آیا جمهوری اسلامی تشییع‌ جنازه سایه را مصادره کرد؟

تشییع جنازه سایه در تهران

«ما از نژاد آتش بودیم
همزاد آفتاب بلند، اما
با سرنوشت تیره خاکستر»

پیکر هوشنگ ابتهاج (سایه) که محمدرضا شفیعی کدکنی، استاد ادبیات فارسی، شعر او را «استمرار بخشی از جمال‌شناسی شعر حافظ» دانسته و دفتر خبرگزاری فرانسه در تهران در گزارش خود او را «بزرگ‌ترین شاعر معاصر فارسی» خوانده، روز شنبه در رشت، زادگاهش، به خاک سپرده شد.

اما مراسم تشییع‌ و خاکسپاری پیکر او چه در تهران و چه در رشت در حالی برگزار شد که مداخله‌های وزارت ارشاد بر روند برگزاری آن سایه انداخت.

این مداخلات چنان آشکار و عیان بود که برخی کاربران توئیتر که از نزدیک شاهد این مراسم بودند از «مصادره» مراسم از سوی «یک‌سری آدم معلوم‌الحال» نوشتند.

همچنین یک عکس خبرگزاری دولتی ایرنا که در شبکه‌های اجتماعی بازتاب داشت، تصویری متفاوت از مراسم تشییع‌ جنازه یک شاعر «مردمی» را به نمایش می‌گذاشت.

در این عکس که به نظر می‌رسد اکنون از خروجی خبرگزاری رسمی ایرنا حذف شده است، مردی که جلو تابوت سایه حرکت می‌کند پوستری را به دست گرفته که در آن، عکس سایه در کنار عکس رهبران جمهوری اسلامی قرار داده شده است.

پیشتر نیز یک عکس از تشییع‌ جنازه محمدعلی سپانلو، شاعر، که در آن افرادی با لباس‌های متحدالشکل در صف اول مراسم نماز میت ایستاده بودند، بار دیگر موضوع «مصادره» کردن مراسم تشییع جنازه دگراندیشان از سوی حکومت را مطرح کرده بود.

درگذشت محمدعلی سپانلو

رضا خندان مهابادی، از اعضای هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که اکنون زندانی است، همان زمان به رادیوفردا گفت: «کانون نویسندگان علاقه‌مند است که مراسم مربوط به درگذشت اعضای خود را برگزار کند. ولی متاسفانه یک اراده حکومتی وجود دارد که نمی‌گذارد کانون به این کار بپردازد.»

اما شواهد برای «مصادره شدن» هوشنگ ابتهاج پس از مرگش، به مراسم تشییع‌ جنازه و خاکسپاری او محدود نمی‌شود.

کانون نویسندگان ایران که معتبرترین نهاد صنفی مستقل نویسندگان ایرانی به شمار می‌رود، دو هفته پیش با انتشار بیانیه‌ای به مناسبت درگذشت این شاعر، نوشت «حکومت آزادی‌ستیز» جمهوری اسلامی «اکنون در پی مصادره‌ اوست».

اشاره کانون نویسندگان ایران به پیام‌های متعدد حکومتی برای درگذشت سایه بود.

مقام‌های بلندپایه جمهوری اسلامی در اقدامی که معمولا برای همه چهره‌های مطرح و مردمی به‌ویژه شخصیت‌های مستقل از حکومت اتفاق نمی‌افتد، از همان لحظه اعلام خبر درگذشت ابتهاج، درگذشت او را تسلیت گفتند.

پیشتر عدم صدور پیام تسلیت از سوی علی خامنه‌ای برای درگذشت کسانی چون محمدرضا شجریان خواننده موسیقی سنتی ایران، و از سوی دیگر صدور پیام تسلیت رهبر جمهوری اسلامی برای بستگان مقام‌های حکومتی، توجه رسانه‌ها و تحلیلگران را برانگیخته بود.

ابراهیم رئیسی، رئیس جمهوری اسلامی، که به نظر نمی‌رسد شخصا با مقولاتی چون ادبیات و شعر آشنایی داشته باشد، در پیام خود به مناسبت درگذشت ابتهاج، از جمله آن چه را «ترویج روحیه استکبارستیزی» در شعر او خواند، ستود.

محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، نیز که خود از فرماندهان سپاه پاسداران بوده، سایه را «پاسدار میهن‌دوستی» خطاب کرد.

همچنین محمدمهدی اسماعیلی وزیر ارشاد که پیش از رسیدن به وزارت، «تسلط» بر «منظومه فکری، فرهنگی و سیاسی» علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی را به عنوان سوابق و توانایی‌های خود معرفی کرده بود، در پیام تسلیت خود، به تصنیف «سپیده» (ایران، ای سرای امید) اشاره کرد که شعر آن را ابتهاج در همان روزهای آغازین انقلاب ایران ساخته بود.

بیشتر در این باره: هوشنگ ابتهاج (سایه) درگذشت

سازمان زیباسازی شهر تهران وابسته به شهرداری تهران هم اعلام کرد سردیس ابتهاج که ساختش از دو ماه پیش از آن آغاز شده، به زودی در خانه نیما یوشیج نصب می‌شود. فراموش نباید کرد که در همین دوره شهرداری علیرضا زاکانی در تهران، تعویض سنگ قبر نیما یوشیج، به دلیل نوشته «به همت بسیجیان فرهنگی شهرداری تهران و با عنایت برادر جانباز آقای دکتر زاکانی» روی آن، جنجال‌برانگیز شده بود.

علاوه بر این پیام‌ها، وزارت ارشاد و شخص وزیر ارشاد، در روزهای گذشته بارها از آمادگی دولت برای برگزاری مراسم تشییع‌ و خاکسپاری پیکر ابتهاج خبر داده بودند.

وظیفه هر دولتی است که به مفاخر فرهنگی خود ادای احترام کند، اما در حالی که جمهوری اسلامی حتی برگزاری یک مراسم کوچک بر مزار احمد شاملو در امامزاده طاهر کرج را از دوستدارانش دریغ می‌کند، این چنین اشتیاق حکومت برای ادای احترام به سایه را باید چگونه ارزیابی کرد؟

آیا جمهوری اسلامی رویه خود را در مورد نویسندگان و شاعران و در کل مفاخر فرهنگی و علمی تغییر داده، یا اساسا باید هوشنگ ابتهاج را شاعر حکومتی یا نزدیک به حکومت جمهوری اسلامی دانست؟

بسیاری از منتقدان ابتهاج در روزهای اخیر با اشاره به سوابق سیاسی‌اش و همچنین شعری که در روز بازگشت روح‌الله خمینی از فرانسه به ایران سروده بود، او را یک شاعر حکومتی دانستند.

ابتهاج در جوانی به حزب کمونیست «توده» ایران که طرفدار شوروی سابق بود نزدیک شد، اما همیشه عضویتش در این حزب را تکذیب می‌کرد. او پس از واقعه ۱۷ شهریور از کار در رادیو کناره‌گیری کرد.

با این حال، با وجود افکار چپ‌گرایانه این شاعر و مخالفتش با حکومت پهلوی، او هرگز پیش از انقلاب زندانی نشد و این جمهوری اسلامی بود که او را محبوس کرد.

هرچند در روز ۲۹ بهمن ۵۷ در دیداری که برخی از اعضای کانون نویسندگان ایران با خمینی داشتند شرکت نکرد، عضویت او به همراه برخی از اعضای توده‌ای کانون در این نهاد صنفی نویسندگان، تعلیق شد و سرانجام در دی‌ماه ۱۳۵۸ مجمع عمومی فوق‌العاده کانون نویسندگان به دلیل نقض مرامنامه و اساسنامه کانون با اکثریت آرا رای به اخراج این گروه داد.

اخراج‌شدگان سازمان صنفی دیگری را با عنوان «شورای نویسندگان و هنرمندان» راه‌اندازی کردند.

مسعود نقره‌کار، نویسنده کتاب «تاریخ جنبش روشنفکری ایران، بررسی تاریخی تحلیلی کانون نویسندگان ایران» درباره دلیل اخراج این نویسندگان می‌گوید: «مهرماه ۱۳۵۸ در حالی که هیئت دبیران کانون نویسندگان در اعتراض به آزادی‌کشی و فرهنگ‌ستیزی حکومت اسلامی در تدارک شب‌های "آزادی وفرهنگ" بود، به‌آذین و توده‌ای‌های کانون به پیروی از مشی سیاسی حزب توده، به این دلیل که چنین اقدامی انقلاب و خط ضد امپریالیستی خمینی را تضعیف می‌کند با این اقدام مخالفت کردند.»

بر اساس گزارش رسانه‌های ایران، او حتی در تیرماه ۱۳۶۰ پس از کشته شدن محمد بهشتی، مرد شماره دو جمهوری اسلامی، شعری را برای او سرود. ابتهاج در گفت‌وگویی که در مهرماه ۱۳۹۲ در نشریه مهرنامه منتشر شد، در پاسخ به سوالی درباره این شعر، سرودن آن را تکذیب نکرد.

اما حمایت ابتهاج از جمهوری اسلامی موجب شد که تعدادی از شعرا و نویسندگان که پیشتر با ابتهاج دوست بودند، از او فاصله بگیرند.

نادر نادرپور، شاعر، در یادداشتی که سال ۱۳۷۴ در آمریکا درباره ابتهاج نوشت، خاطرات خود با این شاعر را مرور کرده و آورده است: «و سرانجام، وقایع سال ۱۳۵۷ را در خاطر مرور کردم و به هفده سالی [سال‌های پس از انقلاب] اندیشیدم که من و او را از هم جدا کرده بود.»

با این حال، موج سرکوب‌های گسترده‌ای که از سال ۱۳۶۰ آغاز شد و به‌ویژه لیبرال‌ها و چپ‌ها قربانی آن شدند، هوشنگ ابتهاج را هم با خود برد.

در اردیبهشت سال ۱۳۶۲ و پس از آن که رهبران حزب توده بازداشت شدند، به خانه ابتهاج نیز حمله شد و ماموران او را بازداشت کردند. همچنین جمهوری اسلامی اموال برخی از بستگان ابتهاج را مصادره کرد.

این شاعر در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» ماجرای بازداشت خود را چنین شرح داده است: «ساعت هفت صبح زنگ زدن. من از پنجره کتابخونه که مشرف بود به کوچه دیدم ماشین پاسدارهاست. خلاصه من همه را بیدار کردم و گفتم پاشید. دو نفر از اینها اومدن تو. ما رو کردن تو حموم و دستشویی خونه از ساعت هفت صبح تا دوازده ظهر. بعد تمام خونه رو گشتن یعنی به هم ریختن در واقع. ساعت دوازده یک صورت‌مجلسی کردن؛ یک سری وسایل و نوار و کتاب برداشتن...»

ابتهاج برای اولین و آخرین بار زندانی شد. در زندان مدت‌ها در انفرادی و بدون تماس با خانواده به سر برد و حتی ۸۴ روز پس از ورود به زندان کمیته مشترک، هنگام خواب هم چشم‌بسته بود.

زندان کمیته مشترک، زندانی بود که از پیش از انقلاب وجود داشت، اما در سال ۱۳۷۹ به موزه تبدیل شد.

Your browser doesn’t support HTML5

گفت‌وگوی چندی پیش شهرام میریان با امیرهوشنگ ابتهاج

قرائتی که اکنون جمهوری اسلامی از این زندان به دست می‌دهد فقط شامل دوران پیش از انقلاب است و این را خود ابتهاج به طعنه تایید کرده است.

ابتهاج درباره این تحریف در جمهوری اسلامی گفته است: «چند وقت پیش رفتم اونجا [زندان کمیته] رو دیدم... ما رو بردن توی آمفی‌تئاتر و یک آقایی اومد سخنرانی کرد و گفت اینجا در دوره شاه زندان بود و فلان و بعد هم یه فیلمی نشون دادند که فیلم با سرودی از شعر من شروع شد. وسط فیلم هم دیدم که غزل «ای دوست شاد باش که شادی سزای توست» رو سرود کرده بودن که من تا اون وقت اصلا نشنیده بودم. بعد اون آقا ما رو برد و شکنجه‌گاه‌های ویژه شاه رو به ما نشون داد. تجدید خاطره‌ای شد!»

اما روایت ابتهاج از دوران زندانش در کمیته مشترک کافی است که بدانیم در دوران جمهوری اسلامی با زندانیان سیاسی چگونه رفتار می‌شد. با این حال او اگر از رفتار زندانبانان عصبانی می‌شد، به قول خودش دلش «از جای دیگری» پر بود: «من با زندانبان‌هایم همان طور رفتار کردم که با نزدیک‌ترین دوست‌هایم.»

ابتهاج چهارم اردیبهشت ۱۳۶۳ و ظاهرا با میانجیگری محمدحسین شهریار، دوست شاعرش، نزد علی خامنه‌ای رئیس ‌جمهور وقت، از زندان‌های جمهوری اسلامی آزاد شد.

او با فاصله کمی پس از خروج از زندان، از ایران مهاجرت کرد و پس از آن حتی زندان و تبعید هم موجب نشد که او به مخالفت با جمهوری اسلامی روی بیاورد.

اساسا هوشنگ ابتهاج هرگز مخالف جمهوری اسلامی نبود و حتی تا همین اواخر در رای‌گیری‌های جمهوری اسلامی شرکت می‌کرد.

او به گفت‌وگو کردن با سانسورچی‌های اشعارش اعتقاد داشت و شاید همین روحیه بود که موجب شد وزارت ارشاد پس از گفت‌وگو با او در دهه شصت، با انتشار اشعارش موافقت کند.

غلامعلی حداد عادل چهره نزدیک به رهبر جمهوری اسلامی از «احترام بسیار» خامنه‌ای نسبت به سایه سخن گفته و علی معلم دامغانی شاعر نزدیک به رهبر نیز از یک دیدار خصوصی سایه با خامنه‌ای حرف زده که «رسانه‌ای نشد».

خود خامنه‌ای نیز در سال ۱۳۷۰، در دیدار با اعضای گروه ادب و هنر صدای جمهوری اسلامی گفت: «ابتهاج شاعر خوبی است، شعر خوبی از او بخوانید، مانعی ندارد.»

با این حال، بسیاری از اهل ادبیات، او را جزو شاعران حکومتی آن طور که جمهوری اسلامی معیارهای آن را مشخص کرده، نمی‌شناسند.

صرف ‌نظر از این که سایه چه میزان به جمهوری اسلامی نزدیک بود، این قطعی است که حکومت در تلاش برای کنترل شدید و حتی اداره کردن مراسم تشییع کسانی است که احتمال می‌دهد هواداران‌شان آن مراسم را به عرصه‌ مخالفت با جمهوری اسلامی تبدیل کنند.

درست است که هوشنگ ابتهاج بخش عمده شهرتش را مدیون شجریان است که اشعار این شاعر را ورد زبان مردم کرد، اما خود سایه با اشعار غنایی‌اش که در آنها عشق و تنهایی انسان درهم تنیده شده، به جایگاهی بلند در شعر فارسی دست یافت.

غم و اندوه موجود در شعر سایه، خود روایت رویاهای از دست رفته جامعه و مردم ایران در طول دهه‌های اخیر است. او در زندان‌ جمهوری اسلامی سروده بود:

«...آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است...»