صبح روز ۲۳ شهریور، وقتی بسیاری از ایرانیان نام «مهسا (ژینا) امینی» را شنیدند، کمتر کسی تصور میکرد این اسم تبدیل به نمادی برای فراگیرترین اعتراضهای مردمی علیه جمهوری اسلامی شود. ماجرا از عصر روز قبل آغاز شده بود، در ایستگاه مترو «شهید حقانی» تهران، در نزدیکی میدان ونک.
سهشنبه ۲۲ شهریور، برای مهسا و برادرش اشکان روزی غیرعادی نبود. آنها از سقز به تهران آمده بودند. حوالی ساعت شش و نیم عصر مأموران گشت ارشاد در ورودی ایستگاه مترو مهسا را بهدلیل پوششاش بازداشت میکنند. چند هفته بعد فیلم ادعایی پلیس از داخل بازداشتگاه وزرا نشان داد که مهسا مانتویی بلند و گشاد به تن کرده بود و شالی هم مثل بیشمار زنان دیگر بر سر داشت.
در سالهای فعالیت گشت ارشاد، زنان زیادی شهادت میدادند که دلیل برخورد این مأموران با آنها یا اطرافیانشان لزوماً «بیحجابی» یا پوشش «نامناسب» نبوده و گاهی حتی زنانی که براساس معیارهای عرفی جمهوری اسلامی «بدحجاب» تلقی نشدهاند، به داخل ونهای گشت ارشاد هدایت میشدند.
یک ساعتی که ایران را تکان داد
مهسا امینی یکی از این زنان بود. براساس روایت اشکان، پس از بازداشت خواهرش قرار بوده او را بعد از «یک ساعت کلاس توجیهی» آزاد کنند. اما وقتی او مقابل ادارۀ اماکن در خیابان خالد اسلامبولی (وزرا) میرود، بعد از مدت کوتاهی او و سایر بستگان زنان بازداشتشده میبینند آمبولانسی از این ساختمان خارج میشود. برآورد شده که فاصلۀ رسیدن مهسا به بازداشتگاه تا خروجش با آمبولانس کمتر از دو ساعت بوده است.
اشکان گفته است نیم ساعت بعد از رفتن آمبولانس متوجه شده که خواهرش درون آن بوده است. براساس روایت او، ساعت هنوز به هشت و نیم شب نرسیده بود که در بیمارستان کسری به پدر و مادرش گفته شده بود مهسا «سکته قلبی و مغزی همزمان» کرده و به اغما رفته است.
روایت دیگری از حدفاصل بازداشت تا رسیدن به ساختمان خیابان وزرا میگوید که افراد حاضر در ون گفتهاند مهسا امینی ۲۲ ساله به دلیل اعتراض مورد ضربوجرح قرار گرفت. او هنگام ورود به ساختمان هم مقاومت کرد و آنجا هم ضربوجرح تکرار میشود. امجد امینی، پدر مهسا، هم مدتی بعد گفت چند دختری که «داخل ون» همراه دخترش بودند، با او تماس گرفتند و گفتند «داخل ون با مهسا برخورد فیزیکی شده است».
تصاویر دوربینهای مداربستهای که نیروی انتظامی چند روز بعد بهشکل تقطیعشده پخش کرد، مهسا را نشان میداد که با یکی از مأموران زن مکالمهای شبیه به جر و بحث دارد.
مأمور ظاهراً به مانتویی که بر تن مهسا است، اشاره میکند. بعد از این مکالمه -که نما یک بار قطع میشود و تداومش مشخص نیست- مهسا کنار صندلیها از حال میرود و به زمین میافتد. در بخش دیگری از ویدئو، مأموران اورژانس وارد ساختمان شدهاند و در حال انتقال او هستند. زمان واقعی این ویدئوها به دلیل تقطیع مشخص نیست و ساعت دقیق رخدادها را هم مشخص نمیکند.
آنچه بعد از یک سال مشخص شده، آن است که حد فاصل ساعت شش و نیم تا هفت و نیم شب سهشنبه ۲۲ شهریور در ون گشت ارشاد و ساختمان بازداشتگاه وزرا اتفاقهایی برای مهسا رخ داد که او را به اغما برد و سه روز بعد باعث مرگش شد.
حادثهٔ بزرگ از راه رسید
خبر بستری شدن مهسا در بیمارستان روز ۲۳ شهریور منتشر شد. اولین واکنش نیروی انتظامی یک روز بعد اعلام شد: «عارضۀ قلبی» بهشکل ناگهانی. اما در همین روز، یعنی ۲۴ شهریور، سجاد خداکرمی، روزنامهنگار، بهنقل از برادر مهسا گفت که روی پاهای خواهرش «آثار کبودی» دیده میشود. در همین روز بود که خبر «مرگ مغزی» مهسا امینی منتشر شد و دایی او گفت که فضای بیمارستان «امنیتی» شده است.
روز ۲۵ شهریور، ساعتی پیش از آنکه خبر جانباختن مهسا اعلام شود، مژگان افتخاری، مادر مهسا، با فرشته قاضی از رادیوفردا گفتوگو کرد و گفت دخترش هنگام بازداشت بهدست مأموران «در کمال صحت و سلامت بوده است».
Your browser doesn’t support HTML5
اما ساعتی بعد از همین گفتوگو مهسا جان باخت.
تصویری از پدر و مادربزرگ مهسا بعد از شنیدن خبر مرگ فرزندشان در بیمارستان منتشر شد که نیلوفر حامدی، خبرنگار، ثبت کرده بود و بارها و بارها در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. خانم حامدی چند روز بعد بازداشت شد و در یک سالگی جانباختن مهسا همچنان زندانی است.
اشاره به «کبودی» روی پاهای مهسا یک روز بعد هم تکرار شد؛ در همان روزی که او جان باخت و پدرش گفت به او اجازه داده نشده جسد دخترش را ببیند، اما کبودی روی پاهای او را دیده است. پیش از شامگاه ۲۵ شهریور، تصاویری از تجمع مقابل بیمارستان کسرای تهران در شبکههای اجتماعی منتشر شد که نیروهای پلیس معترضان را پراکنده میکردند.
درحالیکه اعتراضها از روز ۲۶ شهریور و هنگام خاکسپاری مهسا امینی در سقز در این شهر آغاز شد و به شهرهای دیگر گسترش یافت، رسانهها و برخی مقامهای حکومتی برای توجیه جانباختن او به سابقۀ «بیماری قلبی» او اشاره کردند. دایی مهسا اما در مصاحبه با یک روزنامۀ چاپ تهران این مسئله را تکذیب کرد.
خط اشاره به سوابق بیماری مهسا بهشکل جدی در رسانههای وابسته و یا نزدیک به حکومت دنبال میشد و حتی احمد وحیدی، وزیر کشور، گفت که او در پنج سالگی «جراحی مغز» داشته است. پدر مهسا این ادعا را هم تکذیب کرد و روز ۲۹ شهریور گفت با «صدای بلند» اعلام میکند مهسا در «صحت و سلامت کامل» بوده است.
۲۹ شهریور حسین کرمپور، رئیس شورای هماهنگی نظام پزشکی استان هرمزگان، در نامهای به رئیس کل سازمان نظام پزشکی ایران، با اشاره به تصاویر منتشرشده از مهسا در بیمارستان که «خونریزی از گوش و کبودی زیر چشم» را نشان میداد، نوشت که این علائم به سکتۀ قلبی ربطی ندارد و بیشتر «با علائم مرتبط با ضربه به سر و خونریزی ناشی از آن همخوانی دارد».
اما تلاش برای نمایش سوابق بیماری مهسا در روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد و ۳۰ شهریور یک عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس بهنقل از پزشکی قانونی گفت که مهسا در کودکی جراحی «هیپوفیز» داشته، قرص مصرف میکرده و در سالهای گذشته چند بار به متخصص مغز و اعصاب مراجعه کرده است.
سازمان پزشکی قانونی کشور روز ۱۵ مهر در گزارشی مرگ مهسا بر اثر «اصابت ضربه به سر و اعضا و عناصر حیاتی بدن» را رد کرد و به «بیماری زمینهای» اشاره کرد که «عمل جراحی تومور کرانیوفارنژیومای مغزی در سن ۸ سالگی» بوده است.
این سازمان همچنین مدعی شد بعد از آنکه مهسا در بازداشت هشیاری خود را از دست داده، بهدلیل «انجام عملیات احیای قلبی تنفسی غیرمؤثر در دقایق حساس اولیه، دچار هیپوکسی شدید و در نتیجه آسیب مغزی» شده و در ادامه «اختلال چند ارگانی ناشی از هیپوکسی مغز» باعث مرگ او شده است.
اما صالح نیکبخت، وکیل خانوادۀ مهسا، ارتباط دادن مرگ او با عمل جراحی کودکی او و یا خوردن قرص تیروئید را غیرعقلانی دانست. او گفت چطور ممکن است مهسا امینی که «۱۵ سال هیچگونه مشکلات جسمی نداشته، یک ساعت و نیم بعد از حضور او در ماشین ون گشت ارشاد و پس از انتقال به محل گشت ارشاد ناگهان دچارسکته مغزی، قلبی و از کار افتادن کلیهها شود و ۹۸ درصد علائم حیاتی را از دست بدهد»؟
امجد امینی روز ۲۷ مهر در مصاحبهای گفت عمل جراحی کودکی مهسا برای برداشت یک «کیست» از پشت پلک چشم چپش بوده و جراحی سادهای بود. او در مورد دلیل نپذیرفتن نظر سازمان پزشکی قانونی هم گفت وقتی از معاون این سازمان خواسته حقیقت را دربارۀ مرگ دخترش بنویسد، او جواب داده: «من هرچه دلم بخواهد، هرچه به صلاح مملکت باشد را مینویسم، به تو هم هیچ ربطی ندارد.»
او دلیل اظهارات تلویزیونی جراح کودکی مهسا دربارۀ ارتباط مرگ او با آن جراحی را «تهدید» امنیتی عنوان کرد و گفت او و دایی مهسا هم تحت فشار و تهدید قرار گرفته بودند تا با «صداوسیما مصاحبه کنند».
مصاحبۀ ۲۷ مهر با پدر مهسا را نازیلا معروفیان انجام داده بود که یک وبسایت داخل کشور آن را منتشر کرد. خانم معروفیان که بعداً اعلام کرد بهرغم تهدید نیروهای امنیتی آن را منتشر کرده، خودش روز ۸ آبان بازداشت شد و بعد از آن تا سالگرد مهسا حداقل سهبار دیگر بازداشت و زندانی شده است.
شکایت وکلای خانوادۀ مهسا از گزارش پزشکی قانونی در دستگاه قضایی ایران مطرح شد و روز ۵ دی محمدجعفر منتظری، دادستان وقت کل کشور، گفت این شکایت به هیئت کارشناسی ارجاع داده شده اما آنها هنوز نظر نهایی خود را اعلام نکردهاند. بعد از آن هیچ اظهارنظر رسمی دیگری دربارۀ رسیدگی به این شکایت انجام نشد و در مقابل، حدود ۱۱ ماه بعد از جانباختن مهسا، صالح نیکبخت، وکیل خانوادۀ او، هم تحت تعقیب قضایی قرار گرفت.
«نام تو رمز میشود»
۲۶ شهریور و روز خاکسپاری مهسا امینی تصویری از آرامگاه او منتشر شد که بر تکهسنگ روی مزارش دستنوشتهای به زبان کُردی دیده میشد به این معنا: «ژینا جان، تو نمیمیری؛ نامت رمز و نماد میشود.»
بعد از یک سال هنوز هویت کسی که این عبارت را بر مزار مهسا نوشت، مشخص نشده، اما انتشار این عبارت در میان مردم به نیروی روانی و عاطفی انکارناپذیری برای اعتراضها تبدیل شد. نام و هشتگ «مهسا امینی» در توئیتر طی ۱۵ روز بیش از ۲۰۰ میلیون بار استفاده شد و رکورد استفاده از یک هشتگ را شکست. این هشتگ در توئیتر بعدتر از مرز ۲۷۵ میلیون بار استفاده هم گذشت و در اینستاگرام و تیکتاک هم میلیونها بار درج شد.
چهلمین روز جانباختن مهسا هم به صحنۀ یکی از بزرگترین اعتراضها به جمهوری اسلامی تبدیل شد. در آن روز حتی حبس خانگی والدین مهسا و «انتشار بیانیۀ جعلی توسط فرمانداری سقز» از طرف آنها که مراسمی برگزار نخواهد شد، مانع از تجمعهای گسترده در سقز و شهرهای دیگر نشد.
راهپیمایی هزاران نفر از مردم سقز و منطقه به سمت آرامستان آیچی در چهلم مهسا چنان تأثیرگذار بود که تصاویرش به صفحۀ اول بسیاری از رسانههای مشهور جهان هم راه یافت. در همان روز ویدئوهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی هم نشان داد که نیروهای امنیتی چگونه به عزاداران شلیک میکنند.
حساسیت دستگاههای امنیتی جمهوری اسلامی به نام مهسا بعد از یک سال همچنان ادامه دارد. یک سال از جانباختن مهسا میگذرد و نام او همچنان مهمترین نماد جنبش فراگیر اعتراضی «زن زندگی آزادی» است؛ نه فقط در داخل کشور که حالا در جهان نیز اعتراضات مردم ایران علیه حکومت با نام مهسا و شعار «زن زندگی آزادی» شناخته میشود.
جمهوری اسلامی سابقۀ ۴۵ ساله دارد در نمادسازی بهضرب بودجههای کلان و امکانات گستردۀ دولتی، اما یک سال است که در زدودن نام و نماد سادهٔ مهسا از اذهان مردم ناکام مانده است.
ساعت شش و نیم عصر سهشنبه، ۲۲ شهریور، وقتی مأموران گشت ارشاد دختر ۲۲ سالهای در ورودی ایستگاه مترو را بهخاطر حجاب اجباری صدا کردند، نامش را نپرسیدند؛ ولی تاریخ جمهوری اسلامی در همان لحظه به قبل و بعدِ مهسا تقسیم شد و اعتراضات «زن زندگی آزادی» به جنبش درآمد.