محمد ملکی، نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب اسلامی، از روز ۳۱ مردادماه در زندان به سر میبرد و اتهام او هم به گفته همسرش، اقدام علیه امنیت ملی عنوان شده است. آقای ملکی پس از انتخابات ریاست جمهوری، بازداشت شد. انتخاباتی که بسیاری از معترضان به آن در روزهای بعد زندانی شدند. قدسی میرمعز، همسر آقای ملکی، در گفتوگو با رادیو فردا به پرسشهایی درباره وضعیت او در زندان پرسیده است.
- رادیو فردا: خانم میرمعز، وضعیت آقای دکتر ملکی در ملاقاتی که با ایشان داشتید چگونه بود؟
قدسی میرمعز: ما روز دوشنبه با دکتر ملاقات داشتیم. وکیلشان، آقای دکتر مولایی، تلاش زیادی کردند که ما توانستیم ایشان را ببینیم. البته از ساعت ۸:۳۰ تا ۱۱:۳۰ ما معطل بودیم.
وقتی که آمدند، کسی بغل دکتر را گرفته بود و خیلی مریض احوال و ناتوان [بود] به دلیل اینکه گذشته از مشکل پروستات، آریتمی (ضربان نامنظم) قلب هم داشتند که آن هم به خاطر تنشهای زیاد و بازجویی، سراغشان آمده بود.
وقتی هم نشست، دستهایش و پاهایش کاملاً میلرزید و گفت من پاهایم به شدت درد میکند و قسمت لگن هم درد زیاد دارم که خودشان هم گفتند که احساس میکنند که این مشکل پروستات ...
- یعنی سرطانشان؟
بله. چون سرطان پروستات است و اصلاً تحت درمان سرطان پروستات بودند. گفتم شما این قیافه را میبینید، من الان چهار پنج دقیقه است میبینم. شما نزدیک ۲۶ یا ۲۷ روز از روز ۳۱ مرداد که او را آوردید اینجا دارید میبینید. یک مریضی که خودتان زیر بغلش را گرفتید آوردید اینجا...
- ایشان را بهداری نبردند؟
خب بهداری هم ببرند، فایدهای ندارد. به دلیل اینکه ایشان باید تحت نظر پزشکهای خودش باشد. چون یک بیماری که ندارد و پروندهاش را باید ببینند. مشکل پروستاتش یک پرونده دارد. البته از محبتهای زندان سال ۷۹ و ۸۰ و پنج سال دهه ۶۰ که برای ایشان پیش آمده بود.
- الان در سلول انفرادی هستند؟
بله. توی سلول انفرادی است.
- بازجوییها هم هنوز ادامه دارد؟
آن آقایی که با او بود گفت بازجویی ادامه دارد. گفتم مثلاً چی میپرسید؟ او بر علیه امنیت شما چه اقدامی میتوانست بکند؟ بازجوییهای ساعت ۱۲ و دو و سه بعد از نیمه شب... گفت نه خانم تا ۱۲ بیشتر نیست. گفتم آقا منظورت ۱۲ ظهر که نیست. ۱۲ شب یک چنین مریضی نمیتواند.
دکتر گفت اولاً من که بعدش خوابم نمیآید و تا صبح بیدارم بعد از این بازجوییها و بعد هم حالم بد بشود، نه نگهبانی هست، داد بزنم به در بزنم، کسی نیست بشنود. ظاهراً آن اول گفتهاند همین اقدام برعلیه امنیت کشور و از این چیزها...
- خانم میرمعز، حالا پروندهشان چه میشود؟ وکیل قصد دارد چه کار کند؟
هم آقای دکتر مولایی دنبالش هستند، هم آقای دکتر شریف. [به بازجوها گفتم] نه میتوانید درمان کنید، نه میگذارید برود بیمارستان، شبها به قول خودتان تا ساعت ۱۲ شب بازجویی که...
[گفتند] آهان نامه... دنبال نامههایشان هستیم. گفتم نامه مخفی که ندارد. تمام سایتها نامههای دکتر هست. اگر راست میگویید که نمیخواهید او را آزار بدهید و بکشید. به همه سایتها مراجعه کنید، هست.
- ملاقات بعدیتان چه روزی است؟
اصلاً قرار نشد. قرار شد آقای دکتر تلاش کند... تا بازجوییشان تمام نشود، نمیشود ملاقات کرد. گفتم آقا من نه حقوقدانم نه اصلاً معنی این حرف شما را میفهمم. کسی که بازجویی دارد و شما تا ۱۲ شب میبریدش بازجویی، اینطوری ساعت ۱۱ ظهر بیاید اینجا، همسر و بچهاش و قوم وخویشش را ببیند، چه اتفاقی میافتد، چه میشود؟ حالا بازجویی میکنید، بکنید.
واقعاً هم به آن آقا گفتم هم به دادستانی. نامه مرا حتماً دیدید روی سایتها که اگر واقعاً مشکلی خدای نکرده خطر مرگ برای دکتر پیش بیاید، جمهوری اسلامی، ولی فقیه، نمیدانم اطلاعات... همه اینها مسئولند. یعنی [در این صورت] آنها او را کشتهاند. مسنترین و بیمارترین زندانی سیاسی دربند در ایران است. ۷۶ ساله...