اشرفالسادات مرتضایی، معروف به مرضیه یکی از خوانندگان پیشکسوت موسیقی ایران بود که روز چهارشنبه بیست ویکم مهرماه در سن ۸۵ سالگی بر اثر بیماری سرطان درپاریس درگذشت.
آنچه میخوانید، گزارشی است، که شهرام میریان، خبرنگار رادیو فردا در آلمان بر اساس گفت و گویی، که چند سال پیش با خانم مرضیه انجام داده بود، تهیه کرده است:
بانو مرضیه، هنرمندی که با عشق و برای عشق میخواند، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد و در بیست و یکم مهرماه سال ۱۳۸۹ پس از ۸۵ سال زندگی پر فراز و نشیب در شهر پاریس از این دنیا رفت.
بانو مرضیه اگرچه در جوانی به هنر تئاتر گرایش پیدا کرد، ولی با یاری استادان موسیقی به تدریج از این هنر فاصله گرفت و موسیقی آوازی را برگزید. از همان آغاز که در رادیو به تصنیف خوانی پرداخت، هوادارانی برای خود دست و پا کرد.
ورود به برنامه گلها حال و هوای تصنیفها و ترانههای بانو مرضیه را هم دگرگون ساخت و بعدها به عنوان یکی از خوانندگان سرآمد گلها جلوه گر شد. در پی انقلاب بهمن ۵۷ که صدای خوانندگان زن ممنوع اعلام شد، بانو مرضیه هم مانند دهها خواننده همجنس خود به انزوای ناخواسته رانده شد.
۱۴ سالی این انزوا به درازا کشید و ناگهان به ترک ایران پرداخت و به عضویت سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت درآمد. این دوره از زندگی بانو مرضیه که خود آن را هجرت سیاسی گفته است، با کنسرتهای متعدد ادامه یافت. در یکی از همین کنسرت ها در سالن ۱۲ هزار نفری شهر اوبرهاوزن آلمان بانو مرضیه در گفت و گو با ما از برنامه روزانه خود اینطور یاد کرد:
«بنده هفته ای سه روز در سن ۷۳ سالگی تنیس بازی می کنم. هر روز، روزی یک ساعت الی یک ساعت و نیم پیاده روی می کنم. یک ساعت در خانه ورزش می کنم. خیلی کم میخورم. با اینکه معمولاً در سنین من خوردن و غذای خوب را انتخاب کردن یک مسئله ای است. و من سعی می کنم اجتناب کنم هم از خوردن زیاد و هم از دیدن غذاهای خوب. به هر حال عرض کنم بنده در حال ریاضت کشیدن ام. چون اگر ریاضت نکشم، نمی توانم اینطور که ملاحظه کردید بیایم روی صحنه و برایتان آواز بخوانم. چون این برای من مهم است نه خوردن.»
بانو مرضیه در ادامه همین گفت و گو از برنامه های روزانه خود هم گفت: «هر روز روزی یک ساعت هم سلفژ می کنم هم صدا گرم می کنم. چون اگر این کار را نکنم... خیلی محبت کردند به من گفتند فلانکس صدای تو هر روز از روز پیش بهتر می شود... ولی بهتان عرض کنم که من اگر این کارها را نکنم نمی توانم بخوانم. به هر حال وقتی که من این برنامه های فشرده را دارم لازمه اش اینست که من بپردازم به کارم و بپردازم به خودم که بتوانم از عهده این انجام بر بیایم. شما غیر از این تصور می فرمایید؟» (می خندد)
بانو مرضیه در پایان این گفت و گوی کوتاه در آلمان در پاسخ به پرسشی پیرامون نقشش در آفرینش یک اثر موسیقایی این طور گفت: «من همیشه برای عشق خواندم. همیشه. سالها قبل که من با بهترین موزیسین ها کار می کردم و برنامه اجرا می کردم، یک مصاحبه ای با من کردند گفتند نقش سازنده و نقش سراینده و نقش خواننده، کدامیک مهمتر است؟ گفتم آن دو کار به جا. بله به هر حال باید آهنگ را آماده کنند، شاعر هم شعرش را بگوید ولی کسی که روح می دمد به آن من ام. ولی به هر حال بی دخالت نیستم. انتظار دارند که من برنامه را خوب اجرا کنم. ولی باید چیزی باشد که به دل من بنشیند. توی وجود من اثر کند که من آن اثر را بتوانم بازده باشم.»
آنچه میخوانید، گزارشی است، که شهرام میریان، خبرنگار رادیو فردا در آلمان بر اساس گفت و گویی، که چند سال پیش با خانم مرضیه انجام داده بود، تهیه کرده است:
بانو مرضیه، هنرمندی که با عشق و برای عشق میخواند، در سال ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران به دنیا آمد و در بیست و یکم مهرماه سال ۱۳۸۹ پس از ۸۵ سال زندگی پر فراز و نشیب در شهر پاریس از این دنیا رفت.
بانو مرضیه اگرچه در جوانی به هنر تئاتر گرایش پیدا کرد، ولی با یاری استادان موسیقی به تدریج از این هنر فاصله گرفت و موسیقی آوازی را برگزید. از همان آغاز که در رادیو به تصنیف خوانی پرداخت، هوادارانی برای خود دست و پا کرد.
ورود به برنامه گلها حال و هوای تصنیفها و ترانههای بانو مرضیه را هم دگرگون ساخت و بعدها به عنوان یکی از خوانندگان سرآمد گلها جلوه گر شد. در پی انقلاب بهمن ۵۷ که صدای خوانندگان زن ممنوع اعلام شد، بانو مرضیه هم مانند دهها خواننده همجنس خود به انزوای ناخواسته رانده شد.
۱۴ سالی این انزوا به درازا کشید و ناگهان به ترک ایران پرداخت و به عضویت سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت درآمد. این دوره از زندگی بانو مرضیه که خود آن را هجرت سیاسی گفته است، با کنسرتهای متعدد ادامه یافت. در یکی از همین کنسرت ها در سالن ۱۲ هزار نفری شهر اوبرهاوزن آلمان بانو مرضیه در گفت و گو با ما از برنامه روزانه خود اینطور یاد کرد:
«بنده هفته ای سه روز در سن ۷۳ سالگی تنیس بازی می کنم. هر روز، روزی یک ساعت الی یک ساعت و نیم پیاده روی می کنم. یک ساعت در خانه ورزش می کنم. خیلی کم میخورم. با اینکه معمولاً در سنین من خوردن و غذای خوب را انتخاب کردن یک مسئله ای است. و من سعی می کنم اجتناب کنم هم از خوردن زیاد و هم از دیدن غذاهای خوب. به هر حال عرض کنم بنده در حال ریاضت کشیدن ام. چون اگر ریاضت نکشم، نمی توانم اینطور که ملاحظه کردید بیایم روی صحنه و برایتان آواز بخوانم. چون این برای من مهم است نه خوردن.»
بانو مرضیه در ادامه همین گفت و گو از برنامه های روزانه خود هم گفت: «هر روز روزی یک ساعت هم سلفژ می کنم هم صدا گرم می کنم. چون اگر این کار را نکنم... خیلی محبت کردند به من گفتند فلانکس صدای تو هر روز از روز پیش بهتر می شود... ولی بهتان عرض کنم که من اگر این کارها را نکنم نمی توانم بخوانم. به هر حال وقتی که من این برنامه های فشرده را دارم لازمه اش اینست که من بپردازم به کارم و بپردازم به خودم که بتوانم از عهده این انجام بر بیایم. شما غیر از این تصور می فرمایید؟» (می خندد)
بانو مرضیه در پایان این گفت و گوی کوتاه در آلمان در پاسخ به پرسشی پیرامون نقشش در آفرینش یک اثر موسیقایی این طور گفت: «من همیشه برای عشق خواندم. همیشه. سالها قبل که من با بهترین موزیسین ها کار می کردم و برنامه اجرا می کردم، یک مصاحبه ای با من کردند گفتند نقش سازنده و نقش سراینده و نقش خواننده، کدامیک مهمتر است؟ گفتم آن دو کار به جا. بله به هر حال باید آهنگ را آماده کنند، شاعر هم شعرش را بگوید ولی کسی که روح می دمد به آن من ام. ولی به هر حال بی دخالت نیستم. انتظار دارند که من برنامه را خوب اجرا کنم. ولی باید چیزی باشد که به دل من بنشیند. توی وجود من اثر کند که من آن اثر را بتوانم بازده باشم.»