حجاب اجباری، تن‌هراسی و معنویت از جا به در شده

حجاب اجباری با حکومت جمهوری اسلامی گره خورده است. هم طرفداران و هم مخالفان حکومت پایان حجاب اجباری را پایان حکومت دینی تلقی می‌کنند. حجاب یکی از همه‌گیرترین موضوعاتی است که ذهن و زبان مقامات رژیم را اشغال کرده و نیروی انتظامی و بسیج به جای تمرکز بر جرائم واقعی مثل توزیع مواد مخدر و سرقت و قتل و آدم‌ربایی بخشی از نیروی خود را صرف جرائم تخیلی و ایدئولوژیک و اِعمال حجاب اجباری می‌کنند.

دولت احمدی‌نژاد در سال‌های ۱۳۸۸ تا ۱۳۸۹ در حال اجرای ۲۷ طرح برای ترویج حجاب در محیط‌های آموزشی و دستگاه‌های دولتی و در سطح جامعه بوده است. (عليرضا افشار، معاون اجتماعی و فرهنگی وزير کشور، خبرگزاری رادیو و تلویزیون دولتی، ۲۳ مرداد ۱۳۸۹)

همچنین سالانه ده‌ها و شاید صدها میلیارد تومان خرج تشویق حجاب یا منع بی‌حجابی و بدحجابی در دستگاه‌های مختلف دولتی می‌شود. یک مورد آن اختصاص ۸.۴ میلیارد تومان توسط وزارت کشور و ۲۰ میلیارد تومان توسط سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران به این موضوع است. (تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی، ایران نگاه، ۲۸ مرداد ۱۳۸۹) این تساوی جمهوری اسلامی و حجاب و مساوی قرار دادن هر دو با عفاف و نیکی و اخلاق از کجا نشئت می‌گیرد؟

کنترل افکار و کنترل ابدان

حکومت دینی نه تنها برای وارسی و کنترل و محدودسازی افکار غیرهمرنگ (از طریق سانسور، فیلترینگ و پارازیت) بلکه برای وارسی و کنترل و محدودسازی بدن‌هاست. مقامات کشور به خوبی می‌دانند که بدون این کنترل، تمامیت‌طلبان به سرعت قافیه را باخته و باید حکومت را به مردم بسپارند و بگذارند مردم زندگی کنند. در این میان کنترل ابدان زنان به دلیل فرهنگ مردسالار و غیرت‌مآب در بخش‌های از جامعه که زن را ملک طلق مردان می‌شمارد اهمیت بیشتری یافته است.

ادبیات فقهی در احکام طهارت و نکاح و طلاق، حدود و دیات، امر به معروف و نهی از منکر، و بخشی از احکام نماز و روزه و حج برای کنترل بدن است. این کنترل برای حفظ سلطه نهادهای دینی بر کلیت جامعه اِعمال می‌شود.

توجه به بدن در فقه شیعه نه به واسطه اهمیت نهادن به این وجه از حیات انسانی بلکه برای تحت کنترل در آوردن آن بوده است. فقها بر خلاف عرفا و فیلسوفان در جوامعی با اکثریت مسلمان آن قدر واقع‌بین بوده‌اند که نیازهای بدن را به حرکت آهنگین (رقص)، رابطه صمیمی (تا حد رابطه جنسی آزاد)، خودنمایی (به نمایش گذاشتن اجزای بدن و آرایش و پیرایش)، انتخاب پوشش بر اساس فصل و سلیقه و غیر آنها درک کنند اما این درک در حد نیاز به کنترل محدود می‌ماند تا بر آن نیازها مهمیز زنند.

زن، شیطانی

در قاموس فقهی، بدن زن شیطانی است. این شیطان را باید پوشاند تا به وسوسه فرشتگانی که می‌خواهند بی‌درد سر به بهشت بروند (مردان باورمند) اشتغال نورزند. مردان فقه باور آن قدر به بهشت موعود عشق می‌ورزند که حاضرند برای آن به خشونت علیه زنان جهت محدود کردن آنها دست یازند.

از همین جهت است که مهم‌ترین دغدغه اسلامگرایان مسئله زن بوده است. این زنان هستند که در حکومت دینیِ اسلامگرایان سنگسار می‌شوند، بر آنها اسید پاشیده می‌شود، به آنها متلک گفته می‌شود (و خود زنان برای آن سرزنش می‌شوند) در محیط عمومی و خانه از مردان جداسازی می‌شوند، از کار برکنار می‌شوند تا به خانه بروند و به تولید نسل و ارضای شوهران خویش مشغول شوند و در صورت حضور در معابر عمومی بر روی آنها پارچه‌ی سیاهی و مرگ کشیده می‌شود.

نفی هویت شخصی، تحمیل بی‌هویتی دینی

هویت شخصی بر اساس نمادها و نشانه‌های فیزیکی مثل آرایش، لباس، و نوع نمایش اعضای بدن در نگاه فقهی‌گرا ممنوع است. مقابله با هویت شخصی در فقه ایدئولوژیک شده در جهت همسان‌سازی و همشکل‌سازی انسان‌ها در یک رژیم ظاهراً انقلابی است که در حال پیشبرد پروژه جهان‌گشایی اسلامگرایانه خود است.

ترویج و تحمیل چادر سیاه به عنوان حجاب برتر در دوران خامنه‌ای که طلیعه‌‌دار و پیشگام تمامیت‌طلبی مذهبی بوده است در جهت همین بی‌هویت‌سازی زنان در عرصه عمومی بوده است («چادر بهترین نوع حجاب و نشانه ملی ماست»، سید علی خامنه‌ای، اسفتائات؛ «چادر را به عنوان لباس رسمي مدارس معرفي كرده‌ايم»: رئيس اداره آموزش و پرورش كازرون، فارس، ۲۴ مرداد ۱۳۸۹)

نفی مالکیت زن بر بدن خویش

نگاه فقه‌گرا نافی مالکیت زن بر بدن خود است؛ مالک بدن زن محرم وی یعنی نخست پدر و بعد شوهر وی است. از همین جهت تصمیمات مربوط به بدن زن از حیطه وی خارج است، از سقط جنین تا آمیزش جنسی، از خودآرایی تا خودنمایی.

آنچه این نگاه را در دوران حکومت دینی در ایران مورد نیاز ساخته اقتضائات سیاسی است و نه باورهای دینی محض. این مقتضیات سیاسی در حکومت دینی است که وجوه مالکیت زن بر بدن خود را آن چنان منفی جلوه می‌دهد که در فرهنگ رسمی به عنوان ضد اخلاق عرضه می‌شوند. در شریعت سنتی فضاهایی برای تقویت مالکیت زن بر بدن وی وجود دارد اما نگاه فقه‌گرا این فضاها را به زیر قالی می‌راند.

جسم در مقابل معنا

از بزرگترین سوءفهم‌هایی که روحانیون و برخی از معناگرایان به جوامع مذهبی ارائه کرده‌اند تقابل جسم و معناست. گفته شده است که برای ارتقای معنوی باید جسم را نادیده گرفت یا زیر پا له کرد. فقه‌گرایان حتی شدیدترین مجازات‌های بدنی مثل اعدام و شلاق و قطع دست و پا را روشی برای خلوص بخشیدن به روح می‌دانند که در خدمت حکومت دینی قرار دادن عرفان است. در نظریه ولایت مطلقه ولایت فقیه رگه‌هایی قوی از عرفان نیز به چشم می‌خورد.

اما معنویت در دنیای جدید که به حقوق بشر قید خورده است، هیچ ملازمه‌ای با سرکوب بدن ندارد. لذات معنوی می‌توانند در اوج لذت جنسی و در اوج محرومیت جسمی به چنگ آیند همچنان که با ریاضت و زهد عقلانی و غیر مضر به بدن نیز حاصل می‌آید. معنویت در مکاتب عرفانی جدید فرا رفتن از امر جسمی نیست چون این فرا رفتن غیر ممکن و مستلزم خشونت است.

شرم، ناپاکی و عفاف

فرهنگ اقتدارگرا و تمامیت‌طلب دینی که زن‌ستیزی از مؤلفه‌های جدی آن است عفاف را در اطاعت زن از مرد و رعایت دستورات فقه مردسالار می‌داند. از همین جاست که حجاب اجباری اعمال شده توسط حکومت عنصر عفاف و اخلاق را به حکومت دینی نیز سرایت می‌دهد.

زن در این فقه اصولاً موجودی ناپاک است که مدام با عوامل ناپاکی خود (حیض و نفاس و لکه بینی) درگیر است و تحت تعالیم روحانیت باید مشغول به پاک کردن خود باشد. زن در محیطی که تعالیم فقهی در آن رواج داشته باشد مدام تحت تعالیم مربوط به شرم‌آگین بودن از بدن خود قرار می‌گیرد تا به واسطه این شرم خود را در اندرونی و حجاب پنهان سازد.

پنهان، آشکار

در چارچوب نگاه فقهی معمول، زیبایی را باید پنهان کرد چون گرگ‌هایی برای دزدیدن آن وجود دارند. این گرگ‌ها همان‌هایی هستند که حافظ زیبایی بره‌های خود متصور می‌شوند اما می‌خواهند بره‌های دیگران را بربایند. با این منطق، مرد گرگِ زن است (در مقابل انسان گرگ انسان استِ هابز). تنها هنگامی این خصلت گرگ بودن از او زائل می‌شود که مالکیت مرد بر بدن زن (با صیغه شرعی) محقق شود.

برای حفظ این بره زیبا از گرگان دیگر، گرگ مالک نباید اجازه دهد بره از خانه خارج شود و در خانه نیز باید بره را در اندرونی محبوس کرد تا مبادا گول یکی از مهمانان را بخورد. در این تصور، زنِ ضعیف (ضعیفه) آماده است از چنگ گرگ آقا بالاسر خود رها شود و در چنگ دیگر گرگ‌ها بیفتد. راه حل فقه‌گرایان برای این دنیای خشن و پر از هرج و مرج اخلاقی (مفروض) زندانی کردن و گونی پوشاندن بر زنان و فرستادن آنها به پشت پستوهاست.