موزه ژاک شیراک؛ یا چگونه هنر را از یک سیاستمدار بیاموزیم

  • آرش گنونی

«اگر از خودم درباره دلایل عمیق تعهدم طی بیش از چهل سال زندگی سیاسی بپرسم، به صورت اجتناب‌ناپذیری به این نتیجه می‌رسم که همه چیز نزد من به عشق به انسان مربوط است، به همه چیزهایی که اصالت هر موجود - از هر نژاد و از هر ملیت - و نبوغ ویژه او را می‌سازد که از نظر من قابل جایگزین کردن نیست.»

این بخشی از خاطرات ژاک شیراک، رئیس‌جمهور پیشین فرانسه، است که در زمان حیاتش در قالب کتابی دو جلدی منتشر شد. او در لابه‌لای این کتاب، از عشق خود به انسان، تمدن بشری، فرهنگ‌های مختلف و ادبیات و هنر می‌گوید.

حالا چند روز پس از درگذشت این سیاستمدار فرانسوی، اگر بخواهیم نمادی برای این عشق معرفی کنیم، بدون شک موزه‌ای است که به نام او در پاریس فعال است.

بلافاصله پس از درگذشت ژاک شیراک، دولت فرانسه اعلام کرد که برای گرامیداشت یاد و خاطره او، بازدید از موزه دولتی «که‌برانی-ژاک شیراک» در پاریس تا روز یازدهم اکتبر رایگان خواهد بود. این اقدام یکی از اقداماتی بود که برای بزرگداشت شیراک در کشورش در نظر گرفته شد.

فرانک ریستر و فدریک ویدال، وزرای فرهنگ و تحقیقات فرانسه، با انتشار بیانیه مشترکی نوشتند که بازدیدکنندگان از این موزه می‌توانند با قدم زدن در راهروها و مشاهده کلکسیون آثار هنری آن، به تنوع میراث فرهنگی در جهان و در عین حال جهانی بودن این میراث فرهنگی نگاهی کنجکاوانه بیندازند.

شیراک، یک شیفته هنر

ژاک شیراک در بازدیدی از موزه لوور

اگر بخواهیم به علاقه شیراک به هنر و ادبیات بپردازیم، باید به سال‌های پیش از ورود او به سیاست و حتی سال‌های نوجوانی‌اش بازگردیم.

شیراک زمانی که دبیرستانی بود و به دبیرستان کارنو در منطقه هفدهم پاریس می‌رفت، هر روز از مقابل موزه ملی گیمه رد می‌شد که به هنرهای آسیایی اختصاص داشت. در آن زمان بود که او «دوستدار آسیا» شد.

شیراک با بازدیدهای چندین‌باره از این موزه، «ویژگی تمدن‌های عظیم و ابهت آن‌ها» و همچنین «توجه به اقوام و در عین حال غیربومی‌ها» را دریافت و به نظرش «غرب در این زمینه بسیاری اوقات بسته بود».

این آشنایی چنان تأثیری بر او گذاشت که بعدها وقتی وارد عرصه سیاست هم شد، معروف است که «چهل بار» به ژاپن سفر کرد و حتی شیفته «سومو»، کشتی باستانی ژاپن، شد و مسابقات آن را از نزدیک دنبال می‌کرد.

همچنین در خاطراتش که اواخر عمر آن‌ها را بازگو کرد، نوشته است: «از سال‌های جوانی‌ام، عشق و شیفتگی به هند، مهد یک تمدن پنج هزار ساله را نگاه داشتم که همچنان مرا جذب خود می‌کند.»

عشق ژاک نوجوان به هند به حدی بود که به فکر یادگیری سانسکریت، زبان متون بودایی، افتاد؛ دینی که پنج قرن پیش از میلاد در هند پدید آمد. به او ولادیمیر بلانوویچ، دیپلمات پیشین روسیه، را معرفی کردند که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ موجب تبعید او به فرانسه شده بود.

اما شیراک چندان در یادگیری سانسکریت موفق نبود و پس از چند جلسه، به پیشنهاد استادش، یادگیری زبان روسی را آغاز کرد. شیراک بعداً «روح زبان روسی» را ستود و گفت که این زبان جزو معدود چیزهایی است که عمیقاً به آن دلبسته است.

در همان نوجوانی با هنر آفریقا هم آشنا شد، به لطف یک نقاش فرانسوی به نام فرنان لژه که آثارش بسیار متأثر از هنر آفریقا بود. شیراک گاهی به کارگاه این نقاش در خیابان نتردام دشان در مرکز پاریس می‌رفت و فرنان لژه برایش از هنر آفریقا مثل هنر قوم دوگون در کشور مالی می‌گفت.

شیراک نه تنها عاشق هنر بود بلکه خواننده جدی ادبیات هم بود؛ به‌ویژه ادبیات زبان مادری‌اش.

وقتی دیپلمش را گرفت - شاید متأثر از شعر «نسیم دریایی» مالارمه که در آن می‌گوید «فرار کن! فرار کن آن‌جا!» - سوار بر یک کشتی باری به مقصد الجزیره، پایتخت الجزایر، شد.

شیراک که تا آن زمان تعطیلاش را نزد پدربزرگ و مادربزرگش در کورز، یک منطقه روستایی در مرکز فرانسه، می‌گذراند، در الجزایر با شرایط کاملاً متفاوتی روبه‌رو شد، چه از نظر آب‌وهوایی و چه از نظر رفتار انسان‌ها. برای او الجزایر «جایی بود که خونگرمی آدم‌ها خشونت گرمای هوا را جبران می‌کرد».

بعد از الجزایر به آمریکا رفت. سفر به آمریکا در عنفوان جوانی برای او تجربه‌ای منحصربه‌فرد بود؛ علاوه‌بر آشنایی با فرهنگ آمریکایی، در آن‌جا عاشق دختری از کالیفرنیای جنوبی هم شد که سرانجامی نداشت.

هنر در کنار سیاست

پس ورود به سیاست و کارهای دولتی، چه زمانی که به‌عنوان نخست‌وزیر به کشورهای مختلف سفر می‌کرد، چه طی سفرهای گوناگون دوره هجده‌ساله شهرداری‌اش در پاریس، در هر جابه‌جایی تلاش می‌کرد آشنایی و شناخت خود از فرهنگ و هنر جهان را افزایش دهد.

در این ملاحظات، عمده توجه شیراک به اقلیت‌ها و هنر آنان بود و همچنین هنر «اقوام نخستین»؛ از آمریکای جنوبی گرفته تا خاور دور. مثلاً شیراک اولین رئیس‌جمهوری فرانسه بود که از نوناووت، قلمرویی در شمال کانادا، بازدید کرد و زندگی قوم اینوئیت را از نزدیک دید.

شیراک در ۱۹۹۴ در زمان تصدی شهرداری پاریس

در سال ۱۹۹۴، زمانی که شهردار پاریس بود، مقدمات برگزاری نمایشگاهی درباره هنر تائینوها را در سالن «پتی پاله» پاریس فراهم کرد. تائینوها، بومیان باهاما، آنتیل بزرگ و شمال آنتیل کوچک بودند که تا پیش از چیرگی اروپاییان در این سرزمین‌ها می‌زیستند.

شیراک درباره این قوم فراموش‌شده نوشت: «تائینوها اولین قربانیان نسل‌کشی واقعی هستند که پس از ورود اسپانیایی‌ها صورت گرفت.»

او پس از آن که در سال ۱۹۹۵ به ریاست‌جمهوری رسید، تلاش‌هایش را برای برقراری گفت‌وگو میان تمدن‌ها و فرهنگ‌ها دنبال کرد.

در پانزدهم اکتبر ۲۰۰۱ در یک سخنرانی در یونسکو گفت که تنها پاسخ به از بین رفتن فرهنگ‌ها بر اثر جهانی‌شدن، «تکثرگرایی فرهنگی» است. او گفت که هر ملتی دارای «بخشی از زیبایی و بخشی از حقیقت» است.

چهار سال بعد، یونسکو به پیشنهاد فرانسه «کنوانسیون جهانی حفظ و ترویج تنوع مظاهر فرهنگی» را به تصویب رساند.

شیراک همچنین تصمیم گرفت با انتقال باقی‌مانده جسد الکساندر دوما به پانتئون پاریس، به این نویسنده بزرگ فرانسوی ادای احترام کند؛ نویسنده‌ای که با نوشتن رمان «سه تفنگدار» نژادپرستی فرانسویان را در یک دوره تاریخی به تصویر می‌کشد.

تأسیس موزه که‌برانلی-ژاک شیراک

ایده اولیه تأسیس موزه که‌برانلی-ژاک شیراک به همان روزهای نخستین دوره اول ریاست‌جمهوری شیراک بازمی‌گردد.

ژاک شیراک بلافاصله پس از آن‌که در هفتم مه ۱۹۹۵ به‌عنوان رئیس‌جمهور فرانسه برگزیده شد، دستور تشکیل کمیسیونی را برای بررسی جایگاه «هنر نخستین» در موزه‌های فرانسه صادر کرد.

در آن زمان، شیراک با ژاک کرشاش، مجموعه‌دار و تاجر آثار هنری و متخصص هنرهای نخستین، دوست بود. کرشاش نقش مهمی در مسیر شکل‌گیری موزه‌ که‌برانلی-ژاک شیراک ایفا کرد. کرشاش پیشتر، زمانی که شیراک شهردار پاریس بود، مقاله‌ای در روزنامه لیبراسیون منتشر کرده و خواستار توجه بیشتر به هنر نخستین در این شهر شده بود.

نمایی درونی از موزه شیراک

یک سال بعد، در ۱۹۹۶، وزیر فرهنگ فرانسه از تشکیل «موزه هنرها و تمدن‌ها» خبر داد که آثار آن می‌بایست از موزه‌ ملی هنرهای آفریقا و اقیانوسیه و همچنین «موزه انسان» گردآوری می‌شد. در سال ۱۹۹۷، این موزه جدید به «موزه انسان، هنرها و تمدن‌ها» تغییر نام یافت و قرار شد کلود لوی استروس، قوم‌شناس و انسان‌شناس معروف فرانسوی، ریاست افتخاری آن را بر عهده گیرد.

در ابتدا، ژاک شیراک مایل بود که محل این موزه‌ بخشی از محل موزه لوور باشد، اما رئیس وقت این موزه معتقد بود که لوور باید همچنان نماد تاریخی تمدن‌های اروپایی باقی بماند. با این حال، موزه لوور پذیرفت تا زمانی که موزه جدید ساخته شود، مجموعه‌ای از شاهکارهای هنر نخستین در پاویونی از لوور به نمایش درآید.

این پاویون در سال ۲۰۰۰ با حضور ژاک شیراک و لیونل ژوسپن، نخست‌وزیر سوسیالیستش، افتتاح شد.

البته بعدها موزه لوور پذیرفت که در دل خود موزه‌ای ویژه هنرهای اسلامی اختصاص بدهد که نشانگر نرمش بیشتر این موزه نسبت به هنرها و فرهنگ‌های دیگر نقاط جهان بود.

بالأخره زمینی در حاشیه رود سن و در نزدیکی برج ایفل برای ساخت موزه مورد علاقه ژاک شیراک در نظر گرفته شد. در سال ۱۹۹۹، ژان نوول، معمار معروف فرانسوی، از میان معماران مختلف برای طراحی این موزه انتخاب شد. پوشش گیاهی دیوارهای موزه که‌برانلی یکی از مشخصه‌های اصلی معماری ژان نوول برای این موزه است.

کار ساخت موزه تا سال ۲۰۰۶ به طول انجامید و در ۲۰ ژوئن آن سال، ژاک شیراک در مراسم گشایش آن شرکت کرد که در آن زمان موزه که‌برانلی نام داشت.

کوفی عنان، دبیر کل وقت سازمان ملل متحد، و بسیاری چهره‌های مدافع فرهنگ و هنرهای نخستین در آن حضور داشتند. کلود لوی استرواس هم که دیگر در آن زمان ۹۸ ساله شده بود، مهمان ویژه بود و غایب بزرگ این مراسم هم ژاک کرشاش بود که پنج سال قبل از آن درگذشته بود.

موزه «که‌برانلی» در سال ۲۰۱۶، زمانی که ده‌ساله شده بود، برای ارج‌گذاری به تلاش‌های ژاک شیراک، نام این سیاستمدار را به خود اضافه کرد و به موزه «که‌برانلی-ژاک شیراک» تغییر نام داد.

این موزه در کل به چهار بخش تقسیم شده است: آسیا، آفریقا، آمریکا و اقیانوسیه. آثار منحصربه‌فردی که به‌ویژه در بخش آفریقای این موزه به نمایش درآمده، این موزه را به یکی از مهم‌ترین موزه‌های جهان تبدیل کرده است.

سالانه به طور متوسط بیش از یک میلیون و دویست هزار نفر از موزه «که‌برانلی-ژاک شیراک» بازدید می‌کنند.

درست چند روز پیش از درگذشت ژاک شیراک، برگزاری نمایشگاهی به نام «بیست سال» در این موزه آغاز شد که به دارایی‌های این موزه از ابتدای شکل‌گیری آن تاکنون می‌پردازد.

شیراک در افتتاحیه موزه که‌برانلی گفته بود که این موزه فراتر از یک موزه است و «اعلام می‌کند که هیچ قومی، هیچ ملتی، هیچ تمدنی، به‌تنهایی نماینده نبوغ بشر نیست.»