دختران موجسوار غزه نام نوشتاری است در شماره تازهای از مجله آمریکایی «آتلانتیک». سارا تُپُل، روزنامهنگاری مستقر در قاهره مصر در این مقاله از «باشگاه موجسواری غزه» و تجربیاتش در میان دختران عضو این باشگاه مینویسد.
او مینویسد:
در ساعات اولیه روز، ساحل بیرون از شهر غزه پر از جمعیت است. هزاران نفر به نوار باریک ساحلی مدیترانه آمدهاند و دستفروشها با سیبهای شکرزده و پشمک و سیبزمینی پختهٔ خود در میان جمعیت فریاد سر دادهاند.
من و «راوند ابوغانم» کنار آب نشستهایم. راوند ۱۳ ساله نگاه خود را از خط و خطوط روی شنها برمیگیرد و به من نگاه میکند و میپرسد: «توی آمریکا موقع شنا کردن چی میپوشید؟» من اول کمی در مورد پاسخ دادن تردید میکنم ولی بعد میگویم: «لباس کمی میپوشیم.»
راوند با نگاهی زیرکانه سری به نشانه تصدیق تکان میدهد و میگوید: «وقتی توی آمریکا موجسواری میکنید مردم بهتان خیره میشوند؟» من پاسخ میدهم: «نه.» راوند آهی میکشد و میگوید: «اینجا زل میزنند.»
راوند یکی از چهار دختری است که در نوار غزه تعلیم موجسواری میبیند. این چند دختر از اعضای جدید «باشگاه موجسواری غزه» هستند که از حدود ۲۴ نفر موجسوار تشکیل شده و در ساحل این باریکه خاکی فلسطینینشین فعالیت دارد.
ما قرار بود امشب موجسواری کنیم اما راوند نگاهی به جمعیت انداخت و تصمیمش عوض شد و گفت «اینجا الان آدم خیلی زیاد است.»
بعد که در خانه راوند در اتاق نشیمن نشستهبودیم او سعی کرد توضیح بدهد که: «من موجسواری را خیلی دوست دارم اما وقتی خیلی آدم دورمان هست نمیتوانم. اینکه ببینند یک دختر دارد موجسواری میکند برای آنها خیلی عجیب است و وقتی همه دارند زل میزنند نمیشود موجسواری کرد.»
آب برای دختران هر روز متلاطمتر میشود
راوند دختر یک محافظ شخصی است و تا یاد دارد پسرهای فامیلشان بر روی امواج غزه تختهسواری کردهاند. راوند هم به تازگی با خود فکر کرده که: «اینها همه دارند موجسواری میکنند، چرا من نکنم؟»
اما در محلی که حتی تعداد زنانی که شنا میکنند هم انگشتشمار است، استدلالهای نوجوانانه راوند میتواند پیامدهای پیچیدهای همراه خود داشتهباشد.
از سال ۲۰۰۷ که گروه پیکارجوی حماس کنترل منطقه غزه را بهدست گرفته این گروه کوشیده تا اسلام محافظهکار را در این جامعه سنتی بیش از پیش جا بیندازد. در نتیجه، دختران مردان موجسوار غزه روزبهروز با آبهای متلاطمتری برای موجسواری روبهرو میشوند.
الهندی عاشور، معلم موجسواری این دختران میگوید: «جامعه ما با بقیه فرق میکند، اینجا اصلاً امکان اینکه دخترها بتوانند در روزهای شلوغ موجسواری کنند وجود ندارد. این دخترها به چشم پدر و مادرشان هنوز بچهاند اما بعضی افراد در اینجا به آنها به چشم دخترهای بالغ نگاه میکنند و ممکن است بعداً برایشان حرف دربیاورند.»
اعتماد بنفسم را حفظ خواهم کرد
شُروق ابوغانِم، دختر خاله راوند، هم ۱۳ ساله است. او در خشکی با حجاب راه میرود و موقع موجسواری موهای بلند و قهوهای خود را با کلاه میپوشاند.
در اینجا همه دخترها اول سر تا پای خود را میپوشانند و بعد سوار تخته موجسواری میشوند. این دخترها ترجیح میدهند در میان گروههای دیگر موجسوار که از برادر و پدر و فامیلهای مذکرشان تشکیل شده به آب بزنند و تمرین کنند زیرا به این صورت مردم از ساحل کمتر متوجه حضور دختر در دریا میشوند.
رجب، پدر شروق به من میگوید: «کار ما هیچ کار اشتباهی نیست. هیچکس حق ندارد به دخترهایم و من حرفی بزند. اما بالاخره اوضاع اینطوری است که خارج از سنتهای جامعه هم نمیتوانیم زندگی کنیم. در اینجا برای برخورداری از آزادیهایمان محدودیتهایی وجود دارد.»
بنا بر این، هم دخترها و هم والدینشان به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است دخترها بعد از ۱۷ سالگی دست از موجسواری بکشند. راوند میگوید: «اگر کارهایی بکنم که فقط مال پسرها است، تک میمانم. میروم به دنبال یک تفریح دیگر، اینجا همین است دیگر، کاریاش نمیشود کرد.» راوند اضافه میکند: «اما همین اعتماد بنفس را حفظ خواهم کرد. من عوض نخواهم شد.»
سه لایه لباس مرطوب
فردای آن روز صبح اول وقت، دستهجمعی وارد آب میشویم. ۹ موجسوار سوار بر سه تخته. و صفی از پسرکهای نوجوان، خوابیده به روی تختههایشان اطرافمان را پر میکنند تا گروه دخترها از دید ساحلنشستهها در امان بمانند.
بغل دست من، راوند از گوشه چشم نگاهی میکند، نفسش را تو میدهد و تختهاش را با فشار به پایین فرو میبرد. لحظههایی بعد سر و کلهاش از آن سوی موج پیدا میشود.
شروق، در همان نزدیکیها بر روی تختهاش شنا میکند و بعد ما همه به صف میشویم.
حالا نوبت من است که با یک تخته بادبانی که بادبانش را برداشتهاند موجسواری کنم. در حالی که سعی میکنم در زیر سه لایه لباس مرطوب تعادلم را روی تخته حفظ کنم به جلو میروم. لباسی که پوشیدهام شامل یک تیشرت بدون آستین است که پایینش را داخل یک شلوارک چسبان کردهام و روی اینها هم یک پیراهن آستینبلند و یک شلوار کوهنوردی پوشیدهام.
مجبور شدم برای نخوردن به یکی از پسرهای تختهسوار جاخالی بدهم که این هم البته از دردسرهای موجسواری تحت حفاظت است ولی خب موفق شدیم تمرینمان را انجام بدهیم.
من اولین زن بالغی هستم که تا بهحال در آبهای این محل موجسواری کرده. به صف دوستان موجسوار برمیگردم و همه دستهجمعی به من لبخند میزنند.
او مینویسد:
در ساعات اولیه روز، ساحل بیرون از شهر غزه پر از جمعیت است. هزاران نفر به نوار باریک ساحلی مدیترانه آمدهاند و دستفروشها با سیبهای شکرزده و پشمک و سیبزمینی پختهٔ خود در میان جمعیت فریاد سر دادهاند.
من و «راوند ابوغانم» کنار آب نشستهایم. راوند ۱۳ ساله نگاه خود را از خط و خطوط روی شنها برمیگیرد و به من نگاه میکند و میپرسد: «توی آمریکا موقع شنا کردن چی میپوشید؟» من اول کمی در مورد پاسخ دادن تردید میکنم ولی بعد میگویم: «لباس کمی میپوشیم.»
راوند با نگاهی زیرکانه سری به نشانه تصدیق تکان میدهد و میگوید: «وقتی توی آمریکا موجسواری میکنید مردم بهتان خیره میشوند؟» من پاسخ میدهم: «نه.» راوند آهی میکشد و میگوید: «اینجا زل میزنند.»
راوند یکی از چهار دختری است که در نوار غزه تعلیم موجسواری میبیند. این چند دختر از اعضای جدید «باشگاه موجسواری غزه» هستند که از حدود ۲۴ نفر موجسوار تشکیل شده و در ساحل این باریکه خاکی فلسطینینشین فعالیت دارد.
ما قرار بود امشب موجسواری کنیم اما راوند نگاهی به جمعیت انداخت و تصمیمش عوض شد و گفت «اینجا الان آدم خیلی زیاد است.»
بعد که در خانه راوند در اتاق نشیمن نشستهبودیم او سعی کرد توضیح بدهد که: «من موجسواری را خیلی دوست دارم اما وقتی خیلی آدم دورمان هست نمیتوانم. اینکه ببینند یک دختر دارد موجسواری میکند برای آنها خیلی عجیب است و وقتی همه دارند زل میزنند نمیشود موجسواری کرد.»
آب برای دختران هر روز متلاطمتر میشود
راوند دختر یک محافظ شخصی است و تا یاد دارد پسرهای فامیلشان بر روی امواج غزه تختهسواری کردهاند. راوند هم به تازگی با خود فکر کرده که: «اینها همه دارند موجسواری میکنند، چرا من نکنم؟»
اما در محلی که حتی تعداد زنانی که شنا میکنند هم انگشتشمار است، استدلالهای نوجوانانه راوند میتواند پیامدهای پیچیدهای همراه خود داشتهباشد.
از سال ۲۰۰۷ که گروه پیکارجوی حماس کنترل منطقه غزه را بهدست گرفته این گروه کوشیده تا اسلام محافظهکار را در این جامعه سنتی بیش از پیش جا بیندازد. در نتیجه، دختران مردان موجسوار غزه روزبهروز با آبهای متلاطمتری برای موجسواری روبهرو میشوند.
الهندی عاشور، معلم موجسواری این دختران میگوید: «جامعه ما با بقیه فرق میکند، اینجا اصلاً امکان اینکه دخترها بتوانند در روزهای شلوغ موجسواری کنند وجود ندارد. این دخترها به چشم پدر و مادرشان هنوز بچهاند اما بعضی افراد در اینجا به آنها به چشم دخترهای بالغ نگاه میکنند و ممکن است بعداً برایشان حرف دربیاورند.»
اعتماد بنفسم را حفظ خواهم کرد
شُروق ابوغانِم، دختر خاله راوند، هم ۱۳ ساله است. او در خشکی با حجاب راه میرود و موقع موجسواری موهای بلند و قهوهای خود را با کلاه میپوشاند.
در اینجا همه دخترها اول سر تا پای خود را میپوشانند و بعد سوار تخته موجسواری میشوند. این دخترها ترجیح میدهند در میان گروههای دیگر موجسوار که از برادر و پدر و فامیلهای مذکرشان تشکیل شده به آب بزنند و تمرین کنند زیرا به این صورت مردم از ساحل کمتر متوجه حضور دختر در دریا میشوند.
رجب، پدر شروق به من میگوید: «کار ما هیچ کار اشتباهی نیست. هیچکس حق ندارد به دخترهایم و من حرفی بزند. اما بالاخره اوضاع اینطوری است که خارج از سنتهای جامعه هم نمیتوانیم زندگی کنیم. در اینجا برای برخورداری از آزادیهایمان محدودیتهایی وجود دارد.»
بنا بر این، هم دخترها و هم والدینشان به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است دخترها بعد از ۱۷ سالگی دست از موجسواری بکشند. راوند میگوید: «اگر کارهایی بکنم که فقط مال پسرها است، تک میمانم. میروم به دنبال یک تفریح دیگر، اینجا همین است دیگر، کاریاش نمیشود کرد.» راوند اضافه میکند: «اما همین اعتماد بنفس را حفظ خواهم کرد. من عوض نخواهم شد.»
سه لایه لباس مرطوب
فردای آن روز صبح اول وقت، دستهجمعی وارد آب میشویم. ۹ موجسوار سوار بر سه تخته. و صفی از پسرکهای نوجوان، خوابیده به روی تختههایشان اطرافمان را پر میکنند تا گروه دخترها از دید ساحلنشستهها در امان بمانند.
بغل دست من، راوند از گوشه چشم نگاهی میکند، نفسش را تو میدهد و تختهاش را با فشار به پایین فرو میبرد. لحظههایی بعد سر و کلهاش از آن سوی موج پیدا میشود.
شروق، در همان نزدیکیها بر روی تختهاش شنا میکند و بعد ما همه به صف میشویم.
حالا نوبت من است که با یک تخته بادبانی که بادبانش را برداشتهاند موجسواری کنم. در حالی که سعی میکنم در زیر سه لایه لباس مرطوب تعادلم را روی تخته حفظ کنم به جلو میروم. لباسی که پوشیدهام شامل یک تیشرت بدون آستین است که پایینش را داخل یک شلوارک چسبان کردهام و روی اینها هم یک پیراهن آستینبلند و یک شلوار کوهنوردی پوشیدهام.
مجبور شدم برای نخوردن به یکی از پسرهای تختهسوار جاخالی بدهم که این هم البته از دردسرهای موجسواری تحت حفاظت است ولی خب موفق شدیم تمرینمان را انجام بدهیم.
من اولین زن بالغی هستم که تا بهحال در آبهای این محل موجسواری کرده. به صف دوستان موجسوار برمیگردم و همه دستهجمعی به من لبخند میزنند.