پیانوی چهار دست به یاد دکتر برکشلی و برای مردم ایران

  • امير مصدق کاتوزيان

پری (چپ) و آریانا برکشلی، نوازدگان ایرانی پیانو

پری و آریانا برکشلی، دختران دکتر مهدی برکشلی، از نام‌آوران رشته آگوستیک، موسیقی و همچنین رئیس سابق دانشکده فیزیک دانشگاه تهران هستند که البته هر دو خودشان نیز از بزرگان علم موسیقی‌اند، هر دو تن استاد پیانو و البته محقق و موزیسین.

پری برکشلی ساکن پاریس و آریانا برکشلی ساکن نیویورک است. اما قرار است روز جمعه ۱۷ جولای برابر با ۲۵ تیرماه، این دو نوازنده و موسیقیدان برجسته، برنامه مشترکی را با همدیگر اجرا کنند. یک همنوازی کنسرتو پیانو در کلیتون اپرا هاوس ایالت نیویورک، با اجرای آثاری از شوبرت، رخمانینف و موسورسکی و همچنین علیرضا مشایخی، موسیقیدان ایرانی. خواهران برکشلی این کنسرت را ویژه یادمان پدرشان اجرا کردند.

به علت اهمیت همنوازی این دو استاد پیانو، هر دو خواهر، در گفت‌وگویی مشترک با رادیو فردا از انگیزه خود برای برگزاری این همنوازی گفته‌اند.

رادیو فردا: خانم دکتر آریانا برکشلی، چه شد که تصمیم گرفتید این همنوازی را اجرا کنید؟

دکتر آریانا برکشلی؛ نوازنده ایرانی پیانو
آریانا برکشلی:
وقتی ما از ایران مهاجرت کردیم. من به نیویورک آمدم و پری خواهرم، پیش از من ایران را به مقصد پاریس ترک کرد، مشکلات زیادی در ابتدای راه و در ارتباط با مهاجرت برای هر کداممان پیش آمد. مشکلاتی که هر ایرانی مهاجری داشته و هنوز هم دارد.

مدتی طول کشید تا بتوانیم دوباره دور هم جمع شویم و با همدیگر از نو، ارتباط خانوادگی و هنری ایجاد کنیم . همیشه این آرزو با ما بود که بتوانیم با همدیگر کار مشترکی اجرا کنیم. به خاطر دارم که انجام این اجرای مشترک را نخستین بار پدرم به ما پیشنهاد کرد. او همیشه می‌گفت که چقدر خوب بود وقتی از پاریس برگشتید و تحصیلاتتان را به پایان رساندید با هم یک کنسرت مشترک اجرا کنید.

ما به هر حال این کنسرت را به یاد پدرم برگزار کردیم و از دکتر پروانه پورشریعتی، استاد ایران‌شناسی دانشگاه اوهایو نیز دعوت کردیم که قبل از اجرای برنامه، سخنرانی کوتاهی درباره تاریخ مدرن ایران و همچنین نقش دکتر برکشلی در ترویج و توسعه موسیقی به طور عام و موسیقی سنتی ایران به طور خاص اجرا کنند. احتمالاً می‌دانید که دکتر برکشلی با تأسیس رشته موسیقی در دانشگاه تهران، هم موسیقی سنتی و هم موسیقی کلاسیک را در کشور به تثبیت رساند.

به یاد دارم در آن زمان هنوز هم پدر و مادرها نسبت به تشویق فرزندانشان برای ادامه تحصیلات دانشگاهی در رشته موسیقی مردد بودند. اما با تأسیس دانشکده موسیقی در دانشگاه تهران، این مسئله جا افتاد.

آیا تعداد زیادی نت‌های تدوین شده برای کنسرت همنوازی دو پیانو با هم وجود دارد؟

البته نسبت به کار سلو کمتر است. اما آهنگسازان بسیاری در این مورد زحمت کشیده‌اند. بخصوص در این رابطه می‌توانم به شوبرت اشاره کنم که قطعه سنگین و جالبی برای همنوازی پیانو نوشته و ما هم این قطعه را که «فانتزی شوبرت» نام دارد اجرا کردیم.

در این برنامه چند همنوازی و چند سلو اجرا کردید؟

وقتی در «کلیتون اپرا هاوس نیویورک» از ما دعوت کردند و اطلاع پیدا کردند که پیش از آن برای «گالری هنر ملی» هم کاری انجام داده‌ام، و قطعه‌هایی برای تابلوهای یک نمایشگاه اجرا کرده‌ام این کار برایشان خیلی جالب بود. در آن زمان من برای مراسم افتتاح نمایشگاه نقاشی ۵۰ نقاش ایرانی، به اجرای کار پرداختم. قرار شد قسمتی از این برنامه هم اجرای قطعاتی برای تابلوهای این نمایشگاه باشد و ۲۰ نقاش امریکایی نیز مقرر شد همزمان با این اجرا، کارهایشان را به معرض نمایش عموم بگذارند.

در این برنامه علاوه بر کار موسیقیدانان مطرح جهان، یک کار از علیرضا مشایخی، هنرمند معاصر ایرانی به نام «در جستجوی زمان گمشده» اجرا کردیم.

این کار را به این دلیل برگزیدم که پیش از آن آثاری چون کلیدر و جای خالی سلوچ از محمود دولت آبادی را خوانده بودم و خیلی به آنها علاقه‌مند شده بودم. کار را به یک هنرمند خطاط ایرانی به نام محمد خدامیان در ایران سفارش دادم که امور خطاطیش را انجام دهد. قسمت‌هایی از کتاب جای خالی سلوچ را خطاطی کردند که قرار شد همزمان با معرفی نمایشگاه این هنرمندان امریکایی، به نمایش گذاشته شود.

برداشت‌هایی از آثار نقاشی یک هنرمند ایرانی به نام سارا دولت‌آبادی که در کشور ژاپن زندگی می‌کند، نیز اجرا کردیم. برای قسمت دوم برنامه نیز قطعه فانتزی شوبرت را همراه با پری اجرا کردیم.

خانم پری برکشلی، الان چه احساسی داشتید از اینکه کار مشترکی همراه با خواهرتان آریانا اجرا می‌کنید؟

پری برکشلی؛ نوازنده ایرانی پیانو
پری برکشلی:
البته دفعه نخستی بود که با آریانا کار مشترکی انجام می‌دادیم. قطعاتی را برای اجرای چهاردست انتخاب کردیم. دو قطعه از شوبرت و یک قطعه از رخمانینف، که هر دوی اینها با همدیگر در تضادند. فانتزی شوبرت، قطعه‌ای است که شوبرت در اواخر عمرش نوشته و در اجرای پیانوی چهار دستی جایگاه ویژه‌ای دارد.

چرا؟

برای اینکه اولاً یک قطعه بسیار مفصل است و تم بسیار نوستالژیک زیبایی در شروع دارد. بعد از آغاز وارد قسمت ملایم‌تر و آرام‌تری می‌شود. پس از آن یک قسمت ضربی و شاد را در پی دارد. دوباره و سه باره تم اول تکرار می‌شود که این تم تکه‌های مختلف قطعه را به هم وصل می‌کند. در آخر هم یک فوگ بزرگ و طولانی اجرا می‌شود که قطعه با این فوگ به پایان می‌رسد، ولی باز با همان تم اولیه درست مثل یک ناقوس مرگ.

این قطعه را می‌شود به نوعی یک وصیت‌نامه موسیقایی از شوبرت دانست که در رپرتوار چهار دستی بسیار مهم است.

ممکن است در مورد قطعه رخمانینف هم توضیحی بدهید؟

بله. قطعه رخمانینف بر خلاف قطعه شوبرت از آثار دوران جوانی اوست و عنوان آن هم شش قطعه اپوس یازده است که قطعه نخست آن با یک بارکارول شروع می‌شود. قطعه بعدی آن یک قطعه والس است که در آن از تم موسیقی فولکوریک روسی استفاده شده و در قطعه آخر نیز به نام «اسلاو» باز هم از تم روسی بهره می‌برد. باید بدانیم که تمام پویش‌های هارمونیکی که بعداً رخمانینف در قطعات خود گسترش می‌دهد از همین شش قطعه دوره جوانی‌اش نشأت گرفته که بسیار قطعه زیبایی است.

یکی از قطعاتی که آریانا برای اجرای خود انتخاب کرده کاری از آقای علیرضا مشایخی به نام «در جستجوی زمان گمشده» است. بگذارید به این زمان گمشده برگردیم. زمانی که تقریباً ۳۰ سال از آن می‌گذرد و شما آمدید هر کدامتان در جایگاه خاص خودتان در کشورهای غربی مستقر شدید. دلم می‌خواست داستان این مهاجرت را اول از آریانا بپرسم. چون دیرتر از ایران مهاجرت کرد. با وجود آنکه قبل از انقلاب هنوز هم کنسرت‌هایی برگزار می‌شد و ایشان هم در دانشگاه فارابی تدریس می‌کرد. می‌خواستم از خانم آریانا بپرسم، اساساً چه شد که تصمیم به مهاجرت از ایران گرفتید؟

آریانا: شاید مهم‌ترین دلیل آن این بود که اساساً در آن برهه از زمان مسئله موسیقی در معرض سؤال بود. به علاوه اینکه زن بودن هم خودش معضل و مسئله‌ای بود. من یادم می‌آید که در سال‌های اول انقلاب قطعاتی از باخ را برای اجرا آماده کرده بودم و خیلی دوست داشتم آن را با ارکستر اجرا کنم.

به تالار رودکی و وحدت سر زدم. گفتند که مشکل این قبیل اجراها بسیار است. اولاً اینکه شما زن هستید. بعد هم اینکه ما نمی‌توانیم قطعاتی به این شکل را اجرا کنیم. حتی در خود دانشگاه فارابی هم که بعدها با دانشگاه هنر ادغام شد هنوز مسائلی از این دست جای سؤال بود و معلوم نبود که تکلیف موسیقی چیست.

انتخاب قطعه «در جستجوی زمان گمشده» از آقای علیرضا مشایخی، برای من معنای خاصی دارد. در زمان تمرین، این قطعه مرا به یاد زمان‌ها و مکان‌های گمشده می‌انداخت. تمام این جریاناتی که در طول چند هفته گذشته در تلویزیون و یا سایر وسایل ارتباط جمعی شاهد وقوع آن در ایران هستیم، دوباره نوستالژی آن زمان گمشده را در ما یادآوری می‌کند.

طبیعی است که ما هم مثل همه ایرانیانی که مملکتشان را دوست دارند با دیدن تصاویر جان دادن ندا، دخترک جوانی که جلوی دوربین جان داد و پر از آرزو بود، گویا اجرای این قطعه یک نوع یادآوری است. یادآوری برای هر هنرمندی که در رشته خودش از نویسندگی تا آهنگسازی و نوازندگی کار می‌کند. اجرای قطعه در جستجوی زمان گمشده در این شرایط بسیار به‌جاست. ۳۰ سال از آن روزها می‌گذرد.

بسیاری از موزیسین‌هایی که قبلاً با همدیگر به شکلی با هم در ارتباط بودیم، بعد از وقوع وقایع اخیر باز هم از نو یک ارتباط خاص مابینمان ایجاد شده و همه سعی می‌کنند در گوشه و کنار زمان‌هایی که گمشده‌اند باز هم همدیگر را پیدا کنند و می‌خواهند این زمان گمشده را جبران کنند.

خانم پری برکشلی، برای من هم جالب است. «در جستجوی زمان‌های گمشده»، «فانتزی شوبرت» و «حسرت زمان‌های سپری شده ». داستان مهاجرت شما چگونه بود؟ این سال‌های نواختن پیانو و تدریس در پاریس برایتان چگونه گذشت؟

من چندی بعد از اتمام تحصیلاتم در پاریس به ایران بازگشتم. در سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۲ در تهران بودم . یعنی سه سال بعد از انقلاب. قبل از انقلاب در جریانات مردمی و دانشگاهی که برای براندازی رژیم شاه فعال شده بود حضور مستمر داشتم.

امید بسیاری داشتم که یک رژیم دموکراتیک بر سر کار بیاید و بتوانیم با گسترش آزادی‌های فردی و اجتماعی در ایران زندگی بهتری داشته باشیم. این امید من بود. اما متأسفانه این گونه نشد. من دیدم که دیگر ایران جای من نیست. یادم می‌آید آخرین باری که خواستم وارد دانشگاه تهران شوم با جوانان مسلسل به دستی مواجه شدم که جلوی ماشین مرا گرفتند و گفتند که بدون داشتن روسری حق ورود به دانشگاه را ندارم.

کل این داستان‌ها باعث شد که به این تفکر برسم که ایران دیگر جای ماندن نیست. تصمیم گرفتم موقعیت دانشگاهیم را وانهم و کنار بگذارم و با یک چمدان به پاریس برگردم. من دانشجوی دانشگاه تهران بودم. رئیس دپارتمان موسیقی بودم. ولی دیدم همه اینها به اینکه تا این حد غیرمحترمانه با من و با کل زنان سرزمینم برخورد می‌شد نمی‌ارزد.

درست است که برخی بر این باورند که روسری گذاشتن یا نگذاشتن چندان مسئله مهمی نیست. اما من معتقدم روسری و حجاب در واقع سمبل به بند کشیدن زن ایرانی است. چرا باید زنان حتماً یک قیم داشته باشند تا درباره آنان تصمیم بگیرد؟ اینکه چه بپوشند؟ چه باید بکنند؟ و هیچ نوع ارزش انسانی به غیر از ازدواج و بچه زاییدن برای زنان قائل نیستند؟

این گونه بود که تصمیم گرفتم علیرغم وجود همه مشکلات، تهران را ترک کرده به پاریس برگردم. البته این حرف‌های من نباید توهین برای زنانی باشد که در ایران زندگی می‌کنند. اگر من هم مجبور به ماندگاری بودم طبیعتاً می‌بایستی به همه آن قوانین تن و به شرایطی که برایم تعیین می‌شد تن می‌دادم.

باید این را هم یادآوری کنم که زندگی در امریکا یا در اروپا به هیچ وجه آسان نیست. از سال ۱۹۸۲ من فقط یکبار برای مراسم سوگواری پدرم به ایران مسافرت کردم. با وجود اصرار دوستانی که در ایران دارم هرگز حاضر به اجرای برنامه نشدم. چرا که به اعتقاد من با یک روسری بر سر صحنه حاضر شدن توهین به اعتقادات شخصی و آزادی‌های فردی من است.

اما اکنون با پیش آمدن حرکت‌های مردمی پس از انتخابات اخیر، خودم را در سرنوشت کشورم سهیم می‌دانم. من در تمام تظاهرات‌هایی که در پاریس برای اظهار همبستگی با مردم ایران برگزار شد شرکت کردم.

راستش را بخواهید این کنسرتی که قرار است با آریانا برگزار کنیم علیرغم اینکه به یاد پدرمان بود اما دلم می‌خواست آن را به این موج بزرگ اعتراض در ایران و پیام احقاق حق ملت ایران تقدیم کنم.

در این حرکت عظیم برخی جانشان را در این مسیر وانهادند و بعضی نیز به زندان افتادند. طیف‌های مهمی از چهره‌های سیاسی، جوانان و دانشجویان بازداشت و دستگیر شدند. وقتی این جانفشانی‌ها را که در ایران انجام می‌شود می‌بینیم و درک می‌کنم احساس می‌کنم حداقل کاری که می‌توانم برای اعلام همبستگی با مردم کشورم انجام دهم ابراز همدردی است.

خانم آریانا و پری برکشلی از صراحت شما سپاسگزارم. اما خانم آریانا، آیا اکنون که خواهرتان در آمریکا حضور دارند به غیر از اجرای جمعه شب، آیا برنامه دیگری نیز تدارک دیده‌اید؟

در ارتباط با حوادث اخیری که در ایران به وقوع پیوست قرار است روز ۲۲ ژوییه تعدادی از چهره‌های شاخص دانشگاهی و فعالان سیاسی و برخی از هنرمندان صاحب نام، جلوی سازمان ملل گردهمایی داشته باشند و برای ابراز همدردی با هموطنان و اظهار همبستگی دست به اعتصاب غذا بزنند. در حال بررسی شرایط و امکانات موجود هستیم که شاید بتوانیم قطعاتی از پیانو را به همین مناسبت اجرا کنیم.