کسرا عنقایی از شاعران موفقی است که شعرهایش را در اواخر دهه ۶۰ خورشیدی و عمدتاً تا اوایل دهه ۷۰ در ایران منتشر کرد. شعر عنقایی در مدت کوتاهی مورد توجه منتقدان و اهل شعر قرار گرفت و نقد و نظرهای مختلفی هم بر شعرهای او نوشته شد.
با این حال کسرا عنقایی بعد از انتشار آخرین و پنجمین دفتر شعرش به نام «سرود پایان قرن» در سال ۱۳۷۸ خورشیدی، دیگر هیچ مجموعه شعری منتشر نکرد تا اینکه به تازگی مجموعهای ۱۰ جلدی در قطع جیبی از او منتشر شد که برگزیده و منتخبی است از کتابهای پیشین او به همراه نقد و نظرهایی که دیگران بر کارش نوشتهاند.
عنوان این مجموعه ۱۰ جلدی«ستایشهای دهگانه» است و انتشارات نوید شیراز آن را منتشر کرده است. از کسرا عنقایی دعوت کردم در این بخش برنامه همراه من باشد تا اینکه نخست بگوید که پس از این همه سال چه شد که با چنین مجموعه مفصلی، آنهم از منتخب آثار پیشین به میان خوانندگان شعر معاصر بازگشت؟
کسرا عنقایی: من همیشه و به هر حال کار شعرم را دنبال کردهام. طی این سالها اگر کتابی هم از من منتشر نشده است به این معنا نبوده که شعر را کنار گذاشته باشم بلکه کارم را کماکان ادامه دادهام . الان هم حدود چهار مجموعه شعر آماده چاپ دارم اما شما هم میدانید که وضعیت نشر کتاب در ایران و بخصوص انتشار شعر، بسیار نابسامان است که فعلاً نتوانستهام کارهایم را منتشر کنم.
ضمن اینکه احساس کردم برای دهه دوم کار ادبیام شاید بد نباشد که مروری بر کارهای دهه اولم داشته باشم و خوانندگانی را که متأسفانه فرصت نداشتهاند این آثار را بخوانند و حتی برخی شاعران مطرحمان هم شاید جزو این دسته باشند که به علت نابسامانی پخش کتاب، کتابهای مرا ندیدهاند را با آثار گذشتهام آشنا کنم.
- آیا در تلقی شما، در نوع نگاه و جهانبینی شما به شعر نسبت به گذشته، تفاوتی هم ایجاد شده است؟ نزدیکی یا دوریهایی نسبت به آنچه که پیش از این، شعر شما با آن شناخته میشد؟
نمیشود انکار کرد. به هر حال تفاوتهایی وجود دارد. به هر حال من همان آدم ۱۰ سال پیش نیستم. به خصوص که از ایران متأسفانه بر خلاف میل قلبیام دور شدهام. دوری از ریشههایمان درد بزرگی است که انکارناپذیر است و این درد بزرگ به هرحال تأثیراتش را بر دنیای شاعرانه ما خواهد گذاشت.
اینها را نمیتوانم انکار کنم منتها نمیدانم این تغییرات مثبت بودهاند یا خیر؟ باید فرصتی پیش بیاید و این کتابها به مرحله چاپ برسند و در اختیار خوانندگان قرار بگیرد. دیگر قضاوت با خوانندگان خواهد بود.
اکنون که فرصتی برای چاپ آثارتان پیش آمد چرا از همان مجموعههای شعر آماده، منتشر نکردید؟
من فکر کردم همین طور بلاانقطاع بخواهم کتاب چاپ کنم بدون اینکه کسی آن را بخواند یا به دست خواننده برسد [مؤثر نیست]، چون قصه پخش برای خودش یک مافیاست و پخش درست، روشهای خودش را میطلبد و هر کسی هم نمیتواند در این زمینه موفق باشد.
با خودم فکر کردم به جای اینکه مجموعه جدیدی چاپ کنم که باز هم شاید در همان خلأ موجود گم شود، از فرصت استفاده کنم و با یک شکل و قالب جدید، شعرهای گذشته را بررسی کنم و برگزیده آن را منتشر کنم. کمی روی موضوعات و عناوین کار کردم. میدانید این مجموعه جدیدم به نام «ستایشهای دهگانه» در ۱۰ عنوان منتشر شدهاند.
- یعنی در واقع شما از کارهای پیشین خود یک موضوعبندی تازه ارائه دادهاید مثلاً در ستایش امید، ابدیت، زمین.... و به لحاظ موضوعی کارهای پیشین خودتان را در یک طبقهبندی تازه در این مجموعه منتشر کردهاید؟
بله، دقیقاً و به این ترتیب فکر کردم یک برگزیده از آثارم به همراه نقدی از هر کدام میتواند به خواننده امروز، یعنی خواننده اواخر دهه هشتاد، نشان دهد که اصلاً این کسرا عنقایی کیست؟ و این امکان و فرصت برایش فراهم است که مروری بر آثار کسرا عنقایی داشته باشد. اگر موفق بود بعد برود سراغ مجموعه جدیدش.
- با توجه به تغییر بسیاری از مؤلفهها در جامعه ایران و به تبع آن شعر، آیا نگران نبودید که این کارهایی که منتشر میکنید تصویری متفاوت با آنچه که امروز ذهن و زبان شما از آن برخوردار است را به مخاطب بدهد؟ یا اینکه خودتان تصور میکنید که در رویکرد شما به عناصر هستی و وام گیری از این عناصر به لحاظ سرایش شعر و زبان، تغییری ایجاد شده است؟
برای من همیشه در کنار اینکه زبان و بازیهای زبانی و کار روی عناصر تکنیکی و زبانی اهمیت و ارزش داشته است ولی اصل کارم را «جوهر» آن میدانم. همین الان هم که این مجموعهها را منتشر کردهام سعی کردهام شعرهایی را انتخاب کنم که جوهر شعر و تخیل در آن نمود بیشتری دارند. اگر در کنارشان کار زبانی هم شده است چه بهتر. اما اگر کاری هم نشده است چندان مهم نیست.
همیشه گرایشم به این دو جنبه مهم یعنی تخیل قوی و احساس، زیاد بوده است. احساس زیادی که بتواند تارهای قلب خواننده را بلرزاند و اینها چیزهایی است که در این صد شعری که در این مجموعه دهگانه منتشر کردهام در بر دارنده چکیده و برگزیدهای از مؤلفههایی است که برایم اهمیت داشتهاند.
- یکی از مهم ترین مسائلی که شما به آن توجه کردهاید «اسطوره» است. با این نگاه اساطیری به جهان، به زمان، به عشق و به مرگ آیا خواستهاید به مخاطبتان بگویید که جهان را بایستی از زاویه اسطوره بازنگری کرد، یا اینکه اسطوره را به زمان امروز میآورید تا با آن بتوانید مسائل زمانه خودتان را حل کنید ؟
همان طور که میدانید اسطوره تاریخ مقدس را روایت میکند. آن چیزی که همیشه برای من جالب بوده است این است که اسطوره بیان میکند که چطور موجودات فراطبیعی، واقعیتها را به وجود آوردهاند.
فراموش نکنیم که مدت زمان زیادی نیست که انسان دیدگاه اسطورهای خود را تا حدی کنار گذاشته و به علوم تجربی اقبال بیشتری نشان داده است. برای اینکه در طی قرنها و در طول دو یا سه هزار سال است که اسطوره تنها منبع مهم الهام واقعیت بوده است.
بشر واقعیت را از راه اسطوره میشناخته و اسطوره «کهن الگوی» بشر بوده است. من فکر میکنم شاید بشود گفت بعد از انقلاب صنعتی در اروپا، انسان غربی تاریخ جدید را پایه گذاری کرده است، اما ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ریشههای اسطوره در زندگی جدیدمان هنوز هم حاضرند.
مثلاً اسطورهای که برای کاوش آب حیات در زندگی بشر کهنه وجود داشته در زندگی امروز تبدیل به نانو تکنولوژی شده و تلاش میکند عمر طولانیتری به انسان بدهد. یا اینکه شما در رمانهای پلیسی به وضوح میتوانید رد پای اسطورهها را پیدا کنید. همان جور که «روژه کایو» (لطفا درستی نام چک شود) به خوبی آن را نشان داده است.
اما توجه به اساطیر فقط بخش کوچکی از شعرهای مرا در بر می گیرد. واقعیت این است که جنبههای دیگری هم در شعر من مطرح است که ای کاش به آنها هم توجه میشد. اما در آن جنبه مختصر کارم که دارای بینش اسطورهای است فضا و زمان کنونی را با زمان ازلی تلفیق کردهام.
اگر بخواهم نمونهای از این شعرها را برایتان مثال بزنم، شاید بتوانم به این شعر اشاره کنم:
جمجمه دریا شکسته است
فسیل موجها به سوی من میآیند
و من به یاد میآورم
موجی که اکنون ماسههای زیر پایم را میرباید
هزاران سال پیش
پاهای انسانی را در برگرفته بود
که رو به دریا میگریست
بر موجی لب مینهم
و لبان زنی را میبوسم
که روزی در بنارس
آب را بوسید
جام کهن
در جمجمه دریا
هنوز طعم شوکران میدهد
بالهای دریا را به دست میگیرم
و از مرگ میگریزم