کتاب جدید سلمان رشدی نویسنده آمریکایی-بریتانیایی هندیتبار درباره سوءقصدی که کمتر از دو سال پیش به جانش شد، با عنوان «چاقو؛ تاملاتی پس از یک تلاش برای قتل» روز سهشنبه ۲۸ فروردین منتشر شد.
کتاب جدید آقای رشدی واقعه حمله به خودش در یک روز تابستانی در سالنی مملو از جمعیت در حومه نیویورک را روایت میکند که در جریان آن شدیدا آسیب دید و چشم راست خود را از دست داد.
آقای رشدی که اکنون هفتاد و شش ساله است، در بخشی از این کتاب نوشته است: «آخرین چیزی که چشم راستم برای همیشه دید: مرد سیاهپوشی بود که در سمت راست جایی که نشسته بودم به سمت من میدوید. لباس مشکی، ماسک صورت مشکی. مثل یک موشک خمیده سخت و کند حرکت میکرد. اعتراف میکنم، گاهی قاتلم را تصور میکردم که در برخی از نشستهای عمومی یا جاهای دیگر بلند میشود و دقیقا به همین شکل به سراغم میآید. بنابراین وقتی دیدم قاتلم به این شیوه به سمت من هجوم میآورد به اولین چیزی که فکر کردم این بود: "پس تو هستی. بفرما"».
این نویسنده که پیشتر گفته بود قصد دارد با نوشتن کتابی، با هنر پاسخ این حمله را بدهد، در گفتوگو با شبکه ایبیسی آمریکا درباره این که چرا «چاقو» را، یعنی ابزاری که به او حمله شد، دستاویز نوشتن کتاب قرار داده، گفت: «به اصطلاح، این روش من برای کنترل روایت شد. چیزی که من احساس کردم این است که این کتاب درباره یک چاقو است، اما خودش هم کمی چاقو است. من هیچ سلاح یا چاقویی ندارم، بنابراین ابزاری که استفاده میکنم همین است. و فکر کردم از آن برای مبارزه استفاده کنم.»
سلمان رشدی که تاکنون پانزده کتاب شامل رمان، داستان کوتاه، داستان برای کودکان و مقاله نوشته، پس از نوشتن کتاب «آیات شیطانی» در سال ۱۹۸۸ و صدور فتوای قتلش از سوی روحالله خمینی رهبر وقت جمهوری اسلامی، زیر فشار تهدیدها زندگی کرده است.
بیشتر در این باره: زخمی تیغهای شیطانیپس از چندین سال زندگی مخفیانه و تحت نظارت دائم پلیس، زندگی سلمان رشدی از زمانی که به نیویورک نقل مکان کرد، کمی آزادتر و معمولیتر شد.
او دیگر تصور میکرد احتمال این که سوءقصدی به جانش صورت بگیرد بسیار کم است، اما خودش گفته که چند روز پیش از روز حمله، خواب دیده بود که یک گلادیاتور در یک آمفی تئاتر روم باستان به او حمله کرده است.
نویسنده کتاب «چاقو» نام ضارب خود را در کتابش ذکر نکرده اما گفتوگوهایی با او دارد تا سعی کند اقدامش را درک کند.
سلمان رشدی که در سالهای اخیر به نمادی زنده برای آزادی بیان تبدیل شده، با نوشتن این کتاب سندی دست اول از یک حمله به آزادی بیان به دست میدهد و همزمان، به نوعی به درمان روانکاوانه خود پس از این حمله میپردازد.
کتاب چاقو با بازگشت به صحنه حمله، اما این بار بدون این که جمعیتی حضور داشته باشد پایان مییابد.
رشدی خودش در کتاب نوشته که بازگشت به آن سالن خالی، یک درمان کاتارتیک بود؛ یادآوری یک خاطره که با بیرونریزی عاطفی همراه است و موجب بهبود فرد آسیبدیده میشود: «همانطور که آنجا در سکوت ایستاده بودیم، متوجه شدم که باری از دوش من برداشته شده است، و بهترین کلمهای که میتوانستم برای آنچه احساس میکردم پیدا کنم سبکی بود.»
او پیشتر نیز درباره این کتاب گفته بود: «این آسانترین کتاب در جهان برای نوشتن نیست، اما چیزی است که باید برای انجام هر کار دیگری از آن بگذرم. من واقعاً نمیتوانم شروع به نوشتن رمانی کنم که ربطی به این موضوع نداشته باشد. پس من فقط باید با آن کنار بیایم.»
آقای رشدی در بیانیهای که روز ۱۹ مهر پارسال از سوی موسسه انتشاراتی «پنگوئن رندوم هاوس» منتشر شد، گفت: «نوشتن این کتاب برای من ضروری بود، راهی برای تسلط بر آنچه که اتفاق افتاد و پاسخ دادن به خشونت به وسیله هنر.»
بیشتر در این باره: نظر سانسورشدهٔ میلان کوندرا دربارهٔ خمینی و سلمان رشدی چه بود؟سلمان رشدی مرداد ۱۴۰۱ هنگام شروع سخنرانی در اجتماعی در شهر نیویورک توسط یک مرد مهاجم مورد حمله قرار گرفت که با چاقو چندین بار گردن و ناحیه شکم او را مجروح کرد.
مدیرعامل موسسه انتشاراتی «پنگوئن رندوم هاوس»، ناشر این کتاب نیز در بیانیهای درباره آن گفته است: «خاطرات سلمان رشدی کتاب سوزانی است که قدرت کلمات در فهم وقایع غیرقابل تصور را یادآوری میکند. ما از انتشار این کتاب بسیار مفتخریم و از پشتکار و عزم سلمان رشدی برای گفتن داستانش و بازگشت به کاری که عاشق آن است در حیرتیم.»
این اولین بار نیست که این نویسنده خاطرات خود از را مینویسد. او پیشتر در کتاب «جوزف آنتون» که در سال۱۳۹۱ منتشر شد خاطرات خود از سالهای پس از صدور فتوای قتلش را بازگو کرده است.