«همهٔ ما را توی آن هواپیما زدند، همهٔ ما را. پدر و مادری خسته. برادری که یکشبه داغون شد، یکشبه پیر شد. هیچ خوشحالیای دیگر در خانه ما نیست. بر فرض اینکه اصلاً عدالت برقرار شود که محال است، ما زندگیمان را از دست دادیم و تنها چیزی که ذرهای شاید مرهمی باشد این است که آنهایی که واقعاً این کار را کردند، آنها واقعاً دادگاهی شوند.»
این را آرزو غفوری آذر میگوید؛ خواهر سیاوش غفوری آذر که با همسرش سارا ممانی در فاجعه شلیک موشکهای سپاه به پرواز ۷۵۲ در بامداد ۱۸ دی ۹۸ همراه با دیگر سرنشینان هواپیما کشته شد.
سیاوش غفوری آذر و سارا ممانی هر دو دانشآموخته دانشگاه کنکوردیا در کانادا بودند که برای برگزاری مراسم عروسی به ایران سفر کردند، اما هرگز به خانه بازنگشتند.
Your browser doesn’t support HTML5
آرزو غفوری آذر، خواهر سیاوش، یک سال بعد از این فاجعه از سفر آنها به ایران و از شبی میگوید که او و خانوادهاش در انتظار بازگشت برادر و نوعروسش به کانادا بودند: «جریانات آبان بود و پدر من تقریباً هر روز زنگ میزد که بچهها نیایید. به دلیل اینکه مادر سارا مریض بود، قرار بود بروند یک عقد سادهای بگیرند. هرچی بابا گفت نیایید، الان شرایط اینجا مساعد نیست و خیلی بد است، سیاوش گفت من نمیتوانم نیایم، برای اینکه دلم میخواهد مامان سارا عقد ما را ببیند. بچهها رفتند و عروسی را گرفتند. پدر و مادر من چقدر خوشحال بودند.»
کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس در ۱۳ دی ماه سال گذشته آرزو غفوری آذر را نگران ناامنی در آسمان ایران میکند: «روزی که سیاوش داشت به کانادا برمیگشت تلویزیون را نگاه میکردم، دیدم اصلاً اوضاع خوب نیست. به برادرم داریوش زنگ زدم گفتم آسمان آنجا امن نیست، اینها میخواهند انتقام سخت بگیرند. مشخصاً هم معلوم بود که آسمان امن نیست. زنگ زدم به سیاوش، اینترنت نداشت. موقعی که به فرودگاه رسید، خودش با من تماس گرفت. گفتم سیاوش سوار هواپیما نشو خیلی شرایط بد است، گفت نترس، رسیدم کییف با تو تماس میگیرم. منی که نه آدم سیاسی هستم نه کارشناسی هستم نه چیزی، میدانستم و تشخیص دادم که آن شب آسمان امن نیست.»
بیشتر در این باره: برای سیاوش و سارا؛ دو مسافر پرواز ناتمامهواپیما اما به کییف نمیرسد: «سیاوش به من قول داده بود با من تماس میگیرد. دو ساعت بعد برای اینکه دلشوره داشتم، رفتم سراغ گوشی و دیدم نوشته یک هواپیما افتاده. من جیغ و داد کردم. خودم فهمیدم، برای اینکه نگران بودم و اصلاً نمیتوانم باور کنم که عمدی نبود. عمدی بود. چطور من متوجه شده بودم که هیچ سررشتهای ندارم! اگر عمدی نبود، آسمان را باید میبستند. در آن شرایط جنگی باید آسمان بسته میشد.»
مسئولان جمهوری اسلامی سه روز نخست بعد از ساقط کردن هواپیما با کتمان حقیقت، علت را سانحه هوایی ذکر میکردند اما پس از فشارهای بینالمللی، فرمانده هوافضای سپاه عنوان کرد که هدف قرار دادن این هواپیما «سهوی» بوده و پدافند سپاه پاسداران آن را با یک موشک کروز اشتباه گرفته است.
آرزو غفوری آذر که مقیم کاناداست میگوید: «برادر بزرگم و من و عمویم میخواستیم برویم ایران و اینقدر شرایط پدر من بد بود که تنها چیزی که به ما گفت این بود که اصلاً نمیخواهم شما پایتان را اینجا بگذارید. یعنی اجازه نداد که ما برویم. پدر و مادر من اصلاً شرایط خوبی نداشتند. مدام میرفتند در خانه و فشار خیلی روی پدر و مادرم بود. ما هم اینجا دستمان به هیچ چیزی بند نبود و نمیتوانستیم کاری بکنیم. تا اینکه بابا گفت شما نیایید، من سریع میآیم پیش شما.»
پدر و مادر سیاوش غفوری آذر تا پیش از ترک ایران از سوی نهادهای امنیتی تحت کنترل بودند: «خیلی اذیتشان کردند به هر نحوی که بود. بابا میگفت یک روز از طرف استانداری میآمدند، یک دفعه از طرف آستان قدس رضوی میآمدند به حساب اینکه میخواهیم دلجویی کنیم. ولی در واقع دلجویی نبود. مامان میگوید تمام مدت جلوی خانه دو ماشین بود. برداشته بودند جلوی در خانه یک چیزی چسبانده بودند که شهید شدند که یک چیز مسخرهای بود که بیشتر درد پدر و مادر مرا اضافه میکرد. در خاکسپاری هم حضور داشتند. یعنی اصلا خاکسپاری به شکل امنیتی بود. یعنی تمام مدت تا اینها بیایند اینجا پیش ما تحت کنترل بودند. هیچ چیزی هم حتی یک سوزن از وسایل شخصی سیاوش و سارا تحویل ندادند. فقط جنازهها را دادند که به خاک سپردیم فقط همین و هیچی.»
بیشتر در این باره: بازخوانی گاهشمار ۷۲ ساعت لاپوشانی یک فاجعهآبان ۱۳۹۹ بابک غفوری آذر، از نزدیکان سیاوش غفوری آذر و سارا ممانی، اعلام کرد که سنگ مزار سیاوش و سارا را شکستهاند و تصویر آنها را از روی سنگمزارشان کنده و بردهاند. آرزو غفوری آذر، خواهر سیاوش، میگوید: «اینها به سنگ قبر هیچکس رحم نمیکنند، اما اصلا برای ما مهم نبود، برای اینکه اینها زندگی ما را از ما گرفتند. سنگ که سنگ است، اینها زندگی ما را آتش زدند. با این کارها خودشان را دارند بیشتر معرفی میکنند. من تا حالا خودم جرئت نکردم که سنگی ببینم. اصلا نمیتوانم قبول کنم که سیاوش من آنجاست. سنگ را بشکنند، هر کاری دلشان میخواهد بکنند، آنها زندگی ما را از ما گرفتند؛ سنگ که سنگ است.»
در آستانه سالگرد ساقط کردن هواپیما، دولت ایران اعلام کرد که به بازماندگان هر جانباخته ۱۵۰ هزار دلار غرامت میدهد. «دادخواهی» و روشن شدن حقیقت اما تنها خواسته آرزو غفوری آذر و خانوادهاش است: «فقط اینکه حقیقت را بگویند، که من میدانم حقیقتی در کار نیست، چون جامعه جهانی هم به نظرم واکنش درستی نشان نداد. حداقل کاری که میتوانست بکند تحریم هوایی و قطع پروازها بود. تنها دولتی که از ما حمایت کرد دولت کانادا بود. ما دادخواهی میخواهیم. فقط همین. غرامت اصلا به زبان من نمیچرخد، به خاطر اینکه ما یک موی سیاوش را با تمام دنیا عوض نمیکنیم. فقط باید حقیقت معلوم شود و اینکه یک اپراتور را بگیرند و بگویند او کرد، نه. آمران و مسببان اصلی، آنهایی که تصمیم گرفتند این هواپیما را بزنند، آنها باید به دادگاههای بینالمللی بروند. من و خانوادهام فقط همین را میخواهیم. یک سال است من سکوت کردم، چون پر از خشم و نفرت هستم، چون فکر میکنم هیچ چیزی نمیتوانم بگویم. تنها چیزی که کمی ما را آرام میکند این است که ما واقعاً نمیبخشیم، فقط دادخواهی میخواهیم، اینکه دنیا پشت آدم باشد.»
آرزو غفوری آذر میگوید: «یک سالی بر ما گذشته که انگار یک سال نیست، انگار بیست سال است که ما بدون سیاوش در فشار خیلی بدی هستیم. خیلی سخت بود. فکر کن شما در مملکت خودت، جایی که دنیا آمدی، جایی که فکر میکنی وطن توست، جایی که فکر میکنی آدمهای آنجا از خودت هستند، بچهات را بزنند. یک غریبه این کار را نکرده، این جنایت را خودشان یعنی خودی با تو کرده. سیاوش رفته بود مملکت خودش، مملکت غریبه نرفته بود. معلوم است چه میشود دیگر. آدم چه حسی میتواند داشته باشد اصلا به آن خاک، به آن آب! تا زمانی که آنها در آن کشور هستند، دیگر آنجا وطن من نمیتواند باشد. این حسی است که ما داریم. حسی است که من دیگر فکر نمیکنم آنجا وطن من میتواند باشد که زندگیام را از من گرفته.»
پرواز ۷۵۲
سرنگونی پرواز ۷۵۲؛ ارتفاع: هشت هزار پاروایت تکاندهندهٔ حامد اسماعیلیون از پروازی که هرشب سرنگون میشودبازخوانی گاهشمار ۷۲ ساعت لاپوشانی یک فاجعه