در بیمارستان بستری شود که هزینه آن، هر شب، تقریبا ۱۰۰ هزار تا ۲۰۰ هزار تومان است.
مریم درباره گرانی و وضعیت سخت معیشتی این روزها که قشر فقیر و آسیبپذیر جامعه را بیش از پیش با مشکل مواجه کرده، میگوید: «همه چیز از توانمان خارج شده است. رسما کم آوردهام. من دو شیفته کار میکنم، ولی از طرفی، توان خرید هیچ قلم کالایی برای خانه نداریم و از طرف دیگر، باید با دستمزد روزی ۵۰ هزار تا ۷۰ هزار تومان، هزینه داروهای همسرم را هم پرداخت کنم.»
او میافزاید: «برای بهبود این وضعیت، بارها به ادارههای دولتی، هلال احمر، کمیته امداد و بهزیستی مراجعه کردهایم، ولی تلاشمان بدون نتیجه بوده و هیچ کسی هم پاسخگو نبوده است».
این خانواده که تحت پوشش اداره بهزیستی قرار دارد، ماهیانه مبلغ ۴۰۰ هزار تومان دریافت میکند، ولی به گفته مریم، این مبلغ حتی کفاف دو روز هزینههای زندگی یک خانواده پنج نفره را هم نمیدهد.
او میگوید: «بیشتر اوقات، همسایهها و یا صاحب منازلی که برایشان کار میکنم کمکم میکنند. از پوشاک و خرده وسایل تا اقلام خوراکی. با وجود آنهاست که تاکنون دوام آوردهام. در این غربت جز این اشخاص، هیچکس را ندارم. پسرم اول آذر به خدمت سربازی اعزام شد. برای وسایل بهداشتی که باید با خود به پادگان میبرد به هلال احمر مراجعه کردیم، چون توان خرید آن را نداشتیم، ولی گفتند ما خودمان نداریم. حال باید پسرم دو سال برای این مملکت خدمت کند.»
اما در کنار تمام این معضلات، خانواده مریم مدتی است که با ساختن دو اتاقک کوچک با تیرچه و بلوک که یک بار هم دچار آتشسوزی شده و ریزش سقف دارد، خود را از هزینههای گزاف اجارهنشینی معاف کردهاند.
این در شرایطی است که افزایش چند برابری اجاره بهای مسکن در سال جاری، وخیم شدن وضعیت معیشت خانوارها به علت افت درآمد و افزایش تورم و گرانی، در برخی از مناطق ایران باعث شده عدهای به چادرنشینی روی بیاورند؛ همچنانکه احمد صفری، یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اخیرا به روی آوردن بعضی از شهروندان به چادرنشینی به دلیل بالا بودن نرخ اجاره اشاره کرده و آن را به مثابه یک «مسئله ملی» خوانده بود.
در همین ارتباط، پیشتر برخی رسانههای داخلی از «کوچ اجارهنشینها به حاشیه قبرستانها و اجاره پشتبامها» در تهران با قیمت هر شب ۵۰ هزار تومان خبر داده بودند.
حال با وجود اینکه نرخ اجاره مسکن در چند ماه اخیر به گفته مجید کیانپور، عضو کمیسیون عمران مجلس، ۳۰ درصد افزایش یافته، زنان کارگری هستند که به عنوان سرپرست خانوار باید در کنار وضعیت نابسامان معیشتی و ناکارآمدی دستگاههای دولتی در حمایت از افراد آسیبپذیر جامعه و تأمین هزینههای اولیه زندگی، هر ماه اجاره کامل خانه را برای موجر کنار بگذارند.
با در نظر گرفتن شرایط کنونی، چنین اقدامی تا چه حد برای این دسته از زنان سرپرست خانوار امکان پذیر است؟
دیگر توان پرداخت اجاره خانه ندارم
معصومه حدود ۵۰ ساله، اهل مهاباد، ساکن ارومیه و دارای ۲ فرزند دختر است. او که سالهاست از بیماری دیسک کمر و قفسه سینه رنج میبرد، به تازگی همسرش را بر اثر سکته قلبی از دست داده است و اکنون جز خودش، کسی نانآور خانه نیست.
او یکی از همان زنانی است که باید در کنار تأمین مخارج اولیه یک زندگی سه نفره، ماهیانه مبلغ ۳۵۰ هزار تومان اجاره خانه پرداخت کند: «از سالها پیش، همسرم به دلیل بیماری قلبی و آسم توان هیچ کاری را نداشت و در گوشهای از خانه افتاده بود. از همان موقع، چارهای جز نظافت منازل مردم نداشتم. با دیسک کمر و آرتروز زانو، مشغول شستوشوی فرش و اسبابکشی منازل مردم هستم تا بچههایم گرسنه نمانند.»
او میگوید: «ویروس کرونا تأثیر مستقیمی بر زندگیمان داشته و درخواست برای کار منازل بسیار کمتر از قبل شده است. من و فرزندانم مدتهاست رنگ گوشت ندیدهایم. زنی ۵۰ ساله با دو فرزند هستم که هیچ پساندازی نداریم و اگر حمایت و کمکهای آشنایان و اقوام نباشد، ادامه دادن یک ساعتِ این وضعیت برایمان غیرممکن است.»
به گفته معصومه، او از هشت ماه پیش توان پرداخت کرایه خانه را نداشته و در طول این مدت بارها برای تخلیه از سوی صاحبخانه تحت فشار و اهانت قرار گرفته تا جایی که صاحبخانه تهدید کرده که هر ماه مبلغی را به عنوان جریمه از پول پیش خانه برمیدارد، چون میداند نه قانونی وجود دارد و نه ما کسی را داریم که از حقمان دفاع کند.
معصومه که این روزها بیماریاش شدت پیدا کرده است، میگوید چندی پیش، پول دارو و ویزیت دکتر متخصص در ارومیه را از همسایهشان قرض گرفته است.
این دسته از زنان که محتاج کسب درآمد برای امرار معاش خود و خانوادههایشان هستند ناگزیر از تن دادن به هر شغل کمدرآمد و شرایط سخت کار میشوند.
این زنان کارگر از هیچگونه حمایت قانونی، مزایا، بیمه کاری و امنیت شغلی برخوردار نیستند و با دستمزدهای بسیار کم به کار گرفته میشوند و بیشترین آسیبهای اشتغال در حوزه زنان کارگر شامل این دسته از زنان میشود که بدون عقد قرارداد مجبور به کار میشوند.
بر اساس آمار اعلام شده توسط مؤسسههای مالی سازمان پژوهشی تامین اجتماعی در سال ۱۳۹۶ حدود ۸۰ درصد شاغلان بدون بیمه سهم زنان بودهاند که شامل مشاغل خانگی و کارگاهها میشود.
اما در بین این زنان کارگر، کسانی وجود دارند که «دارای معلولیت» هستند و این افراد نه تنها از هیچگونه قوانین حمایتی برخوردار نیستند بلکه به شیوههای مختلف در محیط کار مورد تحقیر و نادیده گرفتن حق و حقوقشان از سوی کارفرمایان قرار میگیرند و یکی از آسیبپذبرترین نیروی کار در بازار کار محسوب میشوند.
هیچ نهادی ما را تحت پوشش خود قرار نمیدهد
مهتاب ۳۰ ساله، مجرد و اهل یکی از شهرهای کوچک به نام آبپخش از توابع بوشهر است. او کمشنوا و خواهرش نیز دارای معلولیت (ضایعه نخاعی) است.
مهتاب در نبود پدرش با خواهر و مادرش در یک خانه کوچک در شهر آبپخش زندگی میکنند. او به همراه مادرش بخشی از تامین حداقل هزینههای زندگی را بر عهده گرفته و به عنوان «اتوکار» در یک خیاطی مشغول به کار است.
او درباره وضعیت خود میگوید: «در کنار رفتار و نگاههای سنگین برخی از مردان، بزرگترین معضلی که به عنوان یک زن شاغل با آن دست و پنجه نرم میکنم، شرایط جسمیام است، به خاطر اینکه هیچ نهادی ما را تحت پوشش خود قرار نمیدهد و با شرایط کنونی هر روز وضعیت معیشتیمان وخیمتر میشود و حقوق کاریام حتی یک دهم زندگی ما را پوشش نمیدهد.»
به گفته مهتاب، تمام این معضلات نتیجه نبود قانونی صحیح در جهت رسیدگی و اشتغالزایی برای افراد دارای معلولیت است و زمانی وضعیت و ادامه زیست برای این افراد بغرنجتر میشود که در یک محیط کاملا بسته و کوچک و یا روستا باشند؛ جایی که حتی برای افراد سالم هم امکانات و کوچکترین بستر شغلی مناسبی وجود ندارد.
مریم، معصومه و مهتاب نمونههایی از زنان کارگری هستند که سوای مواجهه با مشکلات فراوانی مانند تبعیض جنسیتی و تعرض جنسی در محل کار، همواره از قربانیان اصلی بحرانهای اقتصادی هستند و علاوه بر اینکه از نیروهای کار ارزان قیمت برای کارفرمایان محسوب میشوند، در صف نخست تعدیل نیرو نیز قرار دارند.