اسماعيل فصيح، نويسنده محبوب و سرشناس، پنجشنبه ۲۵ تيرماه در سن ۷۵ سالگی در تهران درگذشت. از او آثار بسياری به جای مانده که مقام ويژهاش را در ادبيات معاصر فارسی رقم میزند.
دکتر آذر نفيسی، استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا، نقدی بر رمان پر فروش «ثريا در اغما» که در سال ۱۳۶۳ يعنی شش سال پس از انقلاب منتشر شد، نوشته بود.
راديو فردا در ارتباط با آثار اسماعيل فصيح با دکتر آذر نفيسی گفتوگو کرده است:
راديو فردا: خانم نفيسی، درباره اسماعيل فصيح و جايگاه او در ادبيات معاصر ايران توضيح دهيد.
آذر نفيسی: آقای فصيح جايگاه خاصی در ادبيات ايران داشت. او هم با ادبيات معاصر ايران و هم با ادبيات معاصر دنيا بسيار آشنا بود. آقای فصيح فوق ليسانس خود را در رشته ادبيات از يکی از دانشگاههای آمريکا اخذ کرد و ارادت ويژهای به نوشتههای نويسنده مشهور آمريکايی يعنی ارنست همينگوی داشت و بسياری از آثار نويسندههای معاصر آمريکايی را هم به فارسی ترجمه کرد.
اسماعيل فصيح از طرفی سعی کرد آن سبک نوشتن را وارد داستانهای خود کند. داستانهای او ترکيبی بودند از برخی مضامين و تمهای روشنفکرانه، مثلاً در کتاب «ثريا در اغما» ثريا نمادی بود از ايرانی که در حال اغما و در حال فروپاشی است. در همين رمان و برخی رمانهای اسماعيل فصيح شخصيتهای گوشهگير و منزوی نقش مهمی بازی میکردند.
از طرف ديگر نوع شخصيتسازی و طرح داستانهای فصيح طوری بود که بيشتر به طرف داستانهای مردمی سوق داشت. داستانهای فصيح ترکيبی از اين دو نوع نوشتن بودند.
خانم نفيسی، شخصيت آقای فصيح تا حدی در داستانهايش بروز میکند. همان طور که اشاره کرديد او گوشهگير بود و زياد در مسايل روز دخالت نداشت.
من فکر میکنم يکی از جنبههای جالب شخصيت فصيح به عنوان يک نويسنده، گوشهگيری و برکناری او از جنجالهای ادبی، روشنفکری و سياسی در دهههای ۴۰ و ۵۰ و حتی ۶۰ بود.
او از اين لحاظ مقام ويژهای در ادبيات ايران دارد و کمتر نويسنده محبوبی را میشناسيم که اين طور خودش را منزوی کند و درعين حال از طريق آثارش با جامعه ارتباط برقرار کند. در حقيقت تنها اثر است که باقی میماند و فکر میکنم اسماعيل فصيح روش عاقلانهای را در پيش گرفت .
شما يکی از منقدان آثار اسماعيل فصيح بوديد و «ثريا در اغما» را برای اولين بار نقد کرديد. بعضی اوقات اين تصور پيش میآيد که نقد آثار فرد به معنای نفی او است، درحالی که نقد ادبی خلاف اين موضوع است. دراين باره بيشتر توضيح دهيد.
اين مطلب کاملاً درست است. نقد به معنای ايجاد گفتوگو با اثر است و هر گاه شما با اثری وارد گفتوگو میشويد، به اين معنی است که ارزش آن را میدانيد وگرنه چرا بايد وقت خود را صرف نوشتن و فکر کردن درباره اثری کنيد که آن را بیارزش میدانيد.
به نظر من نوشتن نقد، ارج گذاشتن به اثری است که با آن وارد گفتوگو میشويد. من به رمان ثريا در اغما انتقاد داشتم، ولی اين مسئله باعث نمی شود جايگاه اسماعيل فصيح را در ادبيات معاصر ايران نفی کنم، به خصوص کشش فصيح را به نوشتن قصه و ايجاد طرح و کوشش در جهت به وجود آوردن يک زبان ادبی واقعگرايانه.
نقد من از رمان «ثريا دراغما» نبايد باعث نفی نقش اسماعيل فصيح و آثار او در ادبيات معاصر ايران باشد.
دکتر آذر نفيسی، استاد ادبيات تطبيقی در دانشگاه جان هاپکينز آمريکا، نقدی بر رمان پر فروش «ثريا در اغما» که در سال ۱۳۶۳ يعنی شش سال پس از انقلاب منتشر شد، نوشته بود.
راديو فردا در ارتباط با آثار اسماعيل فصيح با دکتر آذر نفيسی گفتوگو کرده است:
راديو فردا: خانم نفيسی، درباره اسماعيل فصيح و جايگاه او در ادبيات معاصر ايران توضيح دهيد.
آذر نفيسی: آقای فصيح جايگاه خاصی در ادبيات ايران داشت. او هم با ادبيات معاصر ايران و هم با ادبيات معاصر دنيا بسيار آشنا بود. آقای فصيح فوق ليسانس خود را در رشته ادبيات از يکی از دانشگاههای آمريکا اخذ کرد و ارادت ويژهای به نوشتههای نويسنده مشهور آمريکايی يعنی ارنست همينگوی داشت و بسياری از آثار نويسندههای معاصر آمريکايی را هم به فارسی ترجمه کرد.
اسماعيل فصيح از طرفی سعی کرد آن سبک نوشتن را وارد داستانهای خود کند. داستانهای او ترکيبی بودند از برخی مضامين و تمهای روشنفکرانه، مثلاً در کتاب «ثريا در اغما» ثريا نمادی بود از ايرانی که در حال اغما و در حال فروپاشی است. در همين رمان و برخی رمانهای اسماعيل فصيح شخصيتهای گوشهگير و منزوی نقش مهمی بازی میکردند.
از طرف ديگر نوع شخصيتسازی و طرح داستانهای فصيح طوری بود که بيشتر به طرف داستانهای مردمی سوق داشت. داستانهای فصيح ترکيبی از اين دو نوع نوشتن بودند.
خانم نفيسی، شخصيت آقای فصيح تا حدی در داستانهايش بروز میکند. همان طور که اشاره کرديد او گوشهگير بود و زياد در مسايل روز دخالت نداشت.
من فکر میکنم يکی از جنبههای جالب شخصيت فصيح به عنوان يک نويسنده، گوشهگيری و برکناری او از جنجالهای ادبی، روشنفکری و سياسی در دهههای ۴۰ و ۵۰ و حتی ۶۰ بود.
او از اين لحاظ مقام ويژهای در ادبيات ايران دارد و کمتر نويسنده محبوبی را میشناسيم که اين طور خودش را منزوی کند و درعين حال از طريق آثارش با جامعه ارتباط برقرار کند. در حقيقت تنها اثر است که باقی میماند و فکر میکنم اسماعيل فصيح روش عاقلانهای را در پيش گرفت .
شما يکی از منقدان آثار اسماعيل فصيح بوديد و «ثريا در اغما» را برای اولين بار نقد کرديد. بعضی اوقات اين تصور پيش میآيد که نقد آثار فرد به معنای نفی او است، درحالی که نقد ادبی خلاف اين موضوع است. دراين باره بيشتر توضيح دهيد.
اين مطلب کاملاً درست است. نقد به معنای ايجاد گفتوگو با اثر است و هر گاه شما با اثری وارد گفتوگو میشويد، به اين معنی است که ارزش آن را میدانيد وگرنه چرا بايد وقت خود را صرف نوشتن و فکر کردن درباره اثری کنيد که آن را بیارزش میدانيد.
به نظر من نوشتن نقد، ارج گذاشتن به اثری است که با آن وارد گفتوگو میشويد. من به رمان ثريا در اغما انتقاد داشتم، ولی اين مسئله باعث نمی شود جايگاه اسماعيل فصيح را در ادبيات معاصر ايران نفی کنم، به خصوص کشش فصيح را به نوشتن قصه و ايجاد طرح و کوشش در جهت به وجود آوردن يک زبان ادبی واقعگرايانه.
نقد من از رمان «ثريا دراغما» نبايد باعث نفی نقش اسماعيل فصيح و آثار او در ادبيات معاصر ايران باشد.