در پی انتقال شانزده نفر از زندانيان بند ۳۵۰ به سلولهای انفرادی در بند ۲۴۰ اوين، آنها اعتصاب غذای خود را آغاز کردند. (کلمه، ۷ مرداد ۱۳۸۹) اين انتقال به واسطه اعتراض زندانيان به برخوردهای نامناسب ماموران و زندانبانان در بند صورت گرفته است. (ژيلا بنی يعقوب، راديو فردا، ۷ مرداد ۱۳۸۹)
درخواست زندانيان پوزش ماموران و مسئولان زندان از زندانيان به خاطر رفتار نامناسب و همچنين بازگرداندن تمامی اين شانزده زندانی به بند عمومی است. تقريبا اکثر زندانيان سياسی در ايران برای مدتی در سلول انفرادی نگاه داشته میشوند تا شکسته و تحقير شوند، به خواست بازجويان تن در دهند و به کارهای نکرده اعتراف کنند يا از حقوق و خواستههای ابتدايی خود منصرف شوند. در ايران حتی برای مجازات روزهخواران از سلول انفرادی استفاده میشود. (آژانس خبری موکريان، ۲۲ شهريور ۱۳۸۸)
در سالهای پس از شروع جنبش اصلاحات و تداوم سياستهای سرکوب رژيم به ويژه زندانی کردن فعالان سياسی در سلولهای انفرادی و نگاه داشتن آنها در اين سلولها برای دورهای طولانی مدت (بيش از بيست و چهار ساعت بازداشت اوليه)، اين بحث در ميان فعالان سياسی و وفاداران به حکومت آغاز شد که آيا انفرادی طولانی مدت در سلولهای بسيار کوچک مصداق شکنجه است يا خير. مقامهای رژيم ج.ا.ا که برخی از آنها در دوران پهلوی در انفرادی طولانی مدت زندانی شده بودند بی هيچ مشکلی از اين پديده دفاع کردهاند.
آيا انفرادی طولانی مدت بدون هيچ نوع شکنجه ديگر در زندان، خود به تنهايی مصداق شکنجه است؟ پاسخ اين نوشته مثبت است. برای اين پاسخ استدلالهايی را عرضه خواهم کرد.
انضباط مدنی، انضباط اقتدارگرايانه
تنها توجيه برای انفرادی طولانی مدت ايجاد نظم و انضباط در زندان و پيشگيری از خشونت و جرم در زندان توسط زندانی (مثل دستور قتل از درون زندان توسط رئيس يک باند تبهکار) يا عليه زندانی (زندانیای که ممکن است توسط ديگر زندانيان آسيب ببيند) و حفظ جان انسانها است.
اما در حکومت دينی در ايران از اين روش تنها عليه فعالان سياسی و مخالفان جهت شکستن مقاومت آنها استفاده شده است و نه ايجاد نظم و کنترل جانيان سابقه دار. فعالان سياسی نه می خواهند به ماموران حمله کنند، نه به ديگر زندانيان آسيبی برسانند، نه مواد مخدر مبادله کنند و نه در زندان شورش ايجاد کنند. حتی در اين موارد نيز انفرادیهای طولانی مدت چاره مشکل نبوده و نيست. خشونت در زندان صرفا ناشی از چند سيب گنديده نيست که با برداشتن آنها مشکل حل شود.
انفرادیهای طولانی مدت در ايران تنها مشمول مدنی ترين چهرههای سياسی و مطبوعاتی شده است نه تبهکاران خطرناک که با يک توبه لفظی به آسانی به خدمت قوای قهريه در ايران در می آيند. نيروهای عملياتی قوای قهريه از ميان توبه کاران انتخاب می شوند تا به آسانی از مافوق اطاعت کنند. انضباط اعمال شده از طريق انفرادی طولانی مدت عليه زندانيان سياسی نه انضباط مدنی بلکه انضباط اقتدارگرايانه برای اثبات اين نکته است که «چه کسی قدرت را در اختيار دارد.»
انضباط مدنی برای منفعت جامعه اما انضباط اقتدارگرايانه برای منفعت حکومت استبدادی و تداوم حيات آن است. انفرادی برای مواجه کردن انسان با نظامهای بزرگ و نماياندن کوچکی و حقارت فرد به خود وی است، کاری که اگر فرد آزاد باشد علی رغم تبليغات دولتی امکانپذير نيست.
اجتماعی بالذات بودن انسان
انسان حيوانی اجتماعی است. ما نه تنها برای ادامه حيات و معاش به ديگران نياز داريم و بدانها وابسته هستيم بلکه انسانيت و هويت ما وابسته به زندگی با ديگران است. انسانهايی که از اجتماع دور میافتند برای ديوانه نشدن بايد سرسختانه بجنگند.
حيات روزمره ما وابسته به برقراری ارتباط با ديگر انسانها و داد و ستد اطلاعات است. همچنين انفرادی انسان را بر میگرداند به شرايطی که حتی ميليونها سال پيش بر زندگی انسانها حاکم نبوده و آنها را از ابتدايیترين اطلاعات و ارتباطات محروم میکند تا وادار به امضا و بيان خواستههای بازجوی خود شوند يا حق اعتراض را از خود سلب کنند.
زندانی انفرادی امکان دسترسی به خانواده، وکيل، تلفن، روزنامه، و کتاب را ندارد. فرد زندانی انفرادی در ايران حتی به حمام نيز برای هفتهها دسترسی ندارد. انسانی که با کار روزمره زنده است، در انفرادی از کار کردن نيز محروم میشود. انفرادی طولانیمدت میتواند ضايعات بسيار دهشتناکی برای انسان که موجودی جمعی است داشته باشد تا آنجا که اثرات روحی و روانی آن سالها و دههها باقی میماند.
پيامدهای غير قابل برگشت
زندانی انفرادی طولانیمدت که از چشم بند گذاشتن بر روی صورت زندانی آغاز میشود تا فرد را از دنيای پيرامونش منفک سازد بنا به اتفاق نظر عموم روانشناسان انسانهای سالم را افسرده ساخته و به مرز جنون میکشاند. بزرگترين شکنجه محروم کردن فرد از استفاده از قوای پنجگانه او يعنی ديدن، شنيدن، بو کردن، لمس و چشيدن است.
زندانيانی که چنين تجربهای داشتهاند پس از آزادی از چند عارضه رنج بردهاند: فقدان برخی از توانايیهای حسی ابتدايی و قدرت تعامل اجتماعی، به خود فرو رفتن، عصبانيتهای نامعقول، خدشهدار شدن هويت اجتماعی و سياسی افراد (متهم شدن يا زير سئوال رفتن افراد بخاطر همکاری با رژيم)، واهمه و ترسهای نابجا از برخی اقدامات به دليل ترس از قرار گرفتن دوباره در موقعيت انفرادی، و بدبينی به کسانی که (به زعم زندانی) او را در موقعيت انفرادی رها کردهاند. تخريب و آسيب ذهنی و روانی فرد بخشی لاينفک از ضايعات انفرادی بلند مدت است.
شکستن مقاومت، شکستن انسانيت
آنچه اين افراد را از انسانيت تهی نمیکند داشتن ارزش، هدف و باور، مبارزه برای آنها، مقاومت در برابر قدرتمندان و تصور حمايت از آنها در بيرون زندان است. آنها با مقاومت به زندگی خود معنی میدهند اما حکومت و عواملش انفرادی را آن قدر ادامه میدهند تا نخست نظام ارزشی و باور و سپس شخصيت فرد را خرد کنند و با تضعيف اراده مقاومت فرد را برای حفظ هويت خويش بشکنند و بدين ترتيب او را از انسانيت تهی کنند.
همچنين حکومت از چهار طريق تلاش میکند تصور حمايت را منتفی کند: تهديد خانواده به اين که در صورت بردن مساله به رسانهها فشار بر زندانی تشديد میشود، اعلام اعتراف دوستان زندانی عليه او، درست کردن روزنامههای جعلی با اين خبر که سران و پيشروان حرکت بازداشت شده و وادادهاند، و دادن اطلاعات غلط به زندانی مبنی بر اين که کسی پيگير کار او نيست و او فراموش شده است.
بسياری از انسانها در شرايط انفرادی طولانی مدت میشکنند تا حدی که بازگشت آنها به زندگی معمول در دورهای بسيار طولانی انجام میگيرد.
ضايعات بلند مدت جسمی
پزشکانی که انسانهای نگه داشته شده در انفرادیهای طولانی مدت در صربستان را مطالعه کردهاند متوجه شدهاند که زندانيان در اين شرايط متحمل همان جراحات مغزی میشوند که گويی افرادی آنها را با چوب کتک زده و به مغز آنها آسيب رسانده باشند. همچنين پس از مدتی سرعت انديشيدن افراد محبوس در انفرادی کند میشود. حتی خواب، اين افراد را از خستگی نجات نمیدهد. سپس فرد رابطهاش با واقعيت سست میشود و نمیتواند ميان واقعيت و غير واقعيت تشخيص دهد.
***
آنچه بيش از همه زندانيان سياسی، مخالفان حکومت و خانوادههای آنها را میآزارد مدعيات آمران شکنجهها، مقامات قضايی و امنيتی و نظامی و زندانبانان در مورد بهشت حکومت اسلامی در ايران است. مقامهای جمهوری اسلامی، ایرانرا مکررا آزادترين و دموکراسی آن را بهترين دموکراسی دنيا اعلام کردهاند. مسئولان جمهوری اسلامی بر این باورند که «ما بايد راهکار بيابيم تا سيستم ولايت فقيه جهان را مديريت کند.» (محمد علی رامين، معون مطبوعاتی وزارت ارشاد، ۷ مرداد ۱۳۸۹) اما زندانيان اين رژيم از کوچکترين حقوق زندانيان محرومند.
بیشتر بخوانید:
در سالهای پس از شروع جنبش اصلاحات و تداوم سياستهای سرکوب رژيم به ويژه زندانی کردن فعالان سياسی در سلولهای انفرادی و نگاه داشتن آنها در اين سلولها برای دورهای طولانی مدت (بيش از بيست و چهار ساعت بازداشت اوليه)، اين بحث در ميان فعالان سياسی و وفاداران به حکومت آغاز شد که آيا انفرادی طولانی مدت در سلولهای بسيار کوچک مصداق شکنجه است يا خير. مقامهای رژيم ج.ا.ا که برخی از آنها در دوران پهلوی در انفرادی طولانی مدت زندانی شده بودند بی هيچ مشکلی از اين پديده دفاع کردهاند.
آيا انفرادی طولانی مدت بدون هيچ نوع شکنجه ديگر در زندان، خود به تنهايی مصداق شکنجه است؟ پاسخ اين نوشته مثبت است. برای اين پاسخ استدلالهايی را عرضه خواهم کرد.
انضباط مدنی، انضباط اقتدارگرايانه
تنها توجيه برای انفرادی طولانی مدت ايجاد نظم و انضباط در زندان و پيشگيری از خشونت و جرم در زندان توسط زندانی (مثل دستور قتل از درون زندان توسط رئيس يک باند تبهکار) يا عليه زندانی (زندانیای که ممکن است توسط ديگر زندانيان آسيب ببيند) و حفظ جان انسانها است.
اما در حکومت دينی در ايران از اين روش تنها عليه فعالان سياسی و مخالفان جهت شکستن مقاومت آنها استفاده شده است و نه ايجاد نظم و کنترل جانيان سابقه دار. فعالان سياسی نه می خواهند به ماموران حمله کنند، نه به ديگر زندانيان آسيبی برسانند، نه مواد مخدر مبادله کنند و نه در زندان شورش ايجاد کنند. حتی در اين موارد نيز انفرادیهای طولانی مدت چاره مشکل نبوده و نيست. خشونت در زندان صرفا ناشی از چند سيب گنديده نيست که با برداشتن آنها مشکل حل شود.
انفرادیهای طولانی مدت در ايران تنها مشمول مدنی ترين چهرههای سياسی و مطبوعاتی شده است نه تبهکاران خطرناک که با يک توبه لفظی به آسانی به خدمت قوای قهريه در ايران در می آيند. نيروهای عملياتی قوای قهريه از ميان توبه کاران انتخاب می شوند تا به آسانی از مافوق اطاعت کنند. انضباط اعمال شده از طريق انفرادی طولانی مدت عليه زندانيان سياسی نه انضباط مدنی بلکه انضباط اقتدارگرايانه برای اثبات اين نکته است که «چه کسی قدرت را در اختيار دارد.»
انضباط مدنی برای منفعت جامعه اما انضباط اقتدارگرايانه برای منفعت حکومت استبدادی و تداوم حيات آن است. انفرادی برای مواجه کردن انسان با نظامهای بزرگ و نماياندن کوچکی و حقارت فرد به خود وی است، کاری که اگر فرد آزاد باشد علی رغم تبليغات دولتی امکانپذير نيست.
اجتماعی بالذات بودن انسان
انسان حيوانی اجتماعی است. ما نه تنها برای ادامه حيات و معاش به ديگران نياز داريم و بدانها وابسته هستيم بلکه انسانيت و هويت ما وابسته به زندگی با ديگران است. انسانهايی که از اجتماع دور میافتند برای ديوانه نشدن بايد سرسختانه بجنگند.
حيات روزمره ما وابسته به برقراری ارتباط با ديگر انسانها و داد و ستد اطلاعات است. همچنين انفرادی انسان را بر میگرداند به شرايطی که حتی ميليونها سال پيش بر زندگی انسانها حاکم نبوده و آنها را از ابتدايیترين اطلاعات و ارتباطات محروم میکند تا وادار به امضا و بيان خواستههای بازجوی خود شوند يا حق اعتراض را از خود سلب کنند.
زندانی انفرادی امکان دسترسی به خانواده، وکيل، تلفن، روزنامه، و کتاب را ندارد. فرد زندانی انفرادی در ايران حتی به حمام نيز برای هفتهها دسترسی ندارد. انسانی که با کار روزمره زنده است، در انفرادی از کار کردن نيز محروم میشود. انفرادی طولانیمدت میتواند ضايعات بسيار دهشتناکی برای انسان که موجودی جمعی است داشته باشد تا آنجا که اثرات روحی و روانی آن سالها و دههها باقی میماند.
پيامدهای غير قابل برگشت
زندانی انفرادی طولانیمدت که از چشم بند گذاشتن بر روی صورت زندانی آغاز میشود تا فرد را از دنيای پيرامونش منفک سازد بنا به اتفاق نظر عموم روانشناسان انسانهای سالم را افسرده ساخته و به مرز جنون میکشاند. بزرگترين شکنجه محروم کردن فرد از استفاده از قوای پنجگانه او يعنی ديدن، شنيدن، بو کردن، لمس و چشيدن است.
زندانيانی که چنين تجربهای داشتهاند پس از آزادی از چند عارضه رنج بردهاند: فقدان برخی از توانايیهای حسی ابتدايی و قدرت تعامل اجتماعی، به خود فرو رفتن، عصبانيتهای نامعقول، خدشهدار شدن هويت اجتماعی و سياسی افراد (متهم شدن يا زير سئوال رفتن افراد بخاطر همکاری با رژيم)، واهمه و ترسهای نابجا از برخی اقدامات به دليل ترس از قرار گرفتن دوباره در موقعيت انفرادی، و بدبينی به کسانی که (به زعم زندانی) او را در موقعيت انفرادی رها کردهاند. تخريب و آسيب ذهنی و روانی فرد بخشی لاينفک از ضايعات انفرادی بلند مدت است.
شکستن مقاومت، شکستن انسانيت
آنچه اين افراد را از انسانيت تهی نمیکند داشتن ارزش، هدف و باور، مبارزه برای آنها، مقاومت در برابر قدرتمندان و تصور حمايت از آنها در بيرون زندان است. آنها با مقاومت به زندگی خود معنی میدهند اما حکومت و عواملش انفرادی را آن قدر ادامه میدهند تا نخست نظام ارزشی و باور و سپس شخصيت فرد را خرد کنند و با تضعيف اراده مقاومت فرد را برای حفظ هويت خويش بشکنند و بدين ترتيب او را از انسانيت تهی کنند.
همچنين حکومت از چهار طريق تلاش میکند تصور حمايت را منتفی کند: تهديد خانواده به اين که در صورت بردن مساله به رسانهها فشار بر زندانی تشديد میشود، اعلام اعتراف دوستان زندانی عليه او، درست کردن روزنامههای جعلی با اين خبر که سران و پيشروان حرکت بازداشت شده و وادادهاند، و دادن اطلاعات غلط به زندانی مبنی بر اين که کسی پيگير کار او نيست و او فراموش شده است.
بسياری از انسانها در شرايط انفرادی طولانی مدت میشکنند تا حدی که بازگشت آنها به زندگی معمول در دورهای بسيار طولانی انجام میگيرد.
ضايعات بلند مدت جسمی
پزشکانی که انسانهای نگه داشته شده در انفرادیهای طولانی مدت در صربستان را مطالعه کردهاند متوجه شدهاند که زندانيان در اين شرايط متحمل همان جراحات مغزی میشوند که گويی افرادی آنها را با چوب کتک زده و به مغز آنها آسيب رسانده باشند. همچنين پس از مدتی سرعت انديشيدن افراد محبوس در انفرادی کند میشود. حتی خواب، اين افراد را از خستگی نجات نمیدهد. سپس فرد رابطهاش با واقعيت سست میشود و نمیتواند ميان واقعيت و غير واقعيت تشخيص دهد.
***
آنچه بيش از همه زندانيان سياسی، مخالفان حکومت و خانوادههای آنها را میآزارد مدعيات آمران شکنجهها، مقامات قضايی و امنيتی و نظامی و زندانبانان در مورد بهشت حکومت اسلامی در ايران است. مقامهای جمهوری اسلامی، ایرانرا مکررا آزادترين و دموکراسی آن را بهترين دموکراسی دنيا اعلام کردهاند. مسئولان جمهوری اسلامی بر این باورند که «ما بايد راهکار بيابيم تا سيستم ولايت فقيه جهان را مديريت کند.» (محمد علی رامين، معون مطبوعاتی وزارت ارشاد، ۷ مرداد ۱۳۸۹) اما زندانيان اين رژيم از کوچکترين حقوق زندانيان محرومند.