گزارش هفته گذشته پیک فرهنگ درباره دهمین کنفرانس سالانه قاجار شناسی که امسال مشترکاً به دعوت مؤسسه بینالمللی مطالعات قاجار و دانشگاه آکسفورد در همین دانشگاه برگزار شد، شنوندگان و کاربران وبسایت رادیو فردا را بر آن داشت تا نقطه نظرهای خود را در اینباره با پیک فرهنگ در میان بگذارند.
در این برنامه فقط وقت پرداختن به دیدگاههای انتقادی را داریم که آنها را با یکی از دست اندرکاران این کنفرانس هوشنگ شهابی، استاد تاریخ دانشگاه بوستون در میان گذاشتهایم.
یک شنونده بر روی پیامگیر رادیو فردا میگوید: «ما چه اصراری داریم که همیشه دوست داریم در تاریخ زندگی کنیم و اصلاً به جلو فکر نکنیم و چاره جلو را نداشته باشیم. گیریم که سلسله قاجار هیچ عیب و نقصی نداشتند. آن همه حرمسرا و خوشگذرانی اصلاً نداشتند. معاهده ترکمنچای هم در زمان آنها انجام نشد. هزارتا هنر هم داشتند. ولی واقعاً چه مهم است. مگر کسانی که در صدر قدرت هستند نباید خدمت به کشورشان کنند؟ اگر خدمتی کردند که وظیفه شان بوده. اگر هم کوتاهی کردند، بازهم مقصر بودند. چون در صدر بودند. مثل الان که دولتیانی که در صدر هستند و مردم چارهای ندارند. پس بنابراین نه باید به آنها کردیتی داد و نه زیاد به شان بند کرد. چیزی که گذشته، گذشته. مثل اینست که خانواده زندیان بلند شوند و آن همه از هنرها و کرامات شان و حمام وکیل شان در شیراز و باغ ارمشان را و همه این چیزها را به رخ بکشند. چیز مهمی نیست. آنچه مهم است، آینده ایران است.این اهمیت دارد و گرنه کنفرانس قاجار و بقیهاش به نظر من اتلاف وقت و چانه زدن بیخودی است. باید به فکر آینده بود.»
هوشنگ شهابی: موضوع اینست که در دنیای تحقیقات علمی یک چیزی هست به نام تخصص. یعنی مورخ کارش تحقیق در اوضاع گذشته جامعه است. نه درباره اوضاع آینده جامعه. شما به مورخین عیب بگیرید که چرا درباره آینده اظهار نظر نمیکنند، مثل این میماند که به یک نجار عیب بگیرید که چرا تعمیر اتومبیل نمیکند. کار ما اینست که گذشته را مورد بررسی قرار دهیم. ثانیاً اینکه شرکتکنندگان در کنفرانس حتماً ایرانی نیستند. یعنی این یک کنفرانس بینالمللی است همانطور که از نامش پیدا است. خیلی از سخنرانان ما انگلیسی بودند، آمریکایی بودند، آلمانی بودند و نمیشود انتظار داشت همه روشنفکر ایرانی باشند و درباره آینده نظر دهند. ثالثاً حالا به فرض مسئله تخصص را بگذاریم کنار و همه بنشینیم دور هم درباره آینده اظهار نظر کنیم. من مطمئنم که نتایجی که به آن خواهیم رسید اولاً در ایران کوچکترین بازتابی نخواهد داشت و از همه مهمتر کسی به نتیجهگیریهای ما ترتیب اثر نخواهد داد. بنابراین همان بهتر که به کار خودمان برسیم که تاریخنگاری است.
در حقیقت مدرنیته در ایران عکسالعملی است به وضع نامطلوب دوران قاجار. اگر وضع قرن نوزدهم ایران مطلوب بود، که مردم مجبور نبودند که به آن عکسالعمل نشان دهند. کاملاً طبیعی است که ریشههای مدرنیته از نظر آموزش و پرورش، مثل تاسیس مدرسه دارالفنون هم از نظر تفکر، میرزا آقاخان کرمانی و امثال او یا از نقطه نظر معماری در آن دوره است. چیزی که برای مورخ دوران قاجار را اینقدر جالب نشان میدهد این تقابل سنت و اوایل مدرنیت است. یعنی مدرنیت به صورت یک درخت خیلی ضعیف دارد سعی میکند رشد کند در محیطی که درست خلاف مدرنیت است. اینست که فکر نمیکنم این انتقاد درستی باشد.
بله. اتفاقاً میخواهم بگویم خیلی از برخوردها با دوران قاجار کاملاً کلیشهای است. یعنی در دوران محمدرضا شاه و پهلویها به طور کلی تا حدودی حتی در دوران جمهوری اسلامی این ۱۳۰ چهل سال دوران قاجار یک دوران انحطاط دانسته میشده است. جز عناصر بد و زوایای نامطلوب توجهی به آن نشده است. درصورتی که درست است که قرارداد ترکمنچای هست و کنسرسیومها هستند.
ولی از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که ایران جزو معدود کشورهایی بود که استقلالش را از دست نداد. یعنی در تمام آفریقا، آسیا، هند به این عظمت، ویتنام به این عظمت، اندونزی به این بزرگی استقلالشان را از دست دادند. فقط سه چهار تا کشور هستند که توانستند استقلالشان را حفظ کنند. چین، ژاپن، تایلند و ایران. بنابراین در مقایسه با کشورهای دیگر آسیایی وضع ایران اینقدر هم بد نبود. ثانیاً کار ما که فقط تاریخ سیاسی نیست. تاریخ هنر هم هست. تاریخ معماری هم هست. اگر این را در نظر بگیرید به این نتیجه میرسیم که از خیلی جهات قرن ۱۹ در ایران آخرین دوره شکوفایی فرهنگ و هنر سنتی ایران بوده و به همین دلیل باید به آن احترام گذاشت و ارزش آن را دانست.
****************
همایون کاتوزیان استاد تاریخ و ادب دانشگاه آکسفورد در کنفرانس قاجارشناسی درباره شعر دوران قاجار و پدیده بازگشت ادبی سخن گفته بود. خلاصه ای از پژوهش همایون کاتوزیان همچنانکه وعده داده بودیم:
همایون کاتوزیان: بازگشت ادبی از اواخر قرن هجدهم شروع می شود. نوعی واکنش است کمابیش به انحطاط شعر در قرن هجدهم. قرن هجدهم قرن بدی بود در ایران. و همه چیز در حال انحطاط بود. شعر هم همینطور. بعد البته این را گذاشتند گردن سبک هندی. ظاهراً می گویند از اوایل صفویه آغاز میشود در حالی که من معتقدم ریشههایش در قرن چهاردهم دوره حافظ است.
حتی حافظ و کمال خجندی جزو آغاز کنندگان بعضی از تکنیکهای سبک هندی بودند. اینها معتقد بودند که تمام آن سیصد سال دوره صفوی تا آخر قرن هجدهم انحطاط است و بازگشت ادبی از اینجا شروع شد که برگردند به انواع و اشکال ژانرها و به اصطلاح و فرمهای ادبی شعر قدیم یعنی شعر از قرن دهم میلادی تا قرن شانزدهم. تمام دوره شعرسرایی پیش از صفویان که به آن می گوییم دوره کلاسیک. مثل آن شعرای بزرگ قدیم قصیده گفتند، غزل و مثنوی گفتند. اینها غالباً به اقتفای آنها بود. یعنی انوری قصیده گفته بود. بعد مثلاً فتح الله خان شیبانی هم وزن و قافیه و تمامی آن را میگرفت و یک قصیده خودش میساخت. به این معنی بازگشت بود.
اما این معنیاش این نیست که اینها کوچکترین چیز جدید نگفتند و تقلیدچی صرف بودند. البته بازگشت بود ولی خوب شعر اینها در چارچوب خودش یک چیز جدید است. برای اینکه مثل قاآنی شیرازی کسی پیشتر شعر نمیگفت در دوره کلاسیک. این نیست که بگوییم فقط اینها تقلید کردند.
اما البته ابداعات زیادی هم نکردند. مهمترین شان یکی قائم مقام است، وصال شیرازی و همین قاآنی شیرازی و یغمای جندقی، فروغی بسطامی، فتح الله خان شیبانی، نشاط اصفهانی، سروش اصفهانی... اینها شعرای درجه یک شان است.
یک جمعیت بزرگی هم شاعر پائینتر از اینها آمدند. خود قاجاریه شعر میگفتند. فتحعلی شاه تخلصاش خاقان بود. پسرش اعتضاد السطنه شعر میگفت و تخلصاش بیانی بود. یکی از پسرهایش محمدقلی میرزا ملک آرا، پسرش شد شاعر حرفهای، عنوانش را گذاشتند شمسالشعرا که این سرسلسله خاندان شمس و شمس ملک آرای دوره ماست که با جهانبانیها هم نسبت داشتند.
پسر ملک ایرج، پسر فتحعلی شاه شاعر حرفهای و لقبش صدرالشعرا شد. این شاعر درجه یکی نبود. ولی پسرش یکی از شعرای درجه یک تاریخ شعر فارسی درآمد، ایرج. خلاصه تا میرسیم به انقلاب مشروطه.
انقلاب مشروطه هم یک آدمهایی مثل ملکالشعرا که در همان اوایل ده بیست سال اول آن فرمها را حفظ کردند. ولی حرفشان جدید بود. نه فقط راجع به موضوعهای سیاسی. مسائل دیگر را هم جور دیگر بیان میکردند. یک دوره نویی شده بود. دوره نوسازی. من به اینها میگویم شعرای مدرن؛ که از ملک الشعرا بگیرید تا حمیدی شیرازی. امثال آنها. شهریار و غیره. من به اینها میگویم شعرای مدرن. تفکیک میکنم.
میگویم اینها شعرای مدرناند. قدیمی سرا یا کهنه سرا نیستند. اینها شعرای مدرناند در مقابل شاعران مدرنیست که سر سلسلهشان نیما یوشیج بود و دیگران. نه اینکه آنها مدرن نیستند. این را سالهای سال است... و من توی مقاله ام هم چاپ کرده ام بیست و پنج سال پیش. تفکیک بین مدرن و مدرنیست. اینها در پی همان جریان بازگشت آمدند، اگرچه تحول شد...
در این برنامه فقط وقت پرداختن به دیدگاههای انتقادی را داریم که آنها را با یکی از دست اندرکاران این کنفرانس هوشنگ شهابی، استاد تاریخ دانشگاه بوستون در میان گذاشتهایم.
یک شنونده بر روی پیامگیر رادیو فردا میگوید: «ما چه اصراری داریم که همیشه دوست داریم در تاریخ زندگی کنیم و اصلاً به جلو فکر نکنیم و چاره جلو را نداشته باشیم. گیریم که سلسله قاجار هیچ عیب و نقصی نداشتند. آن همه حرمسرا و خوشگذرانی اصلاً نداشتند. معاهده ترکمنچای هم در زمان آنها انجام نشد. هزارتا هنر هم داشتند. ولی واقعاً چه مهم است. مگر کسانی که در صدر قدرت هستند نباید خدمت به کشورشان کنند؟ اگر خدمتی کردند که وظیفه شان بوده. اگر هم کوتاهی کردند، بازهم مقصر بودند. چون در صدر بودند. مثل الان که دولتیانی که در صدر هستند و مردم چارهای ندارند. پس بنابراین نه باید به آنها کردیتی داد و نه زیاد به شان بند کرد. چیزی که گذشته، گذشته. مثل اینست که خانواده زندیان بلند شوند و آن همه از هنرها و کرامات شان و حمام وکیل شان در شیراز و باغ ارمشان را و همه این چیزها را به رخ بکشند. چیز مهمی نیست. آنچه مهم است، آینده ایران است.این اهمیت دارد و گرنه کنفرانس قاجار و بقیهاش به نظر من اتلاف وقت و چانه زدن بیخودی است. باید به فکر آینده بود.»
- آقای شهابی درباره دغدغه این شنونده چه فکر می کنید؟
هوشنگ شهابی: موضوع اینست که در دنیای تحقیقات علمی یک چیزی هست به نام تخصص. یعنی مورخ کارش تحقیق در اوضاع گذشته جامعه است. نه درباره اوضاع آینده جامعه. شما به مورخین عیب بگیرید که چرا درباره آینده اظهار نظر نمیکنند، مثل این میماند که به یک نجار عیب بگیرید که چرا تعمیر اتومبیل نمیکند. کار ما اینست که گذشته را مورد بررسی قرار دهیم. ثانیاً اینکه شرکتکنندگان در کنفرانس حتماً ایرانی نیستند. یعنی این یک کنفرانس بینالمللی است همانطور که از نامش پیدا است. خیلی از سخنرانان ما انگلیسی بودند، آمریکایی بودند، آلمانی بودند و نمیشود انتظار داشت همه روشنفکر ایرانی باشند و درباره آینده نظر دهند. ثالثاً حالا به فرض مسئله تخصص را بگذاریم کنار و همه بنشینیم دور هم درباره آینده اظهار نظر کنیم. من مطمئنم که نتایجی که به آن خواهیم رسید اولاً در ایران کوچکترین بازتابی نخواهد داشت و از همه مهمتر کسی به نتیجهگیریهای ما ترتیب اثر نخواهد داد. بنابراین همان بهتر که به کار خودمان برسیم که تاریخنگاری است.
- چند نفر از کاربران وب سایت نظرشان را زیر گزارش پیک فرهنگ درباره این کنفرانس در میان گذاشتهاند. یک نگرانی مشترک این کاربران اینست که دوران ۱۵۰ ساله قاجار به نظر آنها با استبداد، از دست دادن خطههایی از ایران، انعقاد قراردادهای استعماری به ضرر منافع ملی، فساد مالی و اخلاقی شناسایی می شود و میپرسند چطور میشود آغاز دوران مدرن تاریخ ایران دوران قاجار باشد؟ یکی از این کاربران گفته است که مورخانی که دارند این کار را میکنند دارند به سلسله قاجار امتیاز میدهند.
در حقیقت مدرنیته در ایران عکسالعملی است به وضع نامطلوب دوران قاجار. اگر وضع قرن نوزدهم ایران مطلوب بود، که مردم مجبور نبودند که به آن عکسالعمل نشان دهند. کاملاً طبیعی است که ریشههای مدرنیته از نظر آموزش و پرورش، مثل تاسیس مدرسه دارالفنون هم از نظر تفکر، میرزا آقاخان کرمانی و امثال او یا از نقطه نظر معماری در آن دوره است. چیزی که برای مورخ دوران قاجار را اینقدر جالب نشان میدهد این تقابل سنت و اوایل مدرنیت است. یعنی مدرنیت به صورت یک درخت خیلی ضعیف دارد سعی میکند رشد کند در محیطی که درست خلاف مدرنیت است. اینست که فکر نمیکنم این انتقاد درستی باشد.
- خودتان به نکته دیگری در واکنشهای کاربران برخوردید که توضیح آنها روشن کننده باشد؟
بله. اتفاقاً میخواهم بگویم خیلی از برخوردها با دوران قاجار کاملاً کلیشهای است. یعنی در دوران محمدرضا شاه و پهلویها به طور کلی تا حدودی حتی در دوران جمهوری اسلامی این ۱۳۰ چهل سال دوران قاجار یک دوران انحطاط دانسته میشده است. جز عناصر بد و زوایای نامطلوب توجهی به آن نشده است. درصورتی که درست است که قرارداد ترکمنچای هست و کنسرسیومها هستند.
ولی از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که ایران جزو معدود کشورهایی بود که استقلالش را از دست نداد. یعنی در تمام آفریقا، آسیا، هند به این عظمت، ویتنام به این عظمت، اندونزی به این بزرگی استقلالشان را از دست دادند. فقط سه چهار تا کشور هستند که توانستند استقلالشان را حفظ کنند. چین، ژاپن، تایلند و ایران. بنابراین در مقایسه با کشورهای دیگر آسیایی وضع ایران اینقدر هم بد نبود. ثانیاً کار ما که فقط تاریخ سیاسی نیست. تاریخ هنر هم هست. تاریخ معماری هم هست. اگر این را در نظر بگیرید به این نتیجه میرسیم که از خیلی جهات قرن ۱۹ در ایران آخرین دوره شکوفایی فرهنگ و هنر سنتی ایران بوده و به همین دلیل باید به آن احترام گذاشت و ارزش آن را دانست.
****************
همایون کاتوزیان استاد تاریخ و ادب دانشگاه آکسفورد در کنفرانس قاجارشناسی درباره شعر دوران قاجار و پدیده بازگشت ادبی سخن گفته بود. خلاصه ای از پژوهش همایون کاتوزیان همچنانکه وعده داده بودیم:
همایون کاتوزیان: بازگشت ادبی از اواخر قرن هجدهم شروع می شود. نوعی واکنش است کمابیش به انحطاط شعر در قرن هجدهم. قرن هجدهم قرن بدی بود در ایران. و همه چیز در حال انحطاط بود. شعر هم همینطور. بعد البته این را گذاشتند گردن سبک هندی. ظاهراً می گویند از اوایل صفویه آغاز میشود در حالی که من معتقدم ریشههایش در قرن چهاردهم دوره حافظ است.
حتی حافظ و کمال خجندی جزو آغاز کنندگان بعضی از تکنیکهای سبک هندی بودند. اینها معتقد بودند که تمام آن سیصد سال دوره صفوی تا آخر قرن هجدهم انحطاط است و بازگشت ادبی از اینجا شروع شد که برگردند به انواع و اشکال ژانرها و به اصطلاح و فرمهای ادبی شعر قدیم یعنی شعر از قرن دهم میلادی تا قرن شانزدهم. تمام دوره شعرسرایی پیش از صفویان که به آن می گوییم دوره کلاسیک. مثل آن شعرای بزرگ قدیم قصیده گفتند، غزل و مثنوی گفتند. اینها غالباً به اقتفای آنها بود. یعنی انوری قصیده گفته بود. بعد مثلاً فتح الله خان شیبانی هم وزن و قافیه و تمامی آن را میگرفت و یک قصیده خودش میساخت. به این معنی بازگشت بود.
اما این معنیاش این نیست که اینها کوچکترین چیز جدید نگفتند و تقلیدچی صرف بودند. البته بازگشت بود ولی خوب شعر اینها در چارچوب خودش یک چیز جدید است. برای اینکه مثل قاآنی شیرازی کسی پیشتر شعر نمیگفت در دوره کلاسیک. این نیست که بگوییم فقط اینها تقلید کردند.
اما البته ابداعات زیادی هم نکردند. مهمترین شان یکی قائم مقام است، وصال شیرازی و همین قاآنی شیرازی و یغمای جندقی، فروغی بسطامی، فتح الله خان شیبانی، نشاط اصفهانی، سروش اصفهانی... اینها شعرای درجه یک شان است.
یک جمعیت بزرگی هم شاعر پائینتر از اینها آمدند. خود قاجاریه شعر میگفتند. فتحعلی شاه تخلصاش خاقان بود. پسرش اعتضاد السطنه شعر میگفت و تخلصاش بیانی بود. یکی از پسرهایش محمدقلی میرزا ملک آرا، پسرش شد شاعر حرفهای، عنوانش را گذاشتند شمسالشعرا که این سرسلسله خاندان شمس و شمس ملک آرای دوره ماست که با جهانبانیها هم نسبت داشتند.
پسر ملک ایرج، پسر فتحعلی شاه شاعر حرفهای و لقبش صدرالشعرا شد. این شاعر درجه یکی نبود. ولی پسرش یکی از شعرای درجه یک تاریخ شعر فارسی درآمد، ایرج. خلاصه تا میرسیم به انقلاب مشروطه.
انقلاب مشروطه هم یک آدمهایی مثل ملکالشعرا که در همان اوایل ده بیست سال اول آن فرمها را حفظ کردند. ولی حرفشان جدید بود. نه فقط راجع به موضوعهای سیاسی. مسائل دیگر را هم جور دیگر بیان میکردند. یک دوره نویی شده بود. دوره نوسازی. من به اینها میگویم شعرای مدرن؛ که از ملک الشعرا بگیرید تا حمیدی شیرازی. امثال آنها. شهریار و غیره. من به اینها میگویم شعرای مدرن. تفکیک میکنم.
میگویم اینها شعرای مدرناند. قدیمی سرا یا کهنه سرا نیستند. اینها شعرای مدرناند در مقابل شاعران مدرنیست که سر سلسلهشان نیما یوشیج بود و دیگران. نه اینکه آنها مدرن نیستند. این را سالهای سال است... و من توی مقاله ام هم چاپ کرده ام بیست و پنج سال پیش. تفکیک بین مدرن و مدرنیست. اینها در پی همان جریان بازگشت آمدند، اگرچه تحول شد...