جامعه ایرانی در فیلم مستند «نه یک توهم»

  • امير مصدق کاتوزيان

ترنگ عابدیان

سارا نائینی دختری ایرانی است که به دنبال حادثه پرت شدن از پشت بام شانس ستاره شدن در دنیای ژیمناستیک را از دست می دهد و اکنون سالهاست که به امید ستاره شدن در دنیای موسیقی و آواز از هیچ تلاشی فروگذار نمی کند. جایگزینی یک رویا با رویایی دیگر. همچنین رویای نوازندگان و گروه های موسیقی متفاوت پاپ و راک ایران که به دنبال مجوز اجرا و انتشار موسیقی خود به هر دری می زنند، بدون اینکه توهمی در کار باشد. در فیلم مستند «نه یک توهم» Not An Illusion ترنگ عابدیان، کارگردان مستقل جوان ایرانی روایتگر این دو تلاش موازی است. طی شش سال. از ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۸.

هفته گذشته این فیلم در دانشگاه کالیفرنیا در ایرواین نمایش داده شد. پیش از آن در دانشگاه لس آنجلس یو سی ال ا. و پیش از این در دانشگاه برکلی. مهمترین نمایش این فیلم یکی ژانویه امسال بوده است در پاریس در جشنواره بین المللی فیپا به عنوان فیلم برگزیده برای رقابت در بخش فیلم های مربوط به موسیقی و دیگری در سی و سومین جشنواره بین المللی فیلم سائوپولو در برزیل و بعد در سینماهای مستقل از جمله در وین. ترنگ عابدیان میهمان این هفته پیک فرهنگ است.



فیلم «نه یک توهم» به نظر خودتان تا چه اندازه روایتی از زندگی سارا نائینی چهره اصلی فیلم و تا چه حد روایتی مستند از زیر و بم موسیقی متفاوت پاپ و راک زیر زمینی ایران است؟

ترنگ عابدیان: فیلم از لایه های مختلفی تشکیل شده. لایه اول فیلم داستان سارا است که قهرمان ژیمناستیک بوده و طی سانحه ای مجبور شده ژیمناستیک را کنار بگذارد و در جستجوی پیدا کردن صدای خودش و شناختش در موسیقی و خودش است و پیدا کردن راهی برای آواز خواندن و آواز تک خواندن در جامعه ایران. که این البته شکل این در ایران می تواند برای یک فیلمساز جالب باشد که دختری در ایران می خواهد موسیقی آواز بخواند و جاز و بلوز و راک بخواند در جایی که اصلا صدای زن حق ندارد که به طور عمومی شنیده شود.

ولی فیلم از طریق سارا وارد گروهی به نام گروه پیکولو می شود و از این طریق به مشکلات مختلف گروه های زیرزمینی و آلترناتیو می پردازد و از آن طریق وارد کل موسیقی در جامعه ایران و مشکلات یا مسائلی که این موسیقی را به طور کلی در جامعه مان هستیم می پردازد. از طریق موسیقی که به نظر من به طور سمبولیک و خیلی واضح می تواند نشان دهنده همه مسائل مختلف جامعه ما باشد، با زندگی و اجتماع ایران و شهر تهران آشنا می شویم. این صدای شهر تهران که شامل همان نوحه و صحنه ای است که عاشورا را در فیلم شاهدش هستیم و صدای ساختمان سازی و موسیقی راک و صداهای مختلف شهر در آن شنیده می شود و این مجموعه ای است از صداهایی که داریم و شاید می خواهیم دنیا ما را جور دیگری بشناسد و ببیند. من نمی توانم بگویم که فیلم تا چه حد فقط به یک موضوع می پردازد. به خاطر همین فیلم سخت تری بوده، چه فیلمبرداری و چه تدوینش که کامل بتواند ارائه شود.

در این فیلم سارا نائینی مربوط به نسلی است که در انقلاب یا جنگ ایران و عراق نقشی نداشته. آیا می شود او را به عنوان یک نمونه گرفت از این نسل یا اینکه ویژگی های منحصر به فردش را باید جدا کرد؟

بله می شود سارا را به عنوان نمونه یک نسل و بخش زیادی از ملت ایران که نقشی در جنگ نداشتند و اصلا نمی خواستند که جنگ باشد و شاید انقلاب هم از انقلاب چیز دیگری در نظرشان بود. می شود سارا را سمبلیک در این موقعیت قرار داد. سارا از بابت هایی مشخصات ویژه خودش را هم دارد. سارا قهرمان ژیمناستیک بوده و شاید بشود این را به صورت سمبلیک اشاره به آن کرد که ما ایرانی ها کشورمان هر روزی می تواند و شاید قهرمان دنیا بود. ولی اتفاقی افتاد و ما از آن بالا افتادیم پائین و حالا باید لنگ لنگان این راه را سمت پیشرفت و آزادی و دموکراسی و شناخت خودمان پیش برویم. راه بسیار سخت و طولانی است. از این بابت هم می شود این را به عنوان یک سمبل و نمونه شناخت. ولی خب سارا ویژگی های شخصی خودش را هم دارد. بنابراین به همین دلیل هم هست که شاید یکی از جذابیت های فیلم باشد که هردوی اینها با هم ادغام شده به عنوان شخصی که می تواند نمونه ای از کل مردم ما شاید باشد.



ویژگی های فیلم از نظر سینمایی، تکنیک آن و اینکه با چه دوربینی گرفته شده، چه وسایل ضبطی استفاده شده و یا احتمالا چه روش های دیگری به کار گرفته شده که فیلم شما را منحصر به فرد می کند، چیستند؟

یکی نوع فیلمبرداری است. استفاده از دوربین روی دست است در تمام طول فیلم همراه با موسیقی از اول ایده این بود که این فیلم با دوربین روی دست کار شود و به همین دلیل هم وسواس خاصی داشتم و تصمیم گرفتیم که با آقای تورج اصلانی همکاری کنیم و این که از دوربین های مختلف استفاده شده. پیکسل فیلم یک مقدار خشن است و براق نیست به خاطر اینکه به نظر من زندگی واقعی و مخصوصا زندگی واقعی که در ایران داریم و در شهر تهران یک مقدار خشن تر است. من سعی کردم این را با استفاده از تمام امکاناتی که وجود دارد آن خشونتی را که ما شاید نه در ظاهر ولی در باطن به عنوان یک شهروند ایرانی با آن رو به رو هستیم و احساسات مان دائم اذیت می شود به خاطر انواع چیزهای مختلفی که هست از نظر سینمایی بتوانم آن را پیاده کنم. از نظر تدوین شاید جالب باشد. همانطور که یک موزیسین دائم در حال تمرین است و از یک گام به یک گام دیگر می رود و با سازش تمرین می کند، متوجه شدم که در تاریخ کشورمان و اتفاقاتی که می افتد ما دچار یک تکرار هستیم و این تکرار را و این اتفاق را که حتی در زندگی سارا که یکی از شخصیت های اصلی فیلم است و گروه های موسیقی می افتد، سعی می کنند کار کنند، اجرا کنند و کارهایشان را ارائه دهند و هر دفعه این اتفاق به دلایل مختلف یا عقب می افتد و یا کنسل می شود، این را ما در تدوین سعی کردیم پیاده کنیم.

بافت فیلم هم بعضی وقتها این جلو رفتن و باز چند قدم به عقب رفتن در تدوین می شود رویش دقت کرد. از یک نظر هم نکته دیگر طول زمانی است که برای ساخت این فیلم استفاده شده. برای اینکه شما مثل یک فیلم داستانی شاهد پرورش شخصیت هستید. یعنی مثلا خود سارا که در اوایل فیلم 21 سالش است دارد به موسیقی غربی گوش می دهد کسانی مانند سلین دیون و ویتنی هوستون و از آنها به عنوان مربی های خودش استفاده می کند، کم کم در طول فیلم به یک شناختی دست پیدا می کند. بزرگتر می شود و متوجه می شود باید با فرهنگ ایرانی بیشتر آشنا شود و موسیقی سنتی ایرانی را. و این در طول زمان اتفاق می افتد. اگر ما یک فیلم داستانی داشته باشیم می توانیم این را طور دیگری نشان دهیم. ولی چون واقعیت دارد و ما در جلوی چشم این ماجرا پیش می رود، در تدوین شاید این از نکاتی باشد که کسان حرفه ای سینما به این نکته توجه کرده اند و از این بابت خیلی شبیه به یک فیلم داستانی است، فیلم فیکشن ولی خب آدمهای واقعی هستند که در این جا رشد کرده اند و به یک شناختی راجع به خودشان و اطرافشان دست پیدا کرده اند.

در بیش از شش سالی که این فیلم ساخته شد، سارا و همینطور موسیقی متفاوت پاپ و راک در ایران چه تحولاتی را پشت سر گذاشته اند؟ آن چیزی که شما شاهدش بودید ثابت و ساکن ماند یا واقعیت یک تحولی پیدا کردند و هنوز می کنند؟

نه به هیچ وجه ساکن نبود. از موقعی که این فیلم ما شروع به کار کردیم، همانطور که همه ما جامعه ایران رو به شناخت خودش است، تمام کسانی که در حیطه موسیقی کار می کنند راجع به خودشان و کارشان و به نظر من موسیقی سنتی ما و موسیقی جهان هم شناخت بیشتری پیدا کردند. یکی از دلیل ها کارها وپشت کار خودشان است، یکی اینترنت است که دسترسی به کارهای جهانی بیشتر شده. این به هیچ وجه ساکن نمانده یعنی در رشته خودشان پیشرفت کرده اند. گروه های موسیقی بیشتری هست و کارهای بیشتری ارائه می شود. البته این به این معنی نیست که آن اتفاقی که آدم انتظار داشت بیافتد و این همه استعداد های مختلفی که در ایران وجود دارد، آن طور که باید شکوفا شده اند. متاسفانه. چون صحبت فقط استعداد و تلاش شخصی هم نیست. امکاناتی لازم است که بتواند به اوج خودش برسد کسی که دنبال کار هنری است. ولی در حرکت است به نظر من. هیچ چیزی ساکن نمی ماند. همه چیز رو به جلو رفتن است. بعضی وقتها آرام تر و بعضی وقتها مدتی شاید به نظر بیاید که ساکن است. ولی ذهن انسان همیشه رو به رشد است. چه بخواهد چه نخواهد.

در فیلم با یک روحانی مصاحبه کردید درباره موسیقی. نقطه نظر بخش سنتی جامعه درباره این نوع موسیقی چیست؟

نقطه نظر سنتی به نظر من اینست که اصلا موسیقی در جامعه هنوز جا نیافتاده برای قشر سنتی و برای خانم ها که اصلا جا نیفتاده. اصلا موسیقی به عنوان یک کار جدی تلقی نمی شود و ما شاهد این هستیم حتی با همه این اتفاقاتی که الان می افتد. این همه جوان ها علاقه دارند به این موضوع که به نظر من بعضی هایشان فقط یک نوع اعتراض است شاید اگر وضعیت این طور نبود آنها دکتر مهندس می شدند و موسیقی برایشان می توانست فقط یک تفریح باشد.

ولی الان با مخالفت هایی که از طرف خانواده ها می شود بچه ها بیشتر دوست دارند این کار را هر طور که شده ادامه دهند. جا نیافتاده این مسئله. ولی مسئله ای که برای خود من جالب است اینست که قشر سنتی گاهی به موسیقی گوش هم می دهند. یعنی افراد سنتی ایران که به نظر من شاید اکثریت باشند به موسیقی گوش می دهند به انواع موسیقی شاید یک مقدار محافظه کارانه تر ولی به عنوان اینکه کسی این کار را بکند هنوز این مسئله جا نیافتاده و این یکی از نکات بسیار مهمی است که به نظر در سطح فرهنگی جامعه ایران باید به آن پرداخت. که اصلا چرا این طور است. من نظرم اینست که یک موزیسین یا کسی که روی صحنه اجرا می کند می تواند تاثیر زیادی روی مردم و مخاطبان داشته باشد. شاید به خاطر این جلب توجه و تاثیر زیاد است که اصلا این مسئله با مسائل سنتی و مذهبی جور در نمی آید چون یک شخص نباید بتواند روی همه آن قدر تاثیر بگذارد.

در سال های گذشته شاهد ویدئوکلیپ هایی بودیم از تلفیق حتی مثلاً نوحه خوانی و موسیقی ترنس.

بله خب. این اتفاقات می افتد. به نظر می رسد که ما می خواهیم همه چیز را یا اسلامی کنیم یا ایرانی کنیم. و خب خیلی افراد سنتی و مذهبی با این مسئله مخالف اند. این برداشت های مختلفی که از دین و مذهب می شود، مسائل زیادی ایجاد می کند. اینکه نوحه خوانی مخلوط شود با موسیقی ترنس خودش یکی از آن عجایب روزگار است. چون موسیقی ترنس را به تنهایی مثل اینکه نمی شود اجرا کرد ولی خب اگر با مثلا نوحه خوانی باشد امکانش هست. همانطور که مثلا اشعار پینک فلوید را در بعضی جاها در قطعاتشان استفاده می شود ولی شعرها مثلا استفاده نمی شود یا قسمتهایی از آن استفاده نمی شود. این ها یک جور نشان دادن اینست که ما همه چیز داریم ولی همه چیز را با آن مدلی که خودمان می خواهیم داریم. از اصلش دور می شود. اگر می توانستیم موسیقی های مختلف را داشته باشیم و افرادی پیدا می شدند که حالا دلشان می خواهد نوحه را با موسیقی دیگری مخلوط کنند، اینها قابل درک بود. ولی اینکه آن وجود ندارد و این وجود دارد، می رود جزو اتفاقات خارق العاده که به نظر من فقط در ایران اتفاق می افتد.

یک حالت موازی نمی بینید بین آن نوع تلفیق و تلفیقی که در موسیقی محسن نامجو دیده می شود، که در خود فیلم شما هم نقش بازی می کند؟

چرا اتفاقاً از ذهنم همین الان گذشت که این نوع تلفیق می تواند از همان نوع تلفیق باشد. ولی موضوعی که هست که من متوجه شدم در جامعه ایران وقتی کسی کاری را انجام می دهد، بعدش یک حالتی پیدا می کند که یک جوری مد می شود و دیگر حالا همه تصمیم می گیرند که انواع مختلف موسیقی ها را مثلا با هم مخلوط کنند و بگویند که خب این هم تلفیق است. می شود اشاره کرد که آن شاید در خیلی از کارهای محسن نامجو باشد ولی من چون متاسفانه این نوحه و ترنس را گوش نداده ام نمی توانم در این مورد نظر بدهم.

اما راجع به کارهای محسن نامجو می توانم این را بگویم که تلفیقی که ایشان انجام داده واقعا از بابت موسیقی درک و هضم موسیقی سنتی است و بیرون آوردن چیزی نو از دل این موسیقی غربی. که یک جوری بیان کننده این سنت و مدرنیته و تضاد و جنگی است که ما سالها در دل کشورمان و در توی دانه به دانه آدمهای ایران دارد می گذرد. خب این کار فوق العاده ای انجام شد از بابت موسیقی و شعر که ایشان انجام داد. می شود گفت که شاید موازی باشد. ولی قابل مقایسه نیست به نظر من باز هم به هیچ وجه. قطعه ای هست از آقای محسن نامجو با صدای سارا و شعر آقای احمد شاملو، «بیابان را سراسر مه گرفته است...»

بعد از نمایش فیلم در آمریکا در شهرهای مختلف، نمایش های بعدی در کجاها خواهد بود؟

فیلم هنوز متاسفانه پخش کننده ندارد و من در آخر خط هستم برای سعی و تلاشم برای پخش کننده. ولی دو تا اکران هست. یک اکران در شهر ماریبو در اسلوانیا در اروپا که امکان دارد من خودم هم دعوت شوم در سینمای مرکزی شهر در سی ام نوامبر و یک اکران هم در سینمایی است در یکی از شهرهای فرانسه به نام اترنه که سینما از طریق دوستی تصمیم گرفتند یک شب این فیلم را اکران کنند در 25 نوامبر. غیر از این چند فستیوال دیگر در راه است که هیچکدامشان تایید نشده و من چون شخصا شرایط خیلی سختی دارم فکر می کنم تا یکی دو ماه آینده اگر پخش کننده ای پیدا نشود، ناچار هستم فیلم را ببندم و کنار بگذارم تا زمانی که راهی پیدا شود یا پخش کننده ای پیدا شود. چون واقعا تنهایی دیگر نمی توانم این کار را ادامه دهم.