بيست و نهم مرداد ماه ۶۷ تاريخی است که با عناوين مختلفی به ثبت رسيده است؛ در گاهشمار ايران به عنوان روز «پيروزی حق بر باطل»، در تقويم عراق با نام «پيروزی قادسيه صدام» و در تاريخ قرن بيستم با عنوان پايان طولانیترين جنگ کلاسيک قرن.
روزی که اگرچه مفهومش در ذهن ايرانيان با استعاره نوشيدن جام زهر گره خورده، اما طعمش برای بسياری از شهروندان ايرانی طعم زهر نبود. برای کسانی مانند رامش، ساکن پشين اهواز و خواهر يکی از جانباختگان جنگ، طعم سبک بالی بود و خوشحالی:
«از شنيدن اينکه جنگ تمام شده خيلی خيلی خوشحال شديم. جنگ خيلی سخت بود؛ آنهايی که ديده باشند متوجه می شوند. ما توی حياطمان دو تا سنگر داشتيم. يکی روی زمين با گونی و چوبهای خيلی محکم درست کرده بوديم. يکی هم توی باغچه. جوری بود که مثلاً شما فکر کنيد سر خيابان ما خمپاره میافتاد، که ترکشاش توی حياط ما میآمد. ما با صدای آژير، با صدای سربازان هر ساعت از روز و شب میپريديم توی سنگر. لحظههای خيلی سختی بود.»
جنگ هشت ساله برای ايران با بهايی گزاف به پايان رسيد؛ و در شرايطی که برتری نظامی عراق به ياری کمکهای جهانی، و انزوای بينالمللی جمهوری اسلامی، خاک ايران را پس از دورهای طولانی از کشمکشهای بی ثمر و فرسايشی، ميزبان شديدترين حملههای هوايی موشکی کرده بود.
ساکنان شهرهايی که در طول هفت سال گذشته کمتر طعم انفجار بمب و موشک را چشيده بودند، اکنون هر روز و هر هفته با صدای بديمن آژير دنبالهدار قرمز راهی پناهگاهها میشدند. در خط مقدم هم وضع بهتر نبود. عراق از دست بردن به سلاحهای شيميايی ابايی نداشت و دستهای خالی مانده سربازان ايرانی را کمتر يارای مقاومت در برابر ماشين جنگی عراق بود. ديگر کربلا در يک قدمی نبود. جنگ بينالمللی شده و با آغاز جنگ نفت کشها، خليج فارس صحنه درگيری مستقيم ايران بود با ناوگان عظيم آمريکا.
حسين آرين کارشناس استراتژيک راديو فردا و افسر پشين نيروی دريايی، بينالمللی شدن جنگ، و ورود مستقيم قدرتهای جهانی برای محافظت از کشتیهای تجاری را در زمره اصلیترين دلايل پايان جنگ بر میشمارد:
«کشورهايی مثل آمريکا و انگليس و بيشتر کشورهای اروپايی برای حفاظت از خطوط مواصلاتی، و تامين امنيت کشتیهای نفتکش شروع به فرستادن ناو به خليج فارس کردند. در اين موقع جنگ بينالمللی شد. در سال ۱۹۸۷ آمريکايیها کشتی ايران اجر را در حال مينگذاری گرفتند و بعد کشتی را غرق کردند. آوريل ۱۹۸۸ يعنی سال ۶۷ خورشيدی، ناو آمريکايی ساموئل رابرتز در نزديکی قطر به يک مين دريايی برخورد کرد و شديداً صدمه ديد. اين ناو برای ۱۸ ماه غيرعملياتی شد. عکسالعمل آمريکايیها در مقابل اين بود که سکوی نفتی ساسان که اسمش را بعداً گذاشتند سلمان، و سکوی نفتی سری را منفجر کردند. ايران هم ناوچه جوشن – يکی از ناوچههايی را که در منطقه داشت – به سوی ناوهای آمريکايی فرستاد. بايد بگويم که اين ناوچه فقط يک موشک داشت. يک موشک هارپون که از اوايل جنگ برايش باقی مانده بود. رفت به سراغ ناوهای آمريکايی. با اينکه بعدا مشخص شد که آمريکايیها پشت بيسيم به مسئولان ناو گفتند که به طرف ما نيا، ما تو را هدف گرفتهايم، ولی گوش نکرد. رفت به طرفشان و ناوچه را غرق کردند. بعد از آن آمريکايیها به دو ناوشکن ايرانی حمله کردند. ناوشکن سبلان شديداً صدمه ديد و سهند غرق شد. بالاخره در ۱۲ تيرماه ۱۳۶۷ ناو آمريکايی وينسنس، ايرباس ايرانی را که از بندر عباس عازم امارات متحده عربی بود، ساقط کرد، که ۲۹۰ نفر در آن کشته شدند. در پايان ايران به جايی رسيد که ديد هيچگونه پيشرفتی ندارد. روحيه جنگطلبی در ايران از بين رفته بود و اقتصاد ايران وضع فلاکتباری داشت. آن وقت بود که قطعنامه ۵۹۸ را قبول کردند.»
گذشته از کشيده شدن جنگ به رويارويی نظامی با قدرتهای جهانی، يکی ديگر از عوامل موثر در قبول آتشبس از سوی ايران را بايد در عدم توازن ميان قدرت تسليحاتی ايران و عراق طی دوره پايانی جنگ دنبال کرد.
عراق که با کمکهای هنگفت کشورهای ديگر، ماشين نظامیاش را به طوردائم به روز کرده، ايران تحت تحريم را در تنگنا قرار داده است. اما ضربه آخر هنگامی فرود میآيد که بغداد عملاً نشان میدهد برای شکست رقيب سنتیاش در منطقه واهمهای از دست بردن به تسليحات غير متعارف نيز ندارد. بهمن آقايی ديبا تحليلگر سياسی مقيم آمريکا و ديپلمات سابق استفاده عراق از سلاحهای شيميايی را يکی از دلايل موثر در پايان جنگ ارزيابی میکند:
«يکی از مهمترين عوامل پايان جنگ به نظر من اين بود که عراقیها با توجه به اينکه چند سال داشتند روی کاربرد سلاحهای شيميايی کار میکردند، در آن مقطع به کاربرد و توليد سلاحهای شيميايی در سطح انبوه دست يافته بودند. موقعی که جنگ تمام شد میتوانم بگويم ايران ديگر نيروی هوايی نداشت. در جبهههای جنگ هم عراقیها با استفاده از سلاحهای شيميايی مشغول قلع و قمع نيروهای ايرانی در سطح گستردهای بودند. در عرض چند ماه قبل از جنگ تمام نيروهای ايرانی تقريباً از خاک عراق پس زده شدند. به نظر من وضعيتی که باعث پايان جنگ شد وضعيت نامناسب جبهههای جنگ بود.»
وضعيت نامناسب جبههها و استفاده عراق از سلاحهای غيرمتعارف را شايد بتوان پرهزينهترين عامل پايان جنگ دانست...
انفجاری نه چندان قدرتمند، تلی از گاز، و بوی تندی که به سينه مینشيند. نفسهايی که به شماره میافتند، و اعصابی که سانتيمتر به سانتيمتر قطع میشوند. با هر فرو دادن آب دهان، طعم مرگ را در گلو احساس میکنی. زير نامت نوشته خواهد شد: شيميايی.
دست کم صد هزار نفر از نيروهای ايرانی در طول مدت کوتاهی از جنگ در معرض انفجارهای شيميايی قرار میگيرند، و هزاران نفر جان خود را از دست میدهند. آماری که ايران را به يکی از بزرگترين قربانيان سلاحهای کشتار جمعی در جهان تبديل میکند؛ فصلی تلخ و دردناک از قصه هشت ساله جنگ که هنوز هم با گذشت بيش از دو دهه در ايران قربانی میگيرد.
گذشته از دلايل نظامی، اما به گفته شماری از تحليلگران، با نگاهی کلانتر میتوان تاثير تحولات عمده سياسی جهان را نيز بر پايان جنگ ايران و عراق دنبال کرد. هوشنگ حسنياری، استاد روابط استراتژيک در کالج نظامی سلطنتی کانادا، علاوه بر عوامل ديگر، وضعيت روابط دو قدرت اصلی دوران جهان دو قطبی را نيز در خاتمه يافتن جنگ موثر می داند:
«جنگ عراق و ايران در بطن جنگ سرد اتفاق میافتد. در جنگ سرد دو ابرقدرت آمريکا و شوروی وجود داشتند. اين دو ابر قدرت در مورد جنگ عراق و ايران به نوعی، نگاه همسو داشتند. نتيجه مطلوب برای آنها نه پيروز مشخص و نه بازنده مشخص بود. اما هنگامی که هر دو به اين نتيجه رسيدند که اين جنگ ديگر تاريخ مصرفش به سر آمده و کاری بيشتر از اين نمیتواند انجام دهد، در مورد تهيه قطعنامه ۵۹۸ همکاری زيادی کردند، و برای پذيرش آن فشار زيادی هم بر عراق و ايران وارد آوردند. عراق آتشبس را پذيرفت چون در زمان جنگ به خواستههايش، دست پيدا نکرد، و رژيم عراق حتی در جريان جنگ در معرض خطر جدی هم قرار گرفت. از طرفی ايران هم وقتی از لحاظ نظامی به بن بست رسيد، و در داخل هم فشارها بر دولت و گردانندگان جنگ زياد شد که ادامه جنگ به سود ايران نيست، و به خصوص بعد از دخالت آمريکا در انهدام سکوهای نفتی ايران در خليج فارس و ايرباس ايرانی، بالاخره جمهوری اسلامی هم به اين نتيجه رسيد که ادامه جنگ ممکن است به جنگ بين ايران و آمريکا منتهی شود و در چنين شرايطی، خطر بسيار جدی برای جمهوری اسلامی ايران و ادامه حياتش وجود داشت. در نتيجه قطعنامه از جانب ايران پذيرفته شد.»
در سال ۱۳۶۷ خورشيدی سرانجام قطعنامه امضا می شود تا شماره ۵۹۸ در ذهن دو طرف يادآور هشت سال آتش و خون باشد. اما با اين حال، با پذيرش قطعنامه تنها فعاليتهای جنگی به حال تعليق در میآيد. معاهده صلحی ميان دو کشور به امضا نمیرسد. دو دهه میگذرد و همچنان ايران و عراق تنها در وضعيت ترک مخاصمه به سر میبرند و روابط از لحاظ حقوقی به عنوان وضعيت صلح تعريف نمیشود.
هياتی از سازمان ملل متحد خسارات وارده به ايران را معادل ۱۰۰ ميليارد دلار برآورد می کند. اين در حالی است که ايران اين رقم را بين ۸۰۰ تا هزار ميليارد دلار تخمين میزند و کماکان بعد از گذشت ۲۲ سال غرامتی به ايران پرداخت نشده است.
سعيد محمودی، استاد حقوق بينالملل در استکهلم دليل چنين وضعيتی را اين گونه توضيح میدهد:
«مسئله غرامت جنگی ارتباط زيادی به اينکه شورای امنيت چه میگويد ندارد. ممکن است در برخی موارد، مساله دو کشوری که با هم جنگ میکنند حتی به شورای امنيت هم کشيده نشود. جنگ پيش از هر چيز، مسئله دو کشوری است که درگيرند. بعد بايد ثابت کرد که کداميک از دو کشور متجاوز است و در نتيجه مسئول پرداخت غرامت است. اين موضوع هنوز در مورد ايران و عراق شامل مرور زمان نشده و موضوعی است که بايد راجع به آن بحث کرد و بايد به نتيجه رسيد. شرايط سياسی عراق اولاً زمانی که صدام حسين بود اصلاً قابل بحث نبود چون گرفتاری داخلی داشت. بعد از سقوط صدام حسين هم باز دولتی که کنترل کافی داشته باشد، حيثيت ملی داشته باشد بتواند در مورد مردم عراق با ايران وارد مذاکره شود، هنوز روی کار نيامده است. اما چرا شورای امنيت بين مسئله ايران و عراق و مسئله کويت و عراق تفاوت گذاشته است، البته يک امر سياسی است. در مورد کويت و عراق دولت آمريکا و انگليس که حمله اصلی را به عراق کردند و آن را مجبور به خروج از کويت کردند، در شورای امنيت بودند و بلافاصله بقيه را هم موظف کردند که همکاری کنند. در مورد ايران اين اتفاق نظر نبود. بلکه تمام اين کشورها انگليس، آمريکا و فرانسه طرف عراق بودند و به عراق کمک میکردند. بنابراين وقتی هم تصميم گرفتند که آتشبس بدهند صحبتی از غرامت در قطعنامه نشد. تنها دبيرکل را موظف کردند که گروه متخصصان را به هر دو کشور بفرستد و ببينند که چه صدماتی وارد شده و مسئوليت جنگ را تعيين کنند. که اين گروهها بعد از سه سال، زمانی که صدام حسين در حالت شکست کامل به خاطر کويت بود، موفق شدند بروند و اين کشور را ببينند و گزارش خود را به دبيرکل بدهند. دبيرکل هم به شورای امنيت گزارش داد. ولی چون پشتيبانی سياسی نبود، شورای امنيت در مورد اين گزارش متاسفانه هيچ اقدامی نکرد و کميتهای هم برای خسارات تشکيل نشد.»
بسياری از کارشناسان سياسی و نظامی معتقدند که جنگ میتوانست سالها پيش ۱۳۶۷ به پايان رسيده باشد. زمانی که هزينهها هنوز چه انسانی، چه نظامی، و يا سياسی و مالی به اين حد نرسيده بود. شش سال پيش از آن و هنگامی که صدام حسين در پی شکست در خرمشهر به ايران پيشنهاد آتشبس کرده بود. پيشنهادی که همان زمان از سوی آيت الله خمينی و يارانش رد شد، و نهايتا ورود سربازان ايرانی به خاک عراق و تصميم به ادامه جنگ، نقطه عطفی شد تا وضعيت سال ۶۷ را برای ايران رقم بزند.
بنا بر برخی روايات، کشورهای عربی در طول جنگ چند بار تلاش کردند تا ايران را متقاعد به پذيرش غرامت و پايان جنگ کنند. تلاشی که هر بار با اصرار ايران بر ادامه جنگ ناکام ماند. دريادار احمد مدنی، وزير دفاع و فرمانده نيروی دريايی در کابينه موقت مهدی بازرگان که با حفظ سمت استاندار خوزستان نيز بود، در گفت و گويی که ده سال پيش با راديو فرانسه داشت، با توجه به تجربه شخصیاش، چنين مسئلهای را تاييد میکند:
«فاو آن وقت هنوز در اختيار ايران بود. زمانی بود که ايران هنوز از منبع قدرت صحبت میکرد، و اعراب حاضر بودند جنگ پايان گيرد. به هر طريقی هم متوسل میشدند. در عرصه بينالملل هم خيلیها را واسطه کرده بودند. بنده هم فرصتی پيش آمد در سويس چندتايشان را ديدم. بحث جنگ پيش آمد. اول بنده گفتم من هيچ کارهام. به عنوان يک ايرانی دارم اين حرف را میزنم. کسی به من مسئوليتی نداده اين حرفها را بزنم. گفتم يک اينکه مرزها مرزهای بينالمللی باشد، دو اين که اسرای جنگی با ميل خودشان برگردند کشورهای خودشان و بعد هم مسئله صدور انقلاب و سرنگونی دولت عراق منتفی باشد، آن به عهده مردم عراق است که آيا رژيم صدام را میخواهد يا نمی خواهد. چهار اين که بايد عراق چون آغازگر جنگ است، غرامت جنگی بپردازد. که بحث شد و سرانجام پيشنهادی شد که ۴۰ ميليارد دلار غرامت جنگی پرداخت شود. يک رقمی در اين حدودها. اينها گفتند اين سخنان را اگر میتوانی به خمينی منتقل کنی، منتقل کن. ما آمادگی چنين سازشی را داريم. سال ششم جنگ بود. آماده بودند از طريق صندوق اعراب، چون عراق چنين پولی نمیتوانست بدهد، مبلغ را پرداخت کنند. بعد من به طريقی که مقدور بود نامهای به دست خمينی برسد، عين جريان را برای خمينی نوشتم. نوشتم درست است که من با شما موافق نيستم، درست است که شما با من موافق نيستيد، درست است که من هيچ کاره بودم در اين صحبتها که کردم، ولی به عنوان يک ايرانی مسئول بالاخره احساس مسئوليت به وطن میکنم. اين صحبتها را من کردهام. راه حل عاقلانه اينست که اين جنگ را پايان بدهيد. ايرانیها را به کشتن ندهيد. البته خود ايشان پاسخی به من ندادند ولی اطرافيانشان به من پاسخ دادند که با اين پيشنهادات شما موافق نيست.»
با اصرار ايران جنگ ادامه میيابد. اصراری که برگرفته از ايدئولوژی تبيين شده جنگ مبنی بر «فتح عراق» است، و البته مفهوم «فتح عراق» نيز در نظام جمهوری اسلامی و در پيوند با مفاهيم مذهبی، صورتی اسطورهای گرفته و به «نبرد حق عليه باطل» برای «فتح کربلا» و نهايتاً «فتح بيتالمقدس» ترجمه میشود.
شهرام چوبين، مدير بخش تحقيقات در مرکز مطالعات امنيتی سويس ريشه اصرار ايران بر ادامه جنگ را در پيوند مفاهيم مذهبی با واقعيات استراتژيک میبيند:
«بزرگترين تصميم ايران در جنگ، تصميم به ادامه نبرد بعد از آزاد سازی خرمشهر بود. رسيدن به اهدافی که ايران در جنگ برای خودش تعريف کرده بود از جمله آزادسازی بيتالمقدس اهدافی عملی به شمار نمیرفتند. بلکه بيشتر يک جور فلسفهبافی بود. چيزی مثل پيروزی حق بر باطل. استراتژیها بر مبنای چنين پيش زمينهای بنا میشد و نه اينکه به عنوان مثال کدام منطقه از لحاظ استراتژيک میتواند برای حمله مناسبتر باشد. تاکيد بر اين گونه اهداف هر نوع عقبنشينی را سختتر کرده بود. چرا که اين اهداف در واقع تبديل به مفاهيمی مذهبی و اخلاقی شدند و همانطور که میدانيد مفاهيم مذهبی چندان انعطافپذير نيستند. اين مفاهيم بيشتر به ايدئولوژی سياه و سفيد نزديکند. در صورتی که در سياست همه چيز خاکستری است. ايران با کنار زدن سياست و با نزديک کردن مفاهيم جنگ به مذهب و انقلاب، جنگ را برای شش سال پس از آزادی خرمشهر ادامه داد.»
سياه و سفيد، مذهبی و ملی، هرچه که بود، با جمله معروف آيت الله خمينی، مفاهيم در هم شکسته میشود، و دست آخر طولانیترين جنگ کلاسيک قرن بيستم به پايان خود میرسد. جنگی با هزينه بيش از ۲۰۰ هزار کشته و ۳۲۰ هزار مجروح. هزينههايی که میتواند برای برخی به قيمت جانشان تمام شده باشد و برای بعضی ديگر همچون رامش جنگزده به قيمت هر بار پريدن با صدای تلفن، حتی در آن سوی دنيا، در آمريکا:
«هنوز اثرات جنگ رويم هست. يک مقدار دارو هم میخورم. چون از وقتی به آمریکا آمدیم تا همین حالا با کوچکترین صدای ناگهانی تنم میلرزد. حالم بد میشود. خیلی حس بدی است. دست خودم نيست. از صداهای ناگهانی وحشت عجيبی دارم. میفهمم که اثرات جنگ هنوز بعد از سالها در وجود من هست.»
روزی که اگرچه مفهومش در ذهن ايرانيان با استعاره نوشيدن جام زهر گره خورده، اما طعمش برای بسياری از شهروندان ايرانی طعم زهر نبود. برای کسانی مانند رامش، ساکن پشين اهواز و خواهر يکی از جانباختگان جنگ، طعم سبک بالی بود و خوشحالی:
«از شنيدن اينکه جنگ تمام شده خيلی خيلی خوشحال شديم. جنگ خيلی سخت بود؛ آنهايی که ديده باشند متوجه می شوند. ما توی حياطمان دو تا سنگر داشتيم. يکی روی زمين با گونی و چوبهای خيلی محکم درست کرده بوديم. يکی هم توی باغچه. جوری بود که مثلاً شما فکر کنيد سر خيابان ما خمپاره میافتاد، که ترکشاش توی حياط ما میآمد. ما با صدای آژير، با صدای سربازان هر ساعت از روز و شب میپريديم توی سنگر. لحظههای خيلی سختی بود.»
جنگ هشت ساله برای ايران با بهايی گزاف به پايان رسيد؛ و در شرايطی که برتری نظامی عراق به ياری کمکهای جهانی، و انزوای بينالمللی جمهوری اسلامی، خاک ايران را پس از دورهای طولانی از کشمکشهای بی ثمر و فرسايشی، ميزبان شديدترين حملههای هوايی موشکی کرده بود.
ساکنان شهرهايی که در طول هفت سال گذشته کمتر طعم انفجار بمب و موشک را چشيده بودند، اکنون هر روز و هر هفته با صدای بديمن آژير دنبالهدار قرمز راهی پناهگاهها میشدند. در خط مقدم هم وضع بهتر نبود. عراق از دست بردن به سلاحهای شيميايی ابايی نداشت و دستهای خالی مانده سربازان ايرانی را کمتر يارای مقاومت در برابر ماشين جنگی عراق بود. ديگر کربلا در يک قدمی نبود. جنگ بينالمللی شده و با آغاز جنگ نفت کشها، خليج فارس صحنه درگيری مستقيم ايران بود با ناوگان عظيم آمريکا.
حسين آرين کارشناس استراتژيک راديو فردا و افسر پشين نيروی دريايی، بينالمللی شدن جنگ، و ورود مستقيم قدرتهای جهانی برای محافظت از کشتیهای تجاری را در زمره اصلیترين دلايل پايان جنگ بر میشمارد:
«کشورهايی مثل آمريکا و انگليس و بيشتر کشورهای اروپايی برای حفاظت از خطوط مواصلاتی، و تامين امنيت کشتیهای نفتکش شروع به فرستادن ناو به خليج فارس کردند. در اين موقع جنگ بينالمللی شد. در سال ۱۹۸۷ آمريکايیها کشتی ايران اجر را در حال مينگذاری گرفتند و بعد کشتی را غرق کردند. آوريل ۱۹۸۸ يعنی سال ۶۷ خورشيدی، ناو آمريکايی ساموئل رابرتز در نزديکی قطر به يک مين دريايی برخورد کرد و شديداً صدمه ديد. اين ناو برای ۱۸ ماه غيرعملياتی شد. عکسالعمل آمريکايیها در مقابل اين بود که سکوی نفتی ساسان که اسمش را بعداً گذاشتند سلمان، و سکوی نفتی سری را منفجر کردند. ايران هم ناوچه جوشن – يکی از ناوچههايی را که در منطقه داشت – به سوی ناوهای آمريکايی فرستاد. بايد بگويم که اين ناوچه فقط يک موشک داشت. يک موشک هارپون که از اوايل جنگ برايش باقی مانده بود. رفت به سراغ ناوهای آمريکايی. با اينکه بعدا مشخص شد که آمريکايیها پشت بيسيم به مسئولان ناو گفتند که به طرف ما نيا، ما تو را هدف گرفتهايم، ولی گوش نکرد. رفت به طرفشان و ناوچه را غرق کردند. بعد از آن آمريکايیها به دو ناوشکن ايرانی حمله کردند. ناوشکن سبلان شديداً صدمه ديد و سهند غرق شد. بالاخره در ۱۲ تيرماه ۱۳۶۷ ناو آمريکايی وينسنس، ايرباس ايرانی را که از بندر عباس عازم امارات متحده عربی بود، ساقط کرد، که ۲۹۰ نفر در آن کشته شدند. در پايان ايران به جايی رسيد که ديد هيچگونه پيشرفتی ندارد. روحيه جنگطلبی در ايران از بين رفته بود و اقتصاد ايران وضع فلاکتباری داشت. آن وقت بود که قطعنامه ۵۹۸ را قبول کردند.»
گذشته از کشيده شدن جنگ به رويارويی نظامی با قدرتهای جهانی، يکی ديگر از عوامل موثر در قبول آتشبس از سوی ايران را بايد در عدم توازن ميان قدرت تسليحاتی ايران و عراق طی دوره پايانی جنگ دنبال کرد.
عراق که با کمکهای هنگفت کشورهای ديگر، ماشين نظامیاش را به طوردائم به روز کرده، ايران تحت تحريم را در تنگنا قرار داده است. اما ضربه آخر هنگامی فرود میآيد که بغداد عملاً نشان میدهد برای شکست رقيب سنتیاش در منطقه واهمهای از دست بردن به تسليحات غير متعارف نيز ندارد. بهمن آقايی ديبا تحليلگر سياسی مقيم آمريکا و ديپلمات سابق استفاده عراق از سلاحهای شيميايی را يکی از دلايل موثر در پايان جنگ ارزيابی میکند:
«يکی از مهمترين عوامل پايان جنگ به نظر من اين بود که عراقیها با توجه به اينکه چند سال داشتند روی کاربرد سلاحهای شيميايی کار میکردند، در آن مقطع به کاربرد و توليد سلاحهای شيميايی در سطح انبوه دست يافته بودند. موقعی که جنگ تمام شد میتوانم بگويم ايران ديگر نيروی هوايی نداشت. در جبهههای جنگ هم عراقیها با استفاده از سلاحهای شيميايی مشغول قلع و قمع نيروهای ايرانی در سطح گستردهای بودند. در عرض چند ماه قبل از جنگ تمام نيروهای ايرانی تقريباً از خاک عراق پس زده شدند. به نظر من وضعيتی که باعث پايان جنگ شد وضعيت نامناسب جبهههای جنگ بود.»
وضعيت نامناسب جبههها و استفاده عراق از سلاحهای غيرمتعارف را شايد بتوان پرهزينهترين عامل پايان جنگ دانست...
انفجاری نه چندان قدرتمند، تلی از گاز، و بوی تندی که به سينه مینشيند. نفسهايی که به شماره میافتند، و اعصابی که سانتيمتر به سانتيمتر قطع میشوند. با هر فرو دادن آب دهان، طعم مرگ را در گلو احساس میکنی. زير نامت نوشته خواهد شد: شيميايی.
دست کم صد هزار نفر از نيروهای ايرانی در طول مدت کوتاهی از جنگ در معرض انفجارهای شيميايی قرار میگيرند، و هزاران نفر جان خود را از دست میدهند. آماری که ايران را به يکی از بزرگترين قربانيان سلاحهای کشتار جمعی در جهان تبديل میکند؛ فصلی تلخ و دردناک از قصه هشت ساله جنگ که هنوز هم با گذشت بيش از دو دهه در ايران قربانی میگيرد.
گذشته از دلايل نظامی، اما به گفته شماری از تحليلگران، با نگاهی کلانتر میتوان تاثير تحولات عمده سياسی جهان را نيز بر پايان جنگ ايران و عراق دنبال کرد. هوشنگ حسنياری، استاد روابط استراتژيک در کالج نظامی سلطنتی کانادا، علاوه بر عوامل ديگر، وضعيت روابط دو قدرت اصلی دوران جهان دو قطبی را نيز در خاتمه يافتن جنگ موثر می داند:
«جنگ عراق و ايران در بطن جنگ سرد اتفاق میافتد. در جنگ سرد دو ابرقدرت آمريکا و شوروی وجود داشتند. اين دو ابر قدرت در مورد جنگ عراق و ايران به نوعی، نگاه همسو داشتند. نتيجه مطلوب برای آنها نه پيروز مشخص و نه بازنده مشخص بود. اما هنگامی که هر دو به اين نتيجه رسيدند که اين جنگ ديگر تاريخ مصرفش به سر آمده و کاری بيشتر از اين نمیتواند انجام دهد، در مورد تهيه قطعنامه ۵۹۸ همکاری زيادی کردند، و برای پذيرش آن فشار زيادی هم بر عراق و ايران وارد آوردند. عراق آتشبس را پذيرفت چون در زمان جنگ به خواستههايش، دست پيدا نکرد، و رژيم عراق حتی در جريان جنگ در معرض خطر جدی هم قرار گرفت. از طرفی ايران هم وقتی از لحاظ نظامی به بن بست رسيد، و در داخل هم فشارها بر دولت و گردانندگان جنگ زياد شد که ادامه جنگ به سود ايران نيست، و به خصوص بعد از دخالت آمريکا در انهدام سکوهای نفتی ايران در خليج فارس و ايرباس ايرانی، بالاخره جمهوری اسلامی هم به اين نتيجه رسيد که ادامه جنگ ممکن است به جنگ بين ايران و آمريکا منتهی شود و در چنين شرايطی، خطر بسيار جدی برای جمهوری اسلامی ايران و ادامه حياتش وجود داشت. در نتيجه قطعنامه از جانب ايران پذيرفته شد.»
در سال ۱۳۶۷ خورشيدی سرانجام قطعنامه امضا می شود تا شماره ۵۹۸ در ذهن دو طرف يادآور هشت سال آتش و خون باشد. اما با اين حال، با پذيرش قطعنامه تنها فعاليتهای جنگی به حال تعليق در میآيد. معاهده صلحی ميان دو کشور به امضا نمیرسد. دو دهه میگذرد و همچنان ايران و عراق تنها در وضعيت ترک مخاصمه به سر میبرند و روابط از لحاظ حقوقی به عنوان وضعيت صلح تعريف نمیشود.
هياتی از سازمان ملل متحد خسارات وارده به ايران را معادل ۱۰۰ ميليارد دلار برآورد می کند. اين در حالی است که ايران اين رقم را بين ۸۰۰ تا هزار ميليارد دلار تخمين میزند و کماکان بعد از گذشت ۲۲ سال غرامتی به ايران پرداخت نشده است.
سعيد محمودی، استاد حقوق بينالملل در استکهلم دليل چنين وضعيتی را اين گونه توضيح میدهد:
«مسئله غرامت جنگی ارتباط زيادی به اينکه شورای امنيت چه میگويد ندارد. ممکن است در برخی موارد، مساله دو کشوری که با هم جنگ میکنند حتی به شورای امنيت هم کشيده نشود. جنگ پيش از هر چيز، مسئله دو کشوری است که درگيرند. بعد بايد ثابت کرد که کداميک از دو کشور متجاوز است و در نتيجه مسئول پرداخت غرامت است. اين موضوع هنوز در مورد ايران و عراق شامل مرور زمان نشده و موضوعی است که بايد راجع به آن بحث کرد و بايد به نتيجه رسيد. شرايط سياسی عراق اولاً زمانی که صدام حسين بود اصلاً قابل بحث نبود چون گرفتاری داخلی داشت. بعد از سقوط صدام حسين هم باز دولتی که کنترل کافی داشته باشد، حيثيت ملی داشته باشد بتواند در مورد مردم عراق با ايران وارد مذاکره شود، هنوز روی کار نيامده است. اما چرا شورای امنيت بين مسئله ايران و عراق و مسئله کويت و عراق تفاوت گذاشته است، البته يک امر سياسی است. در مورد کويت و عراق دولت آمريکا و انگليس که حمله اصلی را به عراق کردند و آن را مجبور به خروج از کويت کردند، در شورای امنيت بودند و بلافاصله بقيه را هم موظف کردند که همکاری کنند. در مورد ايران اين اتفاق نظر نبود. بلکه تمام اين کشورها انگليس، آمريکا و فرانسه طرف عراق بودند و به عراق کمک میکردند. بنابراين وقتی هم تصميم گرفتند که آتشبس بدهند صحبتی از غرامت در قطعنامه نشد. تنها دبيرکل را موظف کردند که گروه متخصصان را به هر دو کشور بفرستد و ببينند که چه صدماتی وارد شده و مسئوليت جنگ را تعيين کنند. که اين گروهها بعد از سه سال، زمانی که صدام حسين در حالت شکست کامل به خاطر کويت بود، موفق شدند بروند و اين کشور را ببينند و گزارش خود را به دبيرکل بدهند. دبيرکل هم به شورای امنيت گزارش داد. ولی چون پشتيبانی سياسی نبود، شورای امنيت در مورد اين گزارش متاسفانه هيچ اقدامی نکرد و کميتهای هم برای خسارات تشکيل نشد.»
بسياری از کارشناسان سياسی و نظامی معتقدند که جنگ میتوانست سالها پيش ۱۳۶۷ به پايان رسيده باشد. زمانی که هزينهها هنوز چه انسانی، چه نظامی، و يا سياسی و مالی به اين حد نرسيده بود. شش سال پيش از آن و هنگامی که صدام حسين در پی شکست در خرمشهر به ايران پيشنهاد آتشبس کرده بود. پيشنهادی که همان زمان از سوی آيت الله خمينی و يارانش رد شد، و نهايتا ورود سربازان ايرانی به خاک عراق و تصميم به ادامه جنگ، نقطه عطفی شد تا وضعيت سال ۶۷ را برای ايران رقم بزند.
بنا بر برخی روايات، کشورهای عربی در طول جنگ چند بار تلاش کردند تا ايران را متقاعد به پذيرش غرامت و پايان جنگ کنند. تلاشی که هر بار با اصرار ايران بر ادامه جنگ ناکام ماند. دريادار احمد مدنی، وزير دفاع و فرمانده نيروی دريايی در کابينه موقت مهدی بازرگان که با حفظ سمت استاندار خوزستان نيز بود، در گفت و گويی که ده سال پيش با راديو فرانسه داشت، با توجه به تجربه شخصیاش، چنين مسئلهای را تاييد میکند:
«فاو آن وقت هنوز در اختيار ايران بود. زمانی بود که ايران هنوز از منبع قدرت صحبت میکرد، و اعراب حاضر بودند جنگ پايان گيرد. به هر طريقی هم متوسل میشدند. در عرصه بينالملل هم خيلیها را واسطه کرده بودند. بنده هم فرصتی پيش آمد در سويس چندتايشان را ديدم. بحث جنگ پيش آمد. اول بنده گفتم من هيچ کارهام. به عنوان يک ايرانی دارم اين حرف را میزنم. کسی به من مسئوليتی نداده اين حرفها را بزنم. گفتم يک اينکه مرزها مرزهای بينالمللی باشد، دو اين که اسرای جنگی با ميل خودشان برگردند کشورهای خودشان و بعد هم مسئله صدور انقلاب و سرنگونی دولت عراق منتفی باشد، آن به عهده مردم عراق است که آيا رژيم صدام را میخواهد يا نمی خواهد. چهار اين که بايد عراق چون آغازگر جنگ است، غرامت جنگی بپردازد. که بحث شد و سرانجام پيشنهادی شد که ۴۰ ميليارد دلار غرامت جنگی پرداخت شود. يک رقمی در اين حدودها. اينها گفتند اين سخنان را اگر میتوانی به خمينی منتقل کنی، منتقل کن. ما آمادگی چنين سازشی را داريم. سال ششم جنگ بود. آماده بودند از طريق صندوق اعراب، چون عراق چنين پولی نمیتوانست بدهد، مبلغ را پرداخت کنند. بعد من به طريقی که مقدور بود نامهای به دست خمينی برسد، عين جريان را برای خمينی نوشتم. نوشتم درست است که من با شما موافق نيستم، درست است که شما با من موافق نيستيد، درست است که من هيچ کاره بودم در اين صحبتها که کردم، ولی به عنوان يک ايرانی مسئول بالاخره احساس مسئوليت به وطن میکنم. اين صحبتها را من کردهام. راه حل عاقلانه اينست که اين جنگ را پايان بدهيد. ايرانیها را به کشتن ندهيد. البته خود ايشان پاسخی به من ندادند ولی اطرافيانشان به من پاسخ دادند که با اين پيشنهادات شما موافق نيست.»
با اصرار ايران جنگ ادامه میيابد. اصراری که برگرفته از ايدئولوژی تبيين شده جنگ مبنی بر «فتح عراق» است، و البته مفهوم «فتح عراق» نيز در نظام جمهوری اسلامی و در پيوند با مفاهيم مذهبی، صورتی اسطورهای گرفته و به «نبرد حق عليه باطل» برای «فتح کربلا» و نهايتاً «فتح بيتالمقدس» ترجمه میشود.
شهرام چوبين، مدير بخش تحقيقات در مرکز مطالعات امنيتی سويس ريشه اصرار ايران بر ادامه جنگ را در پيوند مفاهيم مذهبی با واقعيات استراتژيک میبيند:
«بزرگترين تصميم ايران در جنگ، تصميم به ادامه نبرد بعد از آزاد سازی خرمشهر بود. رسيدن به اهدافی که ايران در جنگ برای خودش تعريف کرده بود از جمله آزادسازی بيتالمقدس اهدافی عملی به شمار نمیرفتند. بلکه بيشتر يک جور فلسفهبافی بود. چيزی مثل پيروزی حق بر باطل. استراتژیها بر مبنای چنين پيش زمينهای بنا میشد و نه اينکه به عنوان مثال کدام منطقه از لحاظ استراتژيک میتواند برای حمله مناسبتر باشد. تاکيد بر اين گونه اهداف هر نوع عقبنشينی را سختتر کرده بود. چرا که اين اهداف در واقع تبديل به مفاهيمی مذهبی و اخلاقی شدند و همانطور که میدانيد مفاهيم مذهبی چندان انعطافپذير نيستند. اين مفاهيم بيشتر به ايدئولوژی سياه و سفيد نزديکند. در صورتی که در سياست همه چيز خاکستری است. ايران با کنار زدن سياست و با نزديک کردن مفاهيم جنگ به مذهب و انقلاب، جنگ را برای شش سال پس از آزادی خرمشهر ادامه داد.»
سياه و سفيد، مذهبی و ملی، هرچه که بود، با جمله معروف آيت الله خمينی، مفاهيم در هم شکسته میشود، و دست آخر طولانیترين جنگ کلاسيک قرن بيستم به پايان خود میرسد. جنگی با هزينه بيش از ۲۰۰ هزار کشته و ۳۲۰ هزار مجروح. هزينههايی که میتواند برای برخی به قيمت جانشان تمام شده باشد و برای بعضی ديگر همچون رامش جنگزده به قيمت هر بار پريدن با صدای تلفن، حتی در آن سوی دنيا، در آمريکا:
«هنوز اثرات جنگ رويم هست. يک مقدار دارو هم میخورم. چون از وقتی به آمریکا آمدیم تا همین حالا با کوچکترین صدای ناگهانی تنم میلرزد. حالم بد میشود. خیلی حس بدی است. دست خودم نيست. از صداهای ناگهانی وحشت عجيبی دارم. میفهمم که اثرات جنگ هنوز بعد از سالها در وجود من هست.»