فصل مشترک ایران و اسرائیل؛ بی اعتمادی به قوانین بین المللی

رضا صنعتی، ‌پژوهشگر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه بین‌المللی فلوریدا در مقاله خود با این مضمون در هفته‌نامه «کریستین ساینس مانیتور» می‌نویسد: «از قدیم گفته‌اند دشمن‌ها هر چه می‌گذرد بیشتر به هم شبیه می‌شوند،‌ و مورد اسرائیل و ایران هم همین را نشان می‌دهد.»

در ادامه مقاله آقای صنعتی می‌خوانیم:

«درست است که این دو کشور تفاوت‌های برجسته‌ای دارند؛ یکی کشوری یهودی است و دیگری جمهوری اسلامی، یکی هم‌پیمان آمریکا است و دیگری مخالف آمریکا، یکی کشور کوچکی است و دیگری کشوری بزرگ؛ اما در زیر این تضادها یک همسانی اساسی میان این دو وجود دارد.

همسانی اساسی این دو این است که هم اورشلیم (بیت المقدس) و هم تهران سابقه‌ای طولانی از بی‌اعتنایی و حتی محترم نشمردن قانون بین‌الملل و اجماع جامعه جهانی را در کارنامه خود دارند.

اگر بخواهیم از جدیدترین نمونه‌ها نام ببریم باید به حمله خشونت‌بار و غیرقانونی اسرائیل به ناوگان کمک‌رسانی به غزه در ماه مه اشاره کنیم که حتی هم‌پیمانان اسرائیل را شوکه کرد. از سوی دیگر باید به بی‌اعتنایی ایران به آخرین دور از تحریم‌های سازمان ملل در ماه ژوئن نگاه کرد که می گوید به غنی‌سازی اورانیوم ادامه می دهد.

البته این سرکشی و تمردی که این دو کشور در آن مشترک هستند، برای خود دلایلی دارد. هم اسرائیل و هم ایران خود را به عنوان قربانی مکرر قانون بین‌الملل و افکار عمومی جهان می‌شناسند.

خودمان را جای این دو بگذاریم

به تجربه بیشتر کشورهای جهان، قوانین بین‌المللی از یک سو با خود مسئولیت‌هایی می‌آورد که باید پذیرفته شود و از سوی دیگر حقوق مشخصی را برای کشورها به ارمغان می‌آورد که برای آن‌ها سودمند است.

اما در حالی که به اسرائیل و ایران مرتبا گوشزد می‌شود که باید به تعهدات بین‌المللی خود عمل کنند، کمتر پیش آمده که این دو کشور از حقوق و مزایای این تعهدات بهره‌ای ببرند.

اگر بخواهیم خودمان را به جای اسرائیل بگذاریم می‌بینیم که این کشور از زمان تأسیس در سال ۱۹۴۸، هفت جنگ، دو انتفاضه فلسطینی، و حملات بیشمار تروریستی به خود دیده که همه این موارد با همدردی کمی از سوی جامعه جهانی مواجه شده و هیچ‌گونه حفاظت حقوقی و قانونی هم از قوانین بین‌المللی دریافت نکرده‌است.

به این فهرست باید افزایش حس ناامنی اسرائیل در دوران اخیر، وجود تنش در روابط با باراک اوباما، رییس جمهوری آمریکا و ادامه شکست در رسیدن به توافق صلح با فلسطینی ها را هم افزود.

جهان‌بینی قربانی بودن

در مورد ایران، دخالت ۲۵۰ ساله خارجی در امور داخلی این کشور به کنار، نگاهی به تجربه‌های ایران از سال ۱۹۴۰ به این‌سو برای درک حس قربانی بودن ایرانیان کافی است.

ایران از سال ۱۹۴۰ شاهد سه حمله بزرگ خارجی به خاک خود بوده است. اشغال ایران توسط بریتانیا و روسیه در جریان جنگ دوم جهانی و حمله صدام حسین با جنگ‌افزار شیمیایی به ایران بدون هیچ‌گونه محکومیت معنادار از سوی جامعه جهانی تاریخ معاصر این کشور را رقم زده‌است.

به این موارد باید تحریم‌های جهانی در دوران پس از انقلاب، محاصره شدن ایران توسط سربازان آمریکایی مستقر در عراق و افغانستان و بی‌ثباتی در کشورهای همسایه که باعث وقوع رخدادهایی مانند بمب‌گذاری‌های زاهدان شده‌است را هم بیفزاییم.

تاریخ معاصر این دو کشور البته نمی‌تواند توجیه‌کننده سیاست داخلی و رفتار خارجی این دو دولت باشد ولی زمینه لازم را برای یافتن توضیحی برای اعمال آن‌ها به‌دست می‌دهد.

جهان‌بینی این دو ملت که با حس قربانی بودن عجین شده، قانون بین‌الملل را در جایگاهی نمی‌بیند که بتواند از منافع و امنیت اولیه آن‌ها حفاظت کند. رفتار آن‌ها هم چیزی جز بازتاب این نوع از نگرش نیست.

نومحافظه‌کارانی که از اسرائیل دفاع می‌کنند و معتقدند افزایش فشار بین‌المللی شانس کوتاه آمدن دولت‌مردان آن کشور در مذاکرات صلح را کاهش می‌دهد حرف درستی می‌زنند. اما همین نومحافظه‌کاران نمی‌توانند درک کنند که همین اصل هم شامل ایران و نگرانی‌های امنیتی‌اش می‌شود.

تا زمانی که قانون بین‌الملل نتواند ایران و اسرائیل را هم به زیر چتر جنبه‌های حفاظتی و امنیتی خود که بیشتر کشورها از آن برخوردارند بیاورد هیچ‌یک از این دو کشور به قوانین آن احترام نمی‌گذارند.»