در نگاه تازه اين هفته به سراغ منصور خواننده می رويم.
او در آغاز اين گفت و گو درباره تجربه سينمايی خود با بابک شکری کارگردان فيلم آمريکای زيبا می گويد:«از طريق يکی از دوستان مشترک آشنا شديم و من هم در آن لحظه علاقه ای نداشتم و فکر می کردم از عهده کار برنيايم. تجربه خيلی خوبی بود. باعث شد در کارهای موزيکی ام تاثير بگذارد. همان موقع بود که من آلبوم «فقط به خاطر تو» را تهيه می کردم و برای همين تاثير مستقيم داشت.»
خيلی از کليپ های شما يک حالت داستانی دارد. عنصر سينمايی در آنها هست.
به خاطر اينکه شعر و کلام ما خيلی مواقع داستانی دارد. من حتی بچه هم که بودم می رفتم مدرسه يک تئاتر دو نفره با يکی از همکلاسی ها بازی کرديم برای شب عيد. فيلمی که بازی کردم باعث شد در کارهای ويديويی من تاثير گذارد.
منصور پس از تعريف از خاطرات خود از سينمای قبل از انقلاب می گويد:
«با عبدی که آشنا شدم، عبدی با تجربه توليد چندتا از آلبوم های ديگر دوست داشت از آن تجربيات استفاده کند. مرا با حسن شماعی زاده و سياوش قميشی آشنا کرد که مدت دو سه سالی طول کشيد در اين ميان. در مدرسه قبلاً برای دوستانم آهنگ های داريوش، معين، فرهاد و اين چيزها را می خواندم.»
انگيزه تان از مهاجرت به آمريکا همين بود؟ خواننده شدن؟
نه. سيزده چهارده سالم بود و داشتم مشمول می شدم. پدر و مادرم می خواستند يک مقداری خيالشان راحت تر باشد. مرا از ايران آوردند بيرون قبل از اينکه ممنوع الخروج شوم. بعد به آمريکا آمدم. يک سال اول در پانسيون تنها بودم و بعد يکی از اقوام آمد آمريکا و بعد مادرم و خانواده ام آمدند.
اولين آلبوم تان را با هزينه خودتان توليد کرديد؟
خودم کار می کردم. شغل های مختلفی داشتم. مغازه پيجر و سلولر فون داشتم و مخارج توليد اولين آلبومم را دادم.
اوايل که شروع کرديد توی سبک و مايه ديگری بوديد و تصويری می داديد به مخاطب و پس از «فقط به خاطر تو» وارد يک دنيای ديگر شديد.
وقتی که اين آلبوم را تنظيم می کرديم، با فرهاد مرفه آشنا شدم. کم کم وقتی با سبک کاری اش آشنا شدم، درست ملودی ها و کارهايی که در ذهن من بود با کارهای الکترونيکی که فرهاد تنظيم می کرد، يک ازدواج جديد قشنگ به وجود آمد و من فکر کردم که می توانم يک لايه های جديد تر از خودم را نشان دهم.
برای همين کارهای جديدی که در آن آلبوم کردم در ادامه کارهای هيجان انگيزی که در کارهای قبلی ام هم بود. ولی يک مقدار ديگر آنجا با تجربياتی که کسب کرده بودم، راحت تر ارائه کردم از طريق موزيک پرهيجان و پر انرژی.
فکر می کنم عامه پسند تر است و تعداد مخاطبان شما بيشتر شد بعد از تغييری که پيدا کرديد؟
من اسمش را تغيير نمی گذارم. کار لطيف هم انجام می دهم. مثلاً در آلبوم «به خاطر تو» کاری هست به نام «بنويس». اين کار يکی از لطيف ترين کارهايی است که من تا به حال انجام داده ام. يا مثلاً آلبوم زندگی آهنگ «يکی بود يکی نبود» هست. بسيار آهنگ عاشقانه و رمانتيک و قشنگی است با کمی حرکت راک در آن. اينها آهنگ های سولو (تک آهنگ) هست.
شايد اين طوری بگيريم که يک کنتراستی بين کارهای اول به جهت حتی ترانه...
ترانه يک موضوع ديگر است. ما در يک جامعه وسيع زندگی می کنيم. وسعت نه از لحاظ جمعيتی. از لحاظ فرهنگی. ما داريم به ايرانی های خارج از کشور موزيک می دهيم، هر تعدادی که هستند. با يک جامعه داخل کشوری وسيع هم داريم کار می کنيم. از بچه ای که تا به حال ايران را نديده در آمريکا، سوئد يا آلمان به دنيا آمده و دارد سعی می کند فارسی را از ما ياد بگيرد تا آن دانشجوی ادبياتی که در ايران زندگی می کند. موردی که خودم حس کرده ام متوجه شده ام که هرچه کار خيلی صميمانه تر و حرف را مستقيم بزند، قابل لمس تر است.
کار تازه چه داريد؟
الان دو تا سينگل (تک آهنگ تازه) بيرون دادم. يک آهنگ «می خوام باهات برقصم» بود که ترانه از پاک سيما بود و تنظيم از پوريا نياکان.
يک آهنگ افغانی به نام «زندگی چيست» که ملودی آن را خيلی دوست داشتم با يک تصميم گيری به اين نتيجه رسيدم که اگر اين قدر کار را دوست دارم اجرا کنم. ترانه اش تغيير کامل دارد. حدود هفتاد درصد آن عوض شده. تم آهنگ يک فضای مثبت است. چند خط جديد هم پاک سيما برای آن نوشت. از جليل زولاند يک کار داشتم به نام چشمان سياه. البته يک تم افغانی هم انجام دادم دو سه سال پيش: «با من به از اين باش.»
او در آغاز اين گفت و گو درباره تجربه سينمايی خود با بابک شکری کارگردان فيلم آمريکای زيبا می گويد:«از طريق يکی از دوستان مشترک آشنا شديم و من هم در آن لحظه علاقه ای نداشتم و فکر می کردم از عهده کار برنيايم. تجربه خيلی خوبی بود. باعث شد در کارهای موزيکی ام تاثير بگذارد. همان موقع بود که من آلبوم «فقط به خاطر تو» را تهيه می کردم و برای همين تاثير مستقيم داشت.»
خيلی از کليپ های شما يک حالت داستانی دارد. عنصر سينمايی در آنها هست.
به خاطر اينکه شعر و کلام ما خيلی مواقع داستانی دارد. من حتی بچه هم که بودم می رفتم مدرسه يک تئاتر دو نفره با يکی از همکلاسی ها بازی کرديم برای شب عيد. فيلمی که بازی کردم باعث شد در کارهای ويديويی من تاثير گذارد.
منصور پس از تعريف از خاطرات خود از سينمای قبل از انقلاب می گويد:
«با عبدی که آشنا شدم، عبدی با تجربه توليد چندتا از آلبوم های ديگر دوست داشت از آن تجربيات استفاده کند. مرا با حسن شماعی زاده و سياوش قميشی آشنا کرد که مدت دو سه سالی طول کشيد در اين ميان. در مدرسه قبلاً برای دوستانم آهنگ های داريوش، معين، فرهاد و اين چيزها را می خواندم.»
انگيزه تان از مهاجرت به آمريکا همين بود؟ خواننده شدن؟
نه. سيزده چهارده سالم بود و داشتم مشمول می شدم. پدر و مادرم می خواستند يک مقداری خيالشان راحت تر باشد. مرا از ايران آوردند بيرون قبل از اينکه ممنوع الخروج شوم. بعد به آمريکا آمدم. يک سال اول در پانسيون تنها بودم و بعد يکی از اقوام آمد آمريکا و بعد مادرم و خانواده ام آمدند.
اولين آلبوم تان را با هزينه خودتان توليد کرديد؟
خودم کار می کردم. شغل های مختلفی داشتم. مغازه پيجر و سلولر فون داشتم و مخارج توليد اولين آلبومم را دادم.
اوايل که شروع کرديد توی سبک و مايه ديگری بوديد و تصويری می داديد به مخاطب و پس از «فقط به خاطر تو» وارد يک دنيای ديگر شديد.
وقتی که اين آلبوم را تنظيم می کرديم، با فرهاد مرفه آشنا شدم. کم کم وقتی با سبک کاری اش آشنا شدم، درست ملودی ها و کارهايی که در ذهن من بود با کارهای الکترونيکی که فرهاد تنظيم می کرد، يک ازدواج جديد قشنگ به وجود آمد و من فکر کردم که می توانم يک لايه های جديد تر از خودم را نشان دهم.
برای همين کارهای جديدی که در آن آلبوم کردم در ادامه کارهای هيجان انگيزی که در کارهای قبلی ام هم بود. ولی يک مقدار ديگر آنجا با تجربياتی که کسب کرده بودم، راحت تر ارائه کردم از طريق موزيک پرهيجان و پر انرژی.
فکر می کنم عامه پسند تر است و تعداد مخاطبان شما بيشتر شد بعد از تغييری که پيدا کرديد؟
من اسمش را تغيير نمی گذارم. کار لطيف هم انجام می دهم. مثلاً در آلبوم «به خاطر تو» کاری هست به نام «بنويس». اين کار يکی از لطيف ترين کارهايی است که من تا به حال انجام داده ام. يا مثلاً آلبوم زندگی آهنگ «يکی بود يکی نبود» هست. بسيار آهنگ عاشقانه و رمانتيک و قشنگی است با کمی حرکت راک در آن. اينها آهنگ های سولو (تک آهنگ) هست.
شايد اين طوری بگيريم که يک کنتراستی بين کارهای اول به جهت حتی ترانه...
ترانه يک موضوع ديگر است. ما در يک جامعه وسيع زندگی می کنيم. وسعت نه از لحاظ جمعيتی. از لحاظ فرهنگی. ما داريم به ايرانی های خارج از کشور موزيک می دهيم، هر تعدادی که هستند. با يک جامعه داخل کشوری وسيع هم داريم کار می کنيم. از بچه ای که تا به حال ايران را نديده در آمريکا، سوئد يا آلمان به دنيا آمده و دارد سعی می کند فارسی را از ما ياد بگيرد تا آن دانشجوی ادبياتی که در ايران زندگی می کند. موردی که خودم حس کرده ام متوجه شده ام که هرچه کار خيلی صميمانه تر و حرف را مستقيم بزند، قابل لمس تر است.
کار تازه چه داريد؟
الان دو تا سينگل (تک آهنگ تازه) بيرون دادم. يک آهنگ «می خوام باهات برقصم» بود که ترانه از پاک سيما بود و تنظيم از پوريا نياکان.
يک آهنگ افغانی به نام «زندگی چيست» که ملودی آن را خيلی دوست داشتم با يک تصميم گيری به اين نتيجه رسيدم که اگر اين قدر کار را دوست دارم اجرا کنم. ترانه اش تغيير کامل دارد. حدود هفتاد درصد آن عوض شده. تم آهنگ يک فضای مثبت است. چند خط جديد هم پاک سيما برای آن نوشت. از جليل زولاند يک کار داشتم به نام چشمان سياه. البته يک تم افغانی هم انجام دادم دو سه سال پيش: «با من به از اين باش.»