پروندهٔ هسته‌ای و ملاحظات خامنه‌ای در انتخابات ۱۴۰۰

دیدار مجازی گروهی از شهروندان آذربایجان شرقی با رهبر جمهوری اسلامی در ۲۹ بهمن ۹۹

هفته گذشته سازمان بسیج اساتید کتابی را با عنوان «دولت جوان حزب‌اللهی» رونمایی کرد. این عبارت را از خرداد سال ۹۸ تاکنون بارها رهبر جمهوری اسلامی به کار برده و تأکید کرده است که اگر چنین دولتی تشکیل شود، «غصه‌ها» تمام می‌شود.

اشارهٔ علی خامنه‌ای حالا به یک کد انتخاباتی در میان اصولگرایان بدل شده و مصاحبه‌ها و یادداشت‌های متعددی درباره آن منتشر می‌شود. رهبر حکومت ایران وعده داده است که دوباره دربارهٔ این موضوع حرف خواهد زد.

«دولت جوان حزب‌اللهی» ترجمهٔ یک رؤیای ناکام است که قرار بود در سیمای محمود احمدی‌نژاد جلوه‌گر شود، ولی منجر به ظهور «جریان انحرافی» شد. میل دوبارهٔ خامنه‌ای به تشکیل چنین دولتی چندان عجیب نیست، ولی او برای تحقق چنین رؤیایی با چند مسئلهٔ مهم مواجه است.

۱) موضوع اول پروندهٔ هسته‌ای ایران و تأثیر آن بر انتخابات است. پروندهٔ هسته‌ای ایران در سال ۹۲ به‌تنهایی جهت انتخابات را تعیین کرد و کماکان این قدرت را دارد که به محور تعیین‌کنندهٔ انتخابات تبدیل شود.

سال ۹۲ خامنه‌ای اجازه داد این موضوع به محور اصلی انتخابات تبدیل شود. او برخلاف رویکردش در سال‌های ۸۴ و ۸۸ در اردوگاه انتخاباتی اصولگرایان دخالت نکرد و گویی حسن روحانی همان کاندیدایی بود که دنبالش می‌گشت تا پروندهٔ سازش هسته‌ای را به نتیجه برساند.

آیا خامنه‌ای کماکان چنین ملاحظه‌ای دارد؟ در دو هفتهٔ اخیر، او با دخالت‌های مکرر و علنی دربارهٔ آینده مذاکرات و وضعیت هسته‌ای، به طرز معناداری حسن روحانی را به حاشیه برده است. این می‌تواند یک نشانه باشد مبنی بر این‌که او دیگر تمایل ندارد روحانی و تیم او پروندهٔ هسته‌ای را نمایندگی کنند.

میل دوبارهٔ خامنه‌ای به تشکیل یک «دولت جوان حزب‌اللهی» چندان عجیب نیست، ولی او برای تحقق چنین رؤیایی با چند مسئلهٔ مهم مواجه است.

به موازات این گمانه‌زنی، نباید از توجه و تحرکات علی لاریجانی غافل شد که از سوی بخشی از اصولگرایان به عنوان یک کاندیدای جدی مطرح شده است. لاریجانی در موضوع پروندهٔ هسته‌ای مشی‌ای شبیه روحانی دارد و ظاهری مطیع و اصولگراتر. انتخاب او به‌عنوان رئيس‌جمهور می‌تواند به‌معنای ادامهٔ تفکر تیم روحانی در این پرونده باشد.

طبعاً ظهور چهره‌ای مثل لاریجانی مصداق «دولت جوان حزب‌اللهی» که خامنه‌ای دنبال آن است، نخواهد بود و او باید در این باره تصمیم بگیرد.

۲) ملاحظهٔ دوم به تفاوت فضای انتخابات سال ۱۳۹۲ و ۱۴۰۰ بازمی‌گردد. در سال ۹۲ مذاکرات محرمانه‌ای بین ایران و آمریکا در جریان بود که میوه‌چینی آن به بعد از انتخابات موکول شده بود.

بازیگری روحانی در مناظره‌ها با کلمات مناظره و سانتریفیوژ به او کمک کرد تا از فضا و احتمال مذاکره برای برنده شدن بهره‌مند شود. با این حال در سال ۱۴۰۰، قبل از آن‌که بازیگری کاندیداها مهم باشد، تصمیمات دولت بایدن دربارهٔ تحریم‌ها می‌تواند به فضای انتخاباتی جهت بدهد.

از همین زوایه است که بحث یا امیدواری حتی دربارهٔ نامزدی چهره‌هایی چون محمدجواد ظریف بالا گرفته و گمانه‌زنی‌های متعددی در رسانه‌های اصولگرا دربارهٔ چگونگی تاثیرگذاری بایدن بر انتخابات مطرح شده است.

گشایش‌های مقطعی اقتصادی از سوی دولت بایدن، فراهم شدن مقدمات بازگشت آمریکا به برجام و پیامدهای داخلی آن می‌تواند یک نیروی محرک قوی برای فضاسازی انتخاباتی باشد، به نحوی که کاندیدایی در این فضا رشد پیدا کند که تا چند ماه پیش بخت چندانی نداشت.

در چنین فضایی آیا رهبر جمهوری اسلامی که به‌شدت می‌کوشد فضای حاکم بر مذاکرات بین ایران و آمریکا را کنترل کند، قادر یا مایل به مقابله با چنین فضایی خواهد بود؟

اگر او با این فضا مقابله نکند، آیا نامزد مطلوب برای تشکیل «دولت جوان حزب‌اللهی» که به احتمال زیاد چندان اهل سازش و مذاکره نیست، امکان رشد و پیروزی خواهد یافت؟

غلامعلی‌ حدادعادل که اکنون پدرخوانده انتخاباتی اصولگرایان محسوب می‌شود، با اشاره به همین موضوع گفته است دولت بایدن «از ابزار تحریم و شل و سفت کردن تحریم‌‌ها برای روی کار آمدن جریان خاص در انتخابات بهره می‌گیرند».

این دیدگاه نشان می‌دهد که نگرانی از تاثیر جهت‌گیری دولت بایدن درباره تحریم‌ها در میان این طیف محسوس و جدی است و آنها توقعاتی برای مهار این وضعیت دارند.

احتمالاً در چنین شرایطی تنها گزارهٔ ممکن اِعمال نظارت استصوابیِ حداکثری و ممانعت از کاندیداتوری دیگر چهره‌هاست تا کاندیدای «جوان و حزب‌اللهی» در یک فضای کاملاً مدیریت‌شده بتواند بر کرسی ریاست‌جمهوری بنشیند.

۳) ملاحظهٔ سوم اما به پروندهٔ جانشینی گره خورده است. شکست ابراهیم رئيسی در انتخابات سال ۹۶ کماکان یک نقطه‌ضعف در کارنامهٔ فردی محسوب می‌شود که یکی از گزینه‌های احتمالی جانشینی رهبر جمهوری اسلامی است.

در طول دو سال گذشته، برنامه‌های مفصل تبلیغاتی دربارهٔ محبوبیت اجتماعی رئيسی تدارک دیده شده است که بسیاری آن را تبلیغات برای رهبری رئيسی ارزیابی می‌کنند.

اگر این تبلیغات با یک نتیجهٔ انتخابات و برد همراه شود، آیا پروژه «دولت جوان حزب‌اللهی» محقق نمی‌شود و رهبر کردن رئيسی را چند قدم پیش نمی‌برد؟

جمع‌آوری نامه در مجلس برای دعوت از رئيسی نشان می‌دهد حتی اگر این ایده در سطح عالی نظام شکل و قوت نگرفته‌ باشد، سطوحی از لایه‌های میانی قدرت نمی‌خواهند فرصت انتخابات را از دست بدهند و از رهبر جمهوری اسلامی توقع دارند که از چنین ایده‌ای حمایت کند.

این گزاره البته چندان حیاتی و فوری نیست و ابراهیم رئيسی با وجود شکست انتخاباتی سال ۹۶، کماکان ظرفیت و بخت رهبری را دارد. مثلاً او در سال‌های نه چندان دور و پس از مرگ یا بازنشسته شدن جنتی می‌تواند به‌راحتی ریاست مجلس خبرگان رهبری را تصاحب کند و کارت‌های خود را قوی‌تر کند.

با این حال این موارد به‌خوبی نشان می‌دهد که در کنار هوسِ دوبارهٔ رهبر جمهوری اسلامی برای تشکیل «دولت جوان و حزب‌اللهی» او باید دو موضوع پرونده هسته‌ای و جانشینی را نیز مدیریت کند.

گره خوردن این سه موضوع وضعیت را پیچیده می‌کند، ولی رصد کردن هر کدام می‌تواند مثل یک چراغ راهنما راهگشا باشد.